Thursday, December 31, 2015
Sunday, December 27, 2015
Monday, December 21, 2015
Thursday, December 17, 2015
حکایت
آورده اند که دو روباه از شدت گرسنگی رو به سوی خانه ای آوردند ،تا بلکه مرغ یا جوجه ای شکار کرده و رفع گرسنگی کنند...به محض اینکه وارد خانه شدند،یکی از انها مرغی بر دهان گرفت و چون خواستند بیرون ایند،روباه دگر نظر کرد و((عبای شیخی)) را دید و رو به سوی ان دگری کرد و گفت: ای برادر بیا و از خیر این شکار بگذریم ؟!!!...
- روباه دگر گفت چرا ؟؟؟...
- گفت: از قرار اینجا خانه ((شیخ شهر)) است،... شیخ را رحم و شفقت نباشد…چون صبح بیدار شود و بفهمد ما مرغش را ربوده ایم، در شهر بانگ سر می دهد که ((گوشت روباه حلال است)) و نسلمان را بر می چیند….بهتر انکه امشب را گرسنه سر کنیم.
جامع التمثیل صفحه ۲۱۱
- روباه دگر گفت چرا ؟؟؟...
- گفت: از قرار اینجا خانه ((شیخ شهر)) است،... شیخ را رحم و شفقت نباشد…چون صبح بیدار شود و بفهمد ما مرغش را ربوده ایم، در شهر بانگ سر می دهد که ((گوشت روباه حلال است)) و نسلمان را بر می چیند….بهتر انکه امشب را گرسنه سر کنیم.
جامع التمثیل صفحه ۲۱۱
Sunday, December 13, 2015
Sunday, December 6, 2015
Friday, December 4, 2015
Monday, November 30, 2015
حکایت((راه و بی راه))
راه و بی راه افسانه ای عامیانه است،که روایات متعددی از ان وجود دارد ، و مشهور ترین روایت از این قرار است که،جوانمردی نیک سرشت به نام((راه))روزی عازم سفر شد و چون قدری از دروازه شهر فاصله نگرفته بود،با مردی به نام ((بی راه))همسفر شد...چند روزی که با هم همسفر بودند،راه اذوقه ی خود را نصف می کرد و هر دو می خوردند،تا اینکه اذوقه راه تمام شد و بی راه شروع کرد به تنهایی از اذوقه ی خود خوردن...راه که وضع را دلنشین ندید از همسفر رِند خود جدا شد و تنها به سفر خود ادامه داد،تا اینکه به هنگام شب به اسیایی رسید و در پستوی ان خوابید..نیمه های شب دید که شیری،پلنگی ،گرگی و روباهی،وارد اسیا شدند وهر کدام از چیزی خیر می دهند...پلنگ جای کیسه های اشرفی موش ها را بر ملا کرد و گرگ نشانی دوای بیماری دختر پادشاه را داد و روباه از مکان گنجی بزرگ و پر جواهر گفت...راه فردا صبح سراغ اشرفی ها رفت و بعد دوای دختر پادشاه را خرید و او را شفا داد...پادشاه دختر خود را به عقد او در اورد و نیمی از دارایی اش را نیز به او بخشید...چندی که گذشت راه گنجی راهم که روباه نشانی داده بود در اورد و برای خود قصری ساخت...مدتی بعد بی راه دوباره او را دید و از احوالش پرسید و راه تمام ماجرا را برای او بازگو کرد..بی راه به طمع افتاد و شبانه به همان اسیا رفت...باز حیوانات جمع شدند،اما این بار بوی ادمیزاد که به مشامشان خورد،مجال ندادند که اسراشان را بشنود؛تکه تکه اش کردند و هر یک تکه ای از ان را خورد.
این افسانه به نام(( مرد و نامرد)) نیز مشهور است و روایت دیگری از ان بنام ((خیر و شر)) وجود دارد ،که ((نظامی)) شبیه به ان را اورده است.
Saturday, November 28, 2015
روستا نشین ساده ای ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮐﺮﻩ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ و ﺁﻥ ﮐﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ قالب ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮﯾﻰ در می اورد و ﻣﺮﺩ هر روز کره ها را ﺑﻪ ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺑﻘﺎﻟﻰ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﯾﺤﺘﺎﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﯾﺪ...ﺭﻭﺯﻯ ﻣﺮﺩ ﺑﻘﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺮﻩ ﻫﺎ ﺷﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﺯﻥ ﮐﻨﺪ...ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﺯﻥ ﮐﺮﺩ، ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺮ قالب ۹۰۰ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ!!!؟بقال ﺍﺯ ﻣﺮﺩ روستایی ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ:ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺮﻩ ﻧﻤﻰ ﺧﺮﻡ،ﺗﻮ ﮐﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺘﻰ ،درﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﻭﺯﻥ ﺁﻥ ۹۰۰ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ!؟ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﺗﺮﺍﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ،ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺷﮑﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﺮﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺷﮑﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻭﺯﻧﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﺍﺩﯾﻢ؛ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ با ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ی ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﻰ ﮔﯿﺮﯾﻢ.
Sunday, November 8, 2015
Monday, November 2, 2015
من نجوم هستم، ده ساله و مطلقه" عروسبچهای که یک تنه به جنگ سنت میرود
من نجوم هستم، ده ساله و مطلقه"؛ این نام اولین فیلم بلند ساخته خدیجه السلامی، فیلمساز یمنی است که بر اساس روایتی واقعی ساخته شده است. این فیلم داستان دختربچهای را تصویر میکند که به زور #شوهر داده میشود تا معروفترین طلاق یمن را رقم بزند.
فیلم نشان میدهد که نجوم، یکی از چندین فرزند خانواده ای #فقیر و بیسواد، به تصمیم پدرش به عقد مردی #جوان درمیآید و یکراست از میان بازیهای#کودکانه در کوچههای صنعا به روستایی دور برده میشود تا به بستر مردی برود و چیزهایی تجربه کند که مطلقا هیچ از آن نمیداند.
نجوم در خانه شوهر مورد #تجاوز_جنسی توسط شوهر قرار میگیرد و وحشتزده از آسیبهای روحی و جسمی موفق به فرار میشود، خود را به محکمه میرساند و تقاضای #طلاق میکند و اولین دختربچه مطلقه #یمن می شود.
فیلم "من نجوم هستم، ده ساله و مطلقه" بر اساس داستان واقعی عروسبچهای به نام "نجود علی" ساخته شده که حالا ۱۸ سال دارد. او در سال ۲۰۰۸ پس از آن که به زور شوهر داده شد و توانست طلاق بگیرد به صدر اخبار جهان راه یافت و بعد هم دلفین مینویی، #روزنامهنگار فرانسوی به همراه نجود علی داستان او را در قالب کتابی روانه بازار کرد.
خدیجه السلامی در جلسه پرسش و پاسخ پس از نمایش فیلم به رسانهها و تماشاگران گفت #ازدواج #دختران در سنین پایین در یمن امری عادی است و مردم در طول تاریخ به آن خو گرفتهاند و گمان میکنند که "همین است." او خودش نیز در سن پایین شوهر داده شد و توانست طلاق بگیرد. سپس موفق به گرفتن بورس#تحصیلی از ایالات متحده #آمریکا شد و نهایتا در #پاریس ساکن شد. فیلم اخیر او به طور مشترک توسط #فرانسه ، یمن و امارات متحده عربی تهیه شده است.
السلامی گفت در اولین فیلم بلندش سعی کرده قیدوبندهای عشیرهای و سنتی را به تصویر بکشد که در زندگی امروز افراد را به شرارت میکشند. او گفت عمدا صحنههای دادگاه را طوری طراحی کرد تا بیش از آن که پدر یا شوهر بدرفتار نجوم شرور جلوه کنند، " #فقر ، بیسوادی" به عنوان عامل اصلی پایبندی مردم به سنتها و عقبماندگی مطرح شود. او گفت در نبود #آموزش و #تحصیل ، جهل ریشه میدواند و تنها در سایه آموزش و توسعه است که حساسیت اجتماعی پدید میآید."
جغرافیای فیلم و تصاویر باشکوهی که از مزارع سرسبز قهوه بر شیب کوه و گندمزارهای طلایی، عمارتهای سنگی چندطبقه ایستاده بر فراز قلهها خلق کرده بدیعاند.السلامی میگوید اصرار داشته که برای گرفتن تصاویر رنج سفر از راههایی ناهموار را بر خود و عوامل فیلم بخرد. او گفت: "همواره این پرسش برایم مطرح است که مردمانی چنین اخت شده با آن طبیعت چشمنواز در طول تاریخ، چه زن و چه مرد چطور میتوانند #خشونت طلب باشند؟"
به گفته خانم السلامی در یمن قانونی وجود ندارد که سن مشخصی را برای ازدواج تعیین کند و در نبود آموزش، ازدواج کودکان طبق رسوم به جای مانده از گذشته ادامه دارد. او گفت "هدفش این بود که بتواند با نشان دادن فیلم در گوشه و کنار یمن این حساسیت و روشنگری را علیه ازدواج #کودکان بین مردم ایجاد کند که متاسفانه جنگ مانع از تحقق آن شد."
"من نجوم هستم، ده ساله و مطلقه" تماما در یمن فیلمبرداری شده و برنده بهترین فیلم در جشنواره فیلم دبی در سال ۲۰۱۴ شده است.
السلامی گفت لحظه به لحظه ساخت فیلم در یمن با مشکلات فراوان و پیشبینینشده همراه بود "از یافتن دختربچهای که از نظر والدینش بازی در نقش نجوم عیب نباشد، تا به کارگیری ترفندهای مختلف برای فیلمبرداری در دادگاه، به تصویر کشیدن روستاهای صعبالعبور و کوهستانی، فائق آمدن بر مشکل دائمی قطع برق و همزمان راضی نگاه داشتن مسئولان."
"من نجوم هستم، ده ساله و مطلقه" یکی از فیلمهایی بود که در بیستمین دوره جشنواره غیررقابتی فیلمهای عربی که در اواخر اکتبر 2015 در واشنگتن برگزار شده است، مورد توجه رسانهها و استقبال گرم تماشاگران قرار گرفته است.
***********************
به گفته #یونیسف ، صندوق کودکان سازمان ملل متحد، در یمن از هر سه #دختریک نفر قبل از 18 سالگی و از هر هفت دختر، یک نفر زیر ۱۵ سالگی ازدواج میکند.
به گفته #یونیسف ، صندوق کودکان سازمان ملل متحد، در یمن از هر سه #دختریک نفر قبل از 18 سالگی و از هر هفت دختر، یک نفر زیر ۱۵ سالگی ازدواج میکند.
پیشتر در سال ۲۰۱۳ مرگ دختر بچه هشت ساله یمنیای که شب عروسی بر اثر خونریزی داخلی جان باخت به صدر اخبار جهان راه یافت و اعتراض گسترده علیه ازدواج کودکان در یمن را برانگیخت. یمن پس از سودان، دومین کشور خاورمیانه و شمال آفریقا از نظر داشتن بالاترین نرخ ازدواج کودکان است.
Saturday, October 17, 2015
Tuesday, October 6, 2015
Thursday, October 1, 2015
Wednesday, September 16, 2015
میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر)
در سال ۱۲۲۶ خورشیدی (۱۸۴۷ میلادی)، حدود ۱۷۵ سال پیش نخستین برنامه ی دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان امیر کبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانان ایرانی را آبله کوبی می کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله کوبی به امیر کبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمی خواهند واکسن بزنند! به ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان می شود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته اند، امیر بی درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می کوبند.
اما نفوذ سخن دعانویس ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبار ها پنهان می شدند یا از شهر بیرون می رفتند. روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه ی شهر تهران و روستا های پیرامون آن فقط سی صد و سی نفر آبله کوبیده اند.
در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند.
امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه هایتان آبله کوب فرستادیم.
پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می شود.
امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی.
پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.
امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه هایتان آبله کوب فرستادیم.
پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می شود.
امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی.
پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.
این بار امیر کبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های های می گرید. سپس به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.
میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده اند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس ها بساطشان را جمع می کنند. تمام ایرانی ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
دوران افول و عقب ماندگي ملتها زمانی شروع شد که
; جای اندیشیدن را "تقلید" ,
جای تلاش و کوشش را "دعا" ,
جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را "قناعت" و جای اراده برای رفتن و رسیدن را "قسمت" و جای تصمیم عقلانى را استخاره گرفت.
دوران افول و عقب ماندگي ملتها زمانی شروع شد که
; جای اندیشیدن را "تقلید" ,
جای تلاش و کوشش را "دعا" ,
جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را "قناعت" و جای اراده برای رفتن و رسیدن را "قسمت" و جای تصمیم عقلانى را استخاره گرفت.
نقل است شاه عباس صفوی، رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد و به خدمتکاران دستور داد تا در سر قلیان ها به جای تنباکو از سرگین اسب استفاده کنند. میهمان ها مشغول کشیدن قلیان شدند و دود و بوی پهن اسب فضا را پر کرد، اما رجال از بیم ناراحتی شاه پشت سر هم بر نی قلیان پک عمیق زده و با احساس رضایت دودش را هوا می دادند! گویی در عمرشان تنباکویی به آن خوبی نکشیده اند!
شاه رو به آن ها کرد و گفت: "سر قلیان ها با بهترین تنباکو پر شده اند. آن را حاکم همدان برایمان فرستاده است." همه از تنباکو و عطر آن تعریف کردند و گفتند: "به راستی تنباکویی بهتر از این نمی توان یافت." شاه به رئیس نگهبانان دربار که پک ها بسیار عمیقی به قلیان می زد گفت: "تنباکویش چطور است؟" رئیس نگهبانان گفت: "به سر اعلی حضرت قسم، پنجاه سال است که قلیان می کشم، اما تنباکویی به این عطر و مزه ندیده ام!"
شاه با تحقیر نگاهی به آنها کرد و گفت:
"مرده شوی تان ببرد که به خاطر حفظ پست و مقام حاضرید به جای تنباکو پهن اسب بکشید و به به و چه چه کنید."
"مرده شوی تان ببرد که به خاطر حفظ پست و مقام حاضرید به جای تنباکو پهن اسب بکشید و به به و چه چه کنید."
Sunday, September 13, 2015
هفتاد و پنجمین سالگرد ترور لئون تروتسکی
ژوزف کیشور
برگردان: آرام نوبختهفتاد و پنج سال پیش در روز ۲۰ اوت ۱۹۴۰، لئون تروتسکی، از رهبران انقلاب روسیه و بنیان گذار انترناسیونال چهارم، با ضربۀ تبر یخ شکن کارگزار استالین، رامون مرکادر، به قتل رسید. این حمله در منزل ویلایی تروتسکی واقع در «کویوآکان»، مکزیک، به عنوان آخرین محل تبعید وی رخ داد. این انقلابی بزرگ روز بعد در نتیجۀ شدت جراحات وارده در سن ۶۰ سالگی در گذشت.
قتل تروتسکی، در نقطۀ اوج ارتجاع سیاسی بین المللی سر رسید، یعنی پیروزی فاشیسم در آلمان به سال ۱۹۳۳، شکست انقلاب اسپانیا در ۱۹۳۶-۳۹، محاکمات مسکو و تصفیۀ بزرگ سال های ۱۹۳۶-۳۸، و آغاز جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۳۹. ترور تروتسکی، پاسخی بود از سوی بروکراسی استالینیستی- به عنوان کارگزار سیاسی امپریالیسم - به خطری که تروتسکی با دفاع از و مبارزه برای اصول مارکسیستی ایجاد می کرد. تا زمانی که تروتسکی زنده بود، استالین ناگزیر بود با سرسخت ترین دشمن خود درگیر نبرد باشد.
با وجود برتری بی اندازۀ استالینیسم، تروتسکی توانست انترناسیونال چهارم را بنیان گذارد، سازمانی که با وجود حملات تروریست هایی که تروتسکی را از میان بردند، به بقای خود ادامه داده است. هفتاد و پنج سال بعد، جایگاه ویژۀ تروتسکی در تاریخ سوسیالیسم بین المللی، حقیقتی است بی چون و چرا. تروتسکی بیش از پیش به عنوان چهره ای تاریخی در جهان پدیدار می شود که نه فقط بر مسیر قرن بیستم تأثیر گذاشت، که نوشته ها و عقاید او هم¬چون راهنمایی اساسی برای جهت دهی به طبقۀ کارگری که به مرحلۀ جدیدی از مبارزۀ انقلابی قدم می گذارد، باقی است.
زندگی و سرنوشت تروتسکی، پیوندی جدایی ناپذیر با رویدادهای سترگ نیمۀ نخست قرن بیستم داشت. تروتسکی و لنین رهبران اصلی انقلاب روسیه، این قلۀ صعود عظیم مبارزۀ طبقۀ کارگر جهانی در برابر چپاول سرمایه داری و کشتار مهیب جنگ جهانی اول، بودند. تئوری سیاسی خودِ انقلاب، با تئوری انقلاب مداوم تروتسکی ارائه شد که در اواسط انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شکل گرفت. این تئوری توضیح می داد که وظایف دمکراتیک در کشورهای توسعه نیافته ای مانند روسیه، تنها با قدرت گیری طبقۀ کارگر به عنوان جزئی از یک انقلاب سوسیالیستی جهانی قابل تکمیل است.
تروتسکی به مدت شش سال، نقش بی چون و چرایی در سازماندهی و دفاع از دولت کارگریِ مستقر به دنبال رویدادهای انقلاب اکتبر داشت، از جمله نخستین کمیسریای امور خارجه روسیۀ شوروی و همین طور بیان¬گذار و فرماندۀ ارتش سرخ.
تروتسکی به دلیل نقش خود در انقلاب روسیه در سن ۳۸ سالگی، به عنوان یکی از بزرگ ترین رهبران طبقۀ کارگر و جنبش سوسیالیستی، جایگاهی را در تاریخ به خود اختصاص خواهد داد. با این حال اگر تروتسکی زنده بود، بعدها می نوشت که شاخص ترین و ماندگارترین سهم سیاسی او، در مبارزه با انحطاط استالینیستی اتحاد شوروی بوده است که در زمان بنیان گذاری انترناسیونال چهارم به اوج خود رسیده بود.
نزاع میان استالین و تروتسکی، یک نبرد شخصی میان دو فرد بر سر قدرت فردی نبود، بلکه یک نبرد بنیادی بود بین دو برنامۀ سیاسی آشتی ناپذیر. تثبیت قدرت استالین و دیکتاتوری بروکراتیکی که وی تجسم آن بود، نتیجۀ اجتناب ناپذیر انقلاب روسیه نبود؛ بلکه در عوض از درون شرایط ویژۀ یک دولت کارگریِ عقب مانده به لحاظ اقتصادی که خود به دنبال شکست های انقلاب جهانی منزوی گشته بود، زاده شد. هفت سال جنگ و جنگ داخلی با پشتیبانی امپریالیسم، تلفات وسیعی از طبقۀ کارگر، این پایگاه اجتماعی انقلاب گرفته بود. بیماری و مرگ لنین، که در سال آخر حیات خود با تروتسکی برای اقدام مشترک در مبارزه علیه انحطاط بروکراتیک اتحاد شوروی مکاتبه کرده بود، قدرت گیری استالین را تسهیل کرد.
استالین، منافع دستگاه محافظه کاری را کلمه به کلمه بیان می کرد که قدرت را از طبقۀ کارگر غصب و پیوند اساسی میان انقلاب در روسیه و مبارزۀ طبقاتی جهانی را از هم گسسته بود. برنامۀ «سوسیالیسم در یک کشور»، که نخست در سال ۱۹۲۴ مطرح شد، متکی بر این ادعای نادرست و ضدّ مارکسیستی بود که سوسیالیسم می تواند در اتحاد شوروی مستقل از انقلاب در خارج از مرزهای روسیه محقق شود. بر این اساس، انقیاد طبقۀ کارگر جهانی به منافع ملی بروکراسی شوروی رسمیت یافت و برای توجیه سیاست هایی به کار گرفته شد که شکست اعتصاب عمومی ۱۹۲۶ بریتانیا و درهم شکستن انقلاب ۱۹۲۵-۲۷ چین را به ارمغان آورده بود. تروتسکی بعدها در بیوگرافی خود یادآوری کرد: «یک چنین جوّی که "انسان نباید همیشه همه چیز را برای انقلاب بخواهد، باید کمی به خودش هم فکر کند" به این صورت ترجمه می شد که "مرگ بر انقلاب مداوم"»
تروتسکی در نقد خود به استالینیسم، تئوری انقلاب سوسیالیستی جهانی را تکامل بخشید که نشان داد به شکل غیرقابل قیاسی، دوراندیشانه تر از مانورهای عملگرایانۀ بروکرات های استالینیست بود. «اپوزیسیون چپ» که در سال ۱۹۲۳ بنیان گذاشته شده بود، متکی بر تئوری انقلاب مداوم، تأکید کرد که پیشروی به سوی سوسیالیسم در درون اتحاد شوروی، به تکامل انقلاب سوسیالیستی جهانی وابسته است. تروتسکی در پاراگرافی که در سال ۱۹۳۰ نوشته شد، ولی با نیروی به مراتب بیش از گذشته با امروز هم¬خوانی دارد، توضیح داد:
«تکمیل انقلاب سوسیالیستی در درون مرزهای ملی، غیرقابل تصور است. یکی از دلایل اصلی بحران در جامعۀ بورژوای، این است که نیروهای مولدِ مخلوق آن، دیگر نمی توانند با چهارچوب دولت ملی سازگاری داشته باشند. از این جا است که از یک سو جنگ های امپریالیستی و از سوی دیگر اتوپیای ایالات متحدۀ بورژوایی اروپا نتیجه می شود. انقلاب سوسیالیستی در قلمرو ملی آغاز می شود، در قلمرو جهانی گسترش می یابد. بنابراین انقلاب سوسیالیستی در معنای جدیدتر و وسیع تر کلمه، به یک انقلاب مداوم تبدیل می شود. این انقلاب تنها در پیروزی نهایی جامعۀ نوین بر کل سیارۀ ما است که تکمیل می شود».
زیرپا گذاشتن انترناسیونالیسم سوسیالیستی از سوی بروکراسی استالینیستی، مستلزم کارزاری از تحریفات و جعلیات تاریخی با هدف زدودن نفوذ سیاسی تروتسکی و انکار رابطۀ میان چشم انداز مبارزاتی او و چشم اندازی بود که خود انقلاب اکتبر را هدایت کرده بود. این همراه شد با کارزار خشن تر و مستقیم تری علیه تروتسکی و هواداران وی.
در نوامبر ۱۹۲۷، تروتسکی از حزب کمونیست روسیه اخراج شد و یک ماه بعد این همراه شد با اخراج کلیۀ حامیان اپوزیسیون چپ. در ژانویۀ ۱۹۲۸، او به آلماآتا، در کوه های قزاقستان کنونی تبعید شد. یک سال بعد، در فوریۀ ۱۹۲۹، تروتسکی از اتحاد شوروی اخراج و موقتاً در پرینکیپو در ترکیه اقامات گزید. تروتسکی در مواجهه با چیزی که بعدها «سیارۀ بدون ویزا» نامید، آن هم به دلیل خصومت مشترک استالینیست ها، سوسیال دمکرات ها و قدرت های امپریالیستی، وادار به ترک ترکیه به مقصد فرانسه در سال ۱۹۳۳، سپس به نروژ در ۱۹۳۵ و نهایتاً به مکزیک در ۱۹۳۷ شد.
طی هشت سال از زمان اخراج تروتسکی از اتحاد شوروی تا ورود او به مکزیک، طبقۀ کارگر یک سلسله شکست های ناشی از خیانت های بروکراسی های استالینیست و سوسیال دمکرات ها را تجربه کرده بود. پیروزی فاشیسم در آلمان در سال ۱۹۳۳، همراه شد با خفگی خیزش های انقلابی در فرانسه و اسپانیا و انقیاد طبقۀ کارگر به حاکمیت سیاسی طبقۀ سرمایه دار زیر پرچم «جبهۀ خلقی».
به دنبال قدرت گیری هیتلر، فاجعه ای برای طبقۀ کارگر آلمان و جهان که با سیاست های فاجعه بار انترناسیوال کمونیست ممکن شد، تروتسکی فراخوان به تشکیل یک انترناسیونال جدید، یعنی انترناسیونال چهارم داد. تروتسکی هشدار داد که دفاع از دستاوردهای انقلاب روسیه تنها با یک انقلاب سیاسی برای سرنگونی بروکراسی ناسیونالیست امکان پذیر بود.
استالین در هراس از تهدید تروتسکی و انترناسیونال چهارم، به خشونت و سرکوب به مراتب خشن تر و بی رحمانه تر در اتحاد شوروی و سرتاسر جهان متوسل شد. در همان حال که محاکمات مسکو در سال های ۱۹۳۶-۳۸ هرگونه مخالفت سیاسی در برابر رژیم استالینیست وقت را هدف گرفته بود، اما هدف اصلی، پیروان تروتسکی بودند. صدها هزار سوسیالیست-که خود محصول سنت های عظیم فرهنگ انقلابی روسیه بودند- طی یک نسل کشی سیاسی، قتل عام شدند.
خشونت وسیع مورد نیاز برای دفاع از رژیم، سندی خدشه ناپذیر بود از این که حاکمیت استالین نه تداوم انقلاب روسیه، بلکه گورکن آن بود. تروتسکی در سال ۱۹۳۷ نوشت که استالینیسم و مارکسیسم حقیقی، «نه فقط با یک رشتۀ خونین، که با رودی از خون» از یک دیگر جدا می شوند.
تروتسکی برای افشای محاکمات نمایشی و جنایات سیاسی استالینیسم، به کارزاری بی پروا دست زد. پلیس مخفی استالین (گ.پ.او) در پاسخ به این امر، به طور سیستماتیک برای حذف فیزیکی نزدیک ترین هواداران تروتسکی و همفکران وی به فعالیت پرداخت. از جملۀ کسانی که به دست کارگزاران استالین جان باختند، عبارت بودند از: اروین وولف، یکی از منشی های سیاسی تروتسکی در ژوئیۀ ۱۹۳۷؛ ایگناس رسیس که از چنگال «گ.پ.او» گریخته و حمایت خود را از تروتسکی اعلام داشته بود، در سپتامبر ۱۹۳۷؛ لئون سدوف، فرزند تروتسکی و همکار نزدیک او در فوریۀ ۱۹۳۸؛ و رُدولف کلمنت، دبیر انترناسیونال چهارم که طی یک آدم ربایی مفقود شد و در ژوئیۀ ۱۹۳۸ به قتل رسید.
این ترورها به این دلیل امکان پذیر شد که مأمورین «گ.پ.او» خود را وارد صفوف جنبش تروتسکیستی کرده بودند؛ از جمله مارک زبوروفسکی، که به شکل مزوّرانه ای اعتماد سدوف را به دست آورده و به عنوان منشی او فعالیت می کرد.
به این وجود مادام که تروتسکی زنده بود، رژیم استالینیستی آرام و قرار نداشت. ویکتور سرژ در سال ۱۹۳۷ نوشت: «هیچ توضیح دیگری برای ممنوعیت و توقیف هایی که در حال نابودی ساختار رژیم است وجود ندارد به جز نفرت و ترس... مِن باب احتیاط، تیم جایگزین را هدف قرار داده اند. تنها پیر مرد باقی مانده... مادام که پیر مرد زنده است، بروکراسیِ فاتح هرگز احساس امنیت نخواهد کرد».
انترناسیونال چهارم کنگرۀ بنیان گذاری خود را در سپتامبر ۱۹۳۸، با وجود شرایط فوق العاده دشوار، از جمله قتل کلمنت تنها دو ماه قبل از آن، برگزار کرد. سند بنیان¬گذاری، به قلم تروتسکی، هشدار می داد: «پیش گزاره های عینی انقلاب پرولتری، نه فقط به "بلوغ" رسیده، بلکه از شدت بلوغ به نوعی در حال گندیدن است. بدون یک انقلاب سوسیالیستی، در دورۀ تاریخی بعدی یک فاجعه کل فرهنگ بشریت را تهدید می کند. اکنون نوبت پرولتاریا، یعنی به خصوص پیشتازِ انقلابی آن است. بحران تاریخی بشریت، به بحران رهبری انقلابی تقلیل می یابد».
تحرک جنگی امپریالیسم، باری دیگر امکان شعله ور شدن موجی از طغیان های انقلابی را فراهم آورده بود. دقیقاً به همین دلیل بود که امپریالیسم جهانی، از طریق عمّال استالینیست خود، در جستجوی قطع سر از رهبری انترناسیونال چهارم بود. تروتسکی در مقاله ای به تاریخ اکتبر ۱۹۳۸، رابطۀ میان جنگ قریب الوقوع و خشونت علیه جنبش تروتسکیستی را ترسیم کرد:
«در آغاز جنگ آخر، ژان ژوره ترور شد و در پایان جنگ، کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ... کار محو کردن انترناسیونالیست ها تاکنون تا پیش از آغاز جنگ در سطح جهانی آغاز شده است. امپریالیسم دیگر نیازی ندارد به یک "سانحۀ فرخنده" اتکا کند. بلکه در درون مافیای استالینیست، یک کارگزار بین المللی حاضر و آماده برای نابودی سیستماتیک انقلابیون در اختیار دارد... امپریالیسم از طریق گانگسترهای استالینیست خود، پیشاپیش نشان می دهد که خطر مرگ بار در دورۀ جنگ از کدام جهت تهدیدش خواهد کرد. امپریالیست ها اشتباه نمی کنند».
آغاز جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۳۹، در شرایطی که جهان بر فاجعه در اروپا متمرکز شده بود، از سوی رژیم استالینیست به عنوان فرصتی دیده شد برای تشدید کارزار خود در جهت ترور تروتسکی. نخستین سوء قصد به زندگی او در ۲۴ مه ۱۹۴۰ و به دست یک تیم ترور به سرپرستی نقاش استالینیست، دیوید آلفرد سیکه¬ایروس صورت گرفت.
تروتسکی و همسرش ناتالیا، از تهاجم جان سالم به در بردند، اما تروتسکی می دانست که این آخرین سوء قصد ناخواهد بود. تروتسکی دو هفته بعد با دقت و عینیت قابل توجهی نوشت: «زندگی من روی این کرۀ زمین، نه منطبق با قاعده، که به عنوان استثنایی بر قاعده است. در یک برهۀ ارتجاعی نظیر برهۀ کنونی ما، یک انقلابی وادار می شود خلاف جریان شنا کند. من این کار را با هر آن چه در توان دارم انجام می دهم. فشار ارتجاع جهانی، شاید در بی رحمانه ترین شکلش خود را در سرنوشت شخصی من و سرنوشت نزدیکان من نشان داده باشد. این به هیچ وجه حق من نیست: این نتیجۀ درهم آمیختن شرایط تاریخی است».
سپس در ۲۰ اوت ۱۹۴۰، تروتسکی به دست مرکادر، مأمور رژیم استالین که خود را حامی جنبش تروتسکیستی جا زده بود، به خاک افتاد.
در سال ۱۹۷۵، کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم، تحقیقی را دربارۀ شرایط پشت ترور تروتسکی آغاز کرد که گسترۀ نفوذ «گ.پ.او» در درون جنبش تروتسکیستی را نشان می داد. این تحقیقات نه فقط نقش زبوروفسکی، که هم¬چنین نقش سیلیویا کالن به عنوان منشی جیمز کانن (دبیر ملی حزب کارگران سوسیالیست، جنبش تروتسکیستی وقت در ایالات متحده)، رابرت شلدن هارت (که در شبِ نخستین سوء قصد نگهبان بود)، و ژورف هنسن (منشی تروتسکی که در زمان ترور او نگهبان بود و همین طور رهبر آتی حزب کارگران سوسیالیست در دورۀ انحطاط سیاسی آن) را نشان می داد.
تحقیقات امنیتی و همین طور تحقیقات انترناسیونال چهارم از سوی حزب کارگران سوسیالیست و تمامی خائنین سیاسی به جنبش تروتسکیستی، محکوم و با آن مخالفت شد. داده هایی که متعاقباً از آرشیو اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد، بر تمامی نتیجه گیری های کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم دربارۀ افرادی که به زمینه سازی و اجرای این بزرگ ترین جنایت سیاسی یاری رساندند، صحه گذاشته است.
تروتسکی در زمان مرگ خود، بزرگ¬ترین نمایندۀ سنت مارکسیسم کلاسیک بود که در خیزش های انقلابی نخستین دهه های قرن بیستم آبدیده شده بود. ترور او ضربۀ سنگینی به جنبش سوسیالیستی بین المللی بود، هرچند که او میراث سیاسی و تئوریکی را به جای گذاشت که بنیان محکمی برای تکامل انترناسیونال چهارم بود. به علاوه تروتسکی در آخرین سال های حیات خود، با پرسش هایی دست به گریبان بود که به عنوان موضوعات سیاسی محوری پیش روی جنبش سوسیالیستی به دنبال جنگ جهانی دوم رخ نشان می دادند.
تروتسکی برای بنیان گذاری انترناسیونال چهارم، مجبور بود نه فقط با استالینیست ها و امپریالیست ها، بلکه با یک قشر کامل از روشنفکران خرده بوروایی که از شکست های دهۀ ۱۹۳۰ به نتیجۀ ناتوانی طبقۀ کارگر از انجام یک انقلاب سوسیالیستی رسیده بودند، مبارزه کند. آن ها برای توجیه کناره گیری خود از مبارزه برای سوسیالیسم، مسئولیت خیانت رهبری را به گردن طبقۀ کارگر انداختند. تروتسکی نوشت: «اگر این را درست بدانیم که دلیل شکست ها، ریشه در کیفیات اجتماعی خود پرولتاریا دارد، در آن صورت موقعیت جامعۀ مدرن می بایست ناامیدکننده ارزیابی شود».
این انکار ناامیدانۀ سوسیالیسم و ردّ نقش انقلابی طبقۀ کارگر، بارها بار در دهه های پس از جنگ جهانی دوم ظاهر شد. همۀ این ها در درون انترناسیونال چهارم به شکل «پابلوئیسم» متجلی شد که چیزی نبود جز انطباق با بروکراسی های استالینیست و سوسیال دمکرات و جنبش های بورژوا-ناسیونالیستی.
در بحبوحۀ تشدید تنازعات طبقاتی، این نیروها، در جستجوی آویزان شدن مستقیم تر به قدرت دولتی، مانند آن چه در یونان انجام داده اند، به سرعت به راست درغلتیده اند. هر کسی می تواند تصور کند که اگر تروتسکی زنده بود چگونه از مهارت ادبی و هوش بی اندازۀ خود برای کندن پوست اقشار متوسط خودخواه و خودشیفتۀ امروز بهره می برد؛ چگونه سیاست های گندیدۀ سیریزا و پودمودس را افشا می کرد؛ چگونه شارلاتان های روشنفکر و مشاهیر چپ نمایی مانند اسلاوی ژیژک را به صلابۀ نقد می کشید.
آن چه تروتسکی با صراحتی بی مانند درک کرد و بیان نمود، نقش تعیین کنندۀ رهبری بود. درس اصلی که او از دستاورد مثبت انقلاب اکتبر و شکست های به دنبال آن کسب کرد، این بود که پیروزی انقلاب سوسیالیستی و در نتیجه بقای بشریت، نیازمند یک مبارزۀ بی امان برای حلّ بحران رهبری انقلابی است. این حقیقت بنیادی بارها و بارها طی دهه ها پس از مرگ وی اثبات شد.
مرکزیت بحران رهبری انقلابی، به آن معنا بود که مبارزۀ سیاسی، مبرم ترین وطیفه است. تروتسکی برای آن دسته کسانی که از مسئولیت های سیاسی خود زیر پوشش آزادی شخصی طفره رفتند، چیزی برای ارائه نداشت جز تحقیر. او در سخنرانی به مناسبت بنیان گذاری انترناسیونال چهارم اعلام داشت:
«بگذار کاسبکاران، فردیت خود را در خلأ جستجو کنند. برای یک انقلابی، خود را تماماً وقف حزب کردن، به معنای خود را یافتن است.
بله، حزب ما یک به یک ما را یکسره به خود اختصاص می دهد. اما در عوض والاترین شادی را به ما می بخشد: این آگاهی که کسی در ساختن یک آیندۀ بهتر شریک می شود، این که کسی ذرّه ای از سرنوشت بشر را به دوش می کشد، و این که زندگی کسی به عبث سپری نخواهد شد.»
اهمیت ماندگار تروتسکی، در تهاجم بی امان به آوازۀ تاریخی او منعکس می شود. با این وجود کسانی که امروز مشغول سیاه نمایی تروتسکی هستند، موفق نخواهند شد. تاریخ خود تحلیل تروتسکی از جان کندن های سرمایه داری را اثبات کرده است. قدرت عقاید و سنتی تاریخی که او نمایندگی کرده است، از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است. جنبشی که او بنیان گذارد، نشان داده است که تنها گرایش انقلابی حقیقی و ماندگار است.
مهم تر از همه، وظیفۀ بنیادی که تروتسکی برایش مبارزه کرده هم¬چنان موضوع مرکزی پیش روی طبقۀ کارگر امروز است: ساختن یک حزب انقلابی.
این اصول در رگ های کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم، جنبش تروتسکیستی بین المللی جاری است. سالگرد ترور تروتسکی نباید صرفاً مناسبتی برای تجلیل یاد و خاطرۀ او-هرچند به جا- بلکه احترام به این خاطره از طریق شدت بخشیدن به مبارزه برای ساختن کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم به عنوان حزب جهانی انقلاب سوسیالیستی باشد.
برگردان: آرام نوبختهفتاد و پنج سال پیش در روز ۲۰ اوت ۱۹۴۰، لئون تروتسکی، از رهبران انقلاب روسیه و بنیان گذار انترناسیونال چهارم، با ضربۀ تبر یخ شکن کارگزار استالین، رامون مرکادر، به قتل رسید. این حمله در منزل ویلایی تروتسکی واقع در «کویوآکان»، مکزیک، به عنوان آخرین محل تبعید وی رخ داد. این انقلابی بزرگ روز بعد در نتیجۀ شدت جراحات وارده در سن ۶۰ سالگی در گذشت.
قتل تروتسکی، در نقطۀ اوج ارتجاع سیاسی بین المللی سر رسید، یعنی پیروزی فاشیسم در آلمان به سال ۱۹۳۳، شکست انقلاب اسپانیا در ۱۹۳۶-۳۹، محاکمات مسکو و تصفیۀ بزرگ سال های ۱۹۳۶-۳۸، و آغاز جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۳۹. ترور تروتسکی، پاسخی بود از سوی بروکراسی استالینیستی- به عنوان کارگزار سیاسی امپریالیسم - به خطری که تروتسکی با دفاع از و مبارزه برای اصول مارکسیستی ایجاد می کرد. تا زمانی که تروتسکی زنده بود، استالین ناگزیر بود با سرسخت ترین دشمن خود درگیر نبرد باشد.
با وجود برتری بی اندازۀ استالینیسم، تروتسکی توانست انترناسیونال چهارم را بنیان گذارد، سازمانی که با وجود حملات تروریست هایی که تروتسکی را از میان بردند، به بقای خود ادامه داده است. هفتاد و پنج سال بعد، جایگاه ویژۀ تروتسکی در تاریخ سوسیالیسم بین المللی، حقیقتی است بی چون و چرا. تروتسکی بیش از پیش به عنوان چهره ای تاریخی در جهان پدیدار می شود که نه فقط بر مسیر قرن بیستم تأثیر گذاشت، که نوشته ها و عقاید او هم¬چون راهنمایی اساسی برای جهت دهی به طبقۀ کارگری که به مرحلۀ جدیدی از مبارزۀ انقلابی قدم می گذارد، باقی است.
زندگی و سرنوشت تروتسکی، پیوندی جدایی ناپذیر با رویدادهای سترگ نیمۀ نخست قرن بیستم داشت. تروتسکی و لنین رهبران اصلی انقلاب روسیه، این قلۀ صعود عظیم مبارزۀ طبقۀ کارگر جهانی در برابر چپاول سرمایه داری و کشتار مهیب جنگ جهانی اول، بودند. تئوری سیاسی خودِ انقلاب، با تئوری انقلاب مداوم تروتسکی ارائه شد که در اواسط انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شکل گرفت. این تئوری توضیح می داد که وظایف دمکراتیک در کشورهای توسعه نیافته ای مانند روسیه، تنها با قدرت گیری طبقۀ کارگر به عنوان جزئی از یک انقلاب سوسیالیستی جهانی قابل تکمیل است.
تروتسکی به مدت شش سال، نقش بی چون و چرایی در سازماندهی و دفاع از دولت کارگریِ مستقر به دنبال رویدادهای انقلاب اکتبر داشت، از جمله نخستین کمیسریای امور خارجه روسیۀ شوروی و همین طور بیان¬گذار و فرماندۀ ارتش سرخ.
تروتسکی به دلیل نقش خود در انقلاب روسیه در سن ۳۸ سالگی، به عنوان یکی از بزرگ ترین رهبران طبقۀ کارگر و جنبش سوسیالیستی، جایگاهی را در تاریخ به خود اختصاص خواهد داد. با این حال اگر تروتسکی زنده بود، بعدها می نوشت که شاخص ترین و ماندگارترین سهم سیاسی او، در مبارزه با انحطاط استالینیستی اتحاد شوروی بوده است که در زمان بنیان گذاری انترناسیونال چهارم به اوج خود رسیده بود.
نزاع میان استالین و تروتسکی، یک نبرد شخصی میان دو فرد بر سر قدرت فردی نبود، بلکه یک نبرد بنیادی بود بین دو برنامۀ سیاسی آشتی ناپذیر. تثبیت قدرت استالین و دیکتاتوری بروکراتیکی که وی تجسم آن بود، نتیجۀ اجتناب ناپذیر انقلاب روسیه نبود؛ بلکه در عوض از درون شرایط ویژۀ یک دولت کارگریِ عقب مانده به لحاظ اقتصادی که خود به دنبال شکست های انقلاب جهانی منزوی گشته بود، زاده شد. هفت سال جنگ و جنگ داخلی با پشتیبانی امپریالیسم، تلفات وسیعی از طبقۀ کارگر، این پایگاه اجتماعی انقلاب گرفته بود. بیماری و مرگ لنین، که در سال آخر حیات خود با تروتسکی برای اقدام مشترک در مبارزه علیه انحطاط بروکراتیک اتحاد شوروی مکاتبه کرده بود، قدرت گیری استالین را تسهیل کرد.
استالین، منافع دستگاه محافظه کاری را کلمه به کلمه بیان می کرد که قدرت را از طبقۀ کارگر غصب و پیوند اساسی میان انقلاب در روسیه و مبارزۀ طبقاتی جهانی را از هم گسسته بود. برنامۀ «سوسیالیسم در یک کشور»، که نخست در سال ۱۹۲۴ مطرح شد، متکی بر این ادعای نادرست و ضدّ مارکسیستی بود که سوسیالیسم می تواند در اتحاد شوروی مستقل از انقلاب در خارج از مرزهای روسیه محقق شود. بر این اساس، انقیاد طبقۀ کارگر جهانی به منافع ملی بروکراسی شوروی رسمیت یافت و برای توجیه سیاست هایی به کار گرفته شد که شکست اعتصاب عمومی ۱۹۲۶ بریتانیا و درهم شکستن انقلاب ۱۹۲۵-۲۷ چین را به ارمغان آورده بود. تروتسکی بعدها در بیوگرافی خود یادآوری کرد: «یک چنین جوّی که "انسان نباید همیشه همه چیز را برای انقلاب بخواهد، باید کمی به خودش هم فکر کند" به این صورت ترجمه می شد که "مرگ بر انقلاب مداوم"»
تروتسکی در نقد خود به استالینیسم، تئوری انقلاب سوسیالیستی جهانی را تکامل بخشید که نشان داد به شکل غیرقابل قیاسی، دوراندیشانه تر از مانورهای عملگرایانۀ بروکرات های استالینیست بود. «اپوزیسیون چپ» که در سال ۱۹۲۳ بنیان گذاشته شده بود، متکی بر تئوری انقلاب مداوم، تأکید کرد که پیشروی به سوی سوسیالیسم در درون اتحاد شوروی، به تکامل انقلاب سوسیالیستی جهانی وابسته است. تروتسکی در پاراگرافی که در سال ۱۹۳۰ نوشته شد، ولی با نیروی به مراتب بیش از گذشته با امروز هم¬خوانی دارد، توضیح داد:
«تکمیل انقلاب سوسیالیستی در درون مرزهای ملی، غیرقابل تصور است. یکی از دلایل اصلی بحران در جامعۀ بورژوای، این است که نیروهای مولدِ مخلوق آن، دیگر نمی توانند با چهارچوب دولت ملی سازگاری داشته باشند. از این جا است که از یک سو جنگ های امپریالیستی و از سوی دیگر اتوپیای ایالات متحدۀ بورژوایی اروپا نتیجه می شود. انقلاب سوسیالیستی در قلمرو ملی آغاز می شود، در قلمرو جهانی گسترش می یابد. بنابراین انقلاب سوسیالیستی در معنای جدیدتر و وسیع تر کلمه، به یک انقلاب مداوم تبدیل می شود. این انقلاب تنها در پیروزی نهایی جامعۀ نوین بر کل سیارۀ ما است که تکمیل می شود».
زیرپا گذاشتن انترناسیونالیسم سوسیالیستی از سوی بروکراسی استالینیستی، مستلزم کارزاری از تحریفات و جعلیات تاریخی با هدف زدودن نفوذ سیاسی تروتسکی و انکار رابطۀ میان چشم انداز مبارزاتی او و چشم اندازی بود که خود انقلاب اکتبر را هدایت کرده بود. این همراه شد با کارزار خشن تر و مستقیم تری علیه تروتسکی و هواداران وی.
در نوامبر ۱۹۲۷، تروتسکی از حزب کمونیست روسیه اخراج شد و یک ماه بعد این همراه شد با اخراج کلیۀ حامیان اپوزیسیون چپ. در ژانویۀ ۱۹۲۸، او به آلماآتا، در کوه های قزاقستان کنونی تبعید شد. یک سال بعد، در فوریۀ ۱۹۲۹، تروتسکی از اتحاد شوروی اخراج و موقتاً در پرینکیپو در ترکیه اقامات گزید. تروتسکی در مواجهه با چیزی که بعدها «سیارۀ بدون ویزا» نامید، آن هم به دلیل خصومت مشترک استالینیست ها، سوسیال دمکرات ها و قدرت های امپریالیستی، وادار به ترک ترکیه به مقصد فرانسه در سال ۱۹۳۳، سپس به نروژ در ۱۹۳۵ و نهایتاً به مکزیک در ۱۹۳۷ شد.
طی هشت سال از زمان اخراج تروتسکی از اتحاد شوروی تا ورود او به مکزیک، طبقۀ کارگر یک سلسله شکست های ناشی از خیانت های بروکراسی های استالینیست و سوسیال دمکرات ها را تجربه کرده بود. پیروزی فاشیسم در آلمان در سال ۱۹۳۳، همراه شد با خفگی خیزش های انقلابی در فرانسه و اسپانیا و انقیاد طبقۀ کارگر به حاکمیت سیاسی طبقۀ سرمایه دار زیر پرچم «جبهۀ خلقی».
به دنبال قدرت گیری هیتلر، فاجعه ای برای طبقۀ کارگر آلمان و جهان که با سیاست های فاجعه بار انترناسیوال کمونیست ممکن شد، تروتسکی فراخوان به تشکیل یک انترناسیونال جدید، یعنی انترناسیونال چهارم داد. تروتسکی هشدار داد که دفاع از دستاوردهای انقلاب روسیه تنها با یک انقلاب سیاسی برای سرنگونی بروکراسی ناسیونالیست امکان پذیر بود.
استالین در هراس از تهدید تروتسکی و انترناسیونال چهارم، به خشونت و سرکوب به مراتب خشن تر و بی رحمانه تر در اتحاد شوروی و سرتاسر جهان متوسل شد. در همان حال که محاکمات مسکو در سال های ۱۹۳۶-۳۸ هرگونه مخالفت سیاسی در برابر رژیم استالینیست وقت را هدف گرفته بود، اما هدف اصلی، پیروان تروتسکی بودند. صدها هزار سوسیالیست-که خود محصول سنت های عظیم فرهنگ انقلابی روسیه بودند- طی یک نسل کشی سیاسی، قتل عام شدند.
خشونت وسیع مورد نیاز برای دفاع از رژیم، سندی خدشه ناپذیر بود از این که حاکمیت استالین نه تداوم انقلاب روسیه، بلکه گورکن آن بود. تروتسکی در سال ۱۹۳۷ نوشت که استالینیسم و مارکسیسم حقیقی، «نه فقط با یک رشتۀ خونین، که با رودی از خون» از یک دیگر جدا می شوند.
تروتسکی برای افشای محاکمات نمایشی و جنایات سیاسی استالینیسم، به کارزاری بی پروا دست زد. پلیس مخفی استالین (گ.پ.او) در پاسخ به این امر، به طور سیستماتیک برای حذف فیزیکی نزدیک ترین هواداران تروتسکی و همفکران وی به فعالیت پرداخت. از جملۀ کسانی که به دست کارگزاران استالین جان باختند، عبارت بودند از: اروین وولف، یکی از منشی های سیاسی تروتسکی در ژوئیۀ ۱۹۳۷؛ ایگناس رسیس که از چنگال «گ.پ.او» گریخته و حمایت خود را از تروتسکی اعلام داشته بود، در سپتامبر ۱۹۳۷؛ لئون سدوف، فرزند تروتسکی و همکار نزدیک او در فوریۀ ۱۹۳۸؛ و رُدولف کلمنت، دبیر انترناسیونال چهارم که طی یک آدم ربایی مفقود شد و در ژوئیۀ ۱۹۳۸ به قتل رسید.
این ترورها به این دلیل امکان پذیر شد که مأمورین «گ.پ.او» خود را وارد صفوف جنبش تروتسکیستی کرده بودند؛ از جمله مارک زبوروفسکی، که به شکل مزوّرانه ای اعتماد سدوف را به دست آورده و به عنوان منشی او فعالیت می کرد.
به این وجود مادام که تروتسکی زنده بود، رژیم استالینیستی آرام و قرار نداشت. ویکتور سرژ در سال ۱۹۳۷ نوشت: «هیچ توضیح دیگری برای ممنوعیت و توقیف هایی که در حال نابودی ساختار رژیم است وجود ندارد به جز نفرت و ترس... مِن باب احتیاط، تیم جایگزین را هدف قرار داده اند. تنها پیر مرد باقی مانده... مادام که پیر مرد زنده است، بروکراسیِ فاتح هرگز احساس امنیت نخواهد کرد».
انترناسیونال چهارم کنگرۀ بنیان گذاری خود را در سپتامبر ۱۹۳۸، با وجود شرایط فوق العاده دشوار، از جمله قتل کلمنت تنها دو ماه قبل از آن، برگزار کرد. سند بنیان¬گذاری، به قلم تروتسکی، هشدار می داد: «پیش گزاره های عینی انقلاب پرولتری، نه فقط به "بلوغ" رسیده، بلکه از شدت بلوغ به نوعی در حال گندیدن است. بدون یک انقلاب سوسیالیستی، در دورۀ تاریخی بعدی یک فاجعه کل فرهنگ بشریت را تهدید می کند. اکنون نوبت پرولتاریا، یعنی به خصوص پیشتازِ انقلابی آن است. بحران تاریخی بشریت، به بحران رهبری انقلابی تقلیل می یابد».
تحرک جنگی امپریالیسم، باری دیگر امکان شعله ور شدن موجی از طغیان های انقلابی را فراهم آورده بود. دقیقاً به همین دلیل بود که امپریالیسم جهانی، از طریق عمّال استالینیست خود، در جستجوی قطع سر از رهبری انترناسیونال چهارم بود. تروتسکی در مقاله ای به تاریخ اکتبر ۱۹۳۸، رابطۀ میان جنگ قریب الوقوع و خشونت علیه جنبش تروتسکیستی را ترسیم کرد:
«در آغاز جنگ آخر، ژان ژوره ترور شد و در پایان جنگ، کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ... کار محو کردن انترناسیونالیست ها تاکنون تا پیش از آغاز جنگ در سطح جهانی آغاز شده است. امپریالیسم دیگر نیازی ندارد به یک "سانحۀ فرخنده" اتکا کند. بلکه در درون مافیای استالینیست، یک کارگزار بین المللی حاضر و آماده برای نابودی سیستماتیک انقلابیون در اختیار دارد... امپریالیسم از طریق گانگسترهای استالینیست خود، پیشاپیش نشان می دهد که خطر مرگ بار در دورۀ جنگ از کدام جهت تهدیدش خواهد کرد. امپریالیست ها اشتباه نمی کنند».
آغاز جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۳۹، در شرایطی که جهان بر فاجعه در اروپا متمرکز شده بود، از سوی رژیم استالینیست به عنوان فرصتی دیده شد برای تشدید کارزار خود در جهت ترور تروتسکی. نخستین سوء قصد به زندگی او در ۲۴ مه ۱۹۴۰ و به دست یک تیم ترور به سرپرستی نقاش استالینیست، دیوید آلفرد سیکه¬ایروس صورت گرفت.
تروتسکی و همسرش ناتالیا، از تهاجم جان سالم به در بردند، اما تروتسکی می دانست که این آخرین سوء قصد ناخواهد بود. تروتسکی دو هفته بعد با دقت و عینیت قابل توجهی نوشت: «زندگی من روی این کرۀ زمین، نه منطبق با قاعده، که به عنوان استثنایی بر قاعده است. در یک برهۀ ارتجاعی نظیر برهۀ کنونی ما، یک انقلابی وادار می شود خلاف جریان شنا کند. من این کار را با هر آن چه در توان دارم انجام می دهم. فشار ارتجاع جهانی، شاید در بی رحمانه ترین شکلش خود را در سرنوشت شخصی من و سرنوشت نزدیکان من نشان داده باشد. این به هیچ وجه حق من نیست: این نتیجۀ درهم آمیختن شرایط تاریخی است».
سپس در ۲۰ اوت ۱۹۴۰، تروتسکی به دست مرکادر، مأمور رژیم استالین که خود را حامی جنبش تروتسکیستی جا زده بود، به خاک افتاد.
در سال ۱۹۷۵، کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم، تحقیقی را دربارۀ شرایط پشت ترور تروتسکی آغاز کرد که گسترۀ نفوذ «گ.پ.او» در درون جنبش تروتسکیستی را نشان می داد. این تحقیقات نه فقط نقش زبوروفسکی، که هم¬چنین نقش سیلیویا کالن به عنوان منشی جیمز کانن (دبیر ملی حزب کارگران سوسیالیست، جنبش تروتسکیستی وقت در ایالات متحده)، رابرت شلدن هارت (که در شبِ نخستین سوء قصد نگهبان بود)، و ژورف هنسن (منشی تروتسکی که در زمان ترور او نگهبان بود و همین طور رهبر آتی حزب کارگران سوسیالیست در دورۀ انحطاط سیاسی آن) را نشان می داد.
تحقیقات امنیتی و همین طور تحقیقات انترناسیونال چهارم از سوی حزب کارگران سوسیالیست و تمامی خائنین سیاسی به جنبش تروتسکیستی، محکوم و با آن مخالفت شد. داده هایی که متعاقباً از آرشیو اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد، بر تمامی نتیجه گیری های کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم دربارۀ افرادی که به زمینه سازی و اجرای این بزرگ ترین جنایت سیاسی یاری رساندند، صحه گذاشته است.
تروتسکی در زمان مرگ خود، بزرگ¬ترین نمایندۀ سنت مارکسیسم کلاسیک بود که در خیزش های انقلابی نخستین دهه های قرن بیستم آبدیده شده بود. ترور او ضربۀ سنگینی به جنبش سوسیالیستی بین المللی بود، هرچند که او میراث سیاسی و تئوریکی را به جای گذاشت که بنیان محکمی برای تکامل انترناسیونال چهارم بود. به علاوه تروتسکی در آخرین سال های حیات خود، با پرسش هایی دست به گریبان بود که به عنوان موضوعات سیاسی محوری پیش روی جنبش سوسیالیستی به دنبال جنگ جهانی دوم رخ نشان می دادند.
تروتسکی برای بنیان گذاری انترناسیونال چهارم، مجبور بود نه فقط با استالینیست ها و امپریالیست ها، بلکه با یک قشر کامل از روشنفکران خرده بوروایی که از شکست های دهۀ ۱۹۳۰ به نتیجۀ ناتوانی طبقۀ کارگر از انجام یک انقلاب سوسیالیستی رسیده بودند، مبارزه کند. آن ها برای توجیه کناره گیری خود از مبارزه برای سوسیالیسم، مسئولیت خیانت رهبری را به گردن طبقۀ کارگر انداختند. تروتسکی نوشت: «اگر این را درست بدانیم که دلیل شکست ها، ریشه در کیفیات اجتماعی خود پرولتاریا دارد، در آن صورت موقعیت جامعۀ مدرن می بایست ناامیدکننده ارزیابی شود».
این انکار ناامیدانۀ سوسیالیسم و ردّ نقش انقلابی طبقۀ کارگر، بارها بار در دهه های پس از جنگ جهانی دوم ظاهر شد. همۀ این ها در درون انترناسیونال چهارم به شکل «پابلوئیسم» متجلی شد که چیزی نبود جز انطباق با بروکراسی های استالینیست و سوسیال دمکرات و جنبش های بورژوا-ناسیونالیستی.
در بحبوحۀ تشدید تنازعات طبقاتی، این نیروها، در جستجوی آویزان شدن مستقیم تر به قدرت دولتی، مانند آن چه در یونان انجام داده اند، به سرعت به راست درغلتیده اند. هر کسی می تواند تصور کند که اگر تروتسکی زنده بود چگونه از مهارت ادبی و هوش بی اندازۀ خود برای کندن پوست اقشار متوسط خودخواه و خودشیفتۀ امروز بهره می برد؛ چگونه سیاست های گندیدۀ سیریزا و پودمودس را افشا می کرد؛ چگونه شارلاتان های روشنفکر و مشاهیر چپ نمایی مانند اسلاوی ژیژک را به صلابۀ نقد می کشید.
آن چه تروتسکی با صراحتی بی مانند درک کرد و بیان نمود، نقش تعیین کنندۀ رهبری بود. درس اصلی که او از دستاورد مثبت انقلاب اکتبر و شکست های به دنبال آن کسب کرد، این بود که پیروزی انقلاب سوسیالیستی و در نتیجه بقای بشریت، نیازمند یک مبارزۀ بی امان برای حلّ بحران رهبری انقلابی است. این حقیقت بنیادی بارها و بارها طی دهه ها پس از مرگ وی اثبات شد.
مرکزیت بحران رهبری انقلابی، به آن معنا بود که مبارزۀ سیاسی، مبرم ترین وطیفه است. تروتسکی برای آن دسته کسانی که از مسئولیت های سیاسی خود زیر پوشش آزادی شخصی طفره رفتند، چیزی برای ارائه نداشت جز تحقیر. او در سخنرانی به مناسبت بنیان گذاری انترناسیونال چهارم اعلام داشت:
«بگذار کاسبکاران، فردیت خود را در خلأ جستجو کنند. برای یک انقلابی، خود را تماماً وقف حزب کردن، به معنای خود را یافتن است.
بله، حزب ما یک به یک ما را یکسره به خود اختصاص می دهد. اما در عوض والاترین شادی را به ما می بخشد: این آگاهی که کسی در ساختن یک آیندۀ بهتر شریک می شود، این که کسی ذرّه ای از سرنوشت بشر را به دوش می کشد، و این که زندگی کسی به عبث سپری نخواهد شد.»
اهمیت ماندگار تروتسکی، در تهاجم بی امان به آوازۀ تاریخی او منعکس می شود. با این وجود کسانی که امروز مشغول سیاه نمایی تروتسکی هستند، موفق نخواهند شد. تاریخ خود تحلیل تروتسکی از جان کندن های سرمایه داری را اثبات کرده است. قدرت عقاید و سنتی تاریخی که او نمایندگی کرده است، از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است. جنبشی که او بنیان گذارد، نشان داده است که تنها گرایش انقلابی حقیقی و ماندگار است.
مهم تر از همه، وظیفۀ بنیادی که تروتسکی برایش مبارزه کرده هم¬چنان موضوع مرکزی پیش روی طبقۀ کارگر امروز است: ساختن یک حزب انقلابی.
این اصول در رگ های کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم، جنبش تروتسکیستی بین المللی جاری است. سالگرد ترور تروتسکی نباید صرفاً مناسبتی برای تجلیل یاد و خاطرۀ او-هرچند به جا- بلکه احترام به این خاطره از طریق شدت بخشیدن به مبارزه برای ساختن کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم به عنوان حزب جهانی انقلاب سوسیالیستی باشد.
مصرف شیشه در بین دانش آموزان تا دو برابر افزایش پیدا کرده است!
شمس الدین امانتی : بشر از هفت هزار سال قبل از وجود يك ماده مخدر قوی در خشخاش آگاه بوده است. انگلیسی ها در ابتدای قرن ١٧ میلادی تریاک را از خاور دور توسط کشتی های بازرگانی خود به ایران آوردند
و به شاهان و درباریان صفویه هدیه کردند و اکثر آنان معتاد شدند. شاه طهماسب اول صفوی، مقداری از تریاکهای موجود در دربار سلطنتی را از بین برد. بعد از او شاه عباس هم با اعتیاد مبارزه کرد و حکومت وقت برای کسانی که ترک اعتیاد نمی کردند، مجازات تعیین کرده بود.
در زمان شاهان قاجار، بسياری از مزارع كشت گندم و ديگر محصولات زراعی به مزارع كشت خشخاش اختصاص یافت و خريد و فروش مواد مخدر متداول شد. درآمد حاکمان و درباريان وقت از خرید و فروش ترياك افزايش يافت و به انحصار دولت درآمد و سپس با وضع قوانين مختلف به تشويق و ترغيب مردم به استعمال ترياك پرداختند. دولت قانونی را تدوين كرد که در ماده 2 آن آشكارا مردم را به "ترياك كشیدن دعوت می كردند، سپس سوخته ترياك را از دود كنندگان می خرید و برای هر مثقال سوخته سه عباسی حق الزحمه داده می شد."
رژیم پهلوی نیز در کشت، قاچاق و اعتیاد به مواد مخدر دست کمی از دوران حاکمان قاجار نداشت، در استان کرمان زمین های کشاورزی از کشت گندم به کشت خشخاش تغییر یافت و این آفت خانمان برانداز در سطح وسیعی به سایر شهرهای ایران سرایت کرد. شاه و درباریان رژیم پهلوی در مصرف و قاچاق مواد مخدر زبانزد خاص و عام بودند. اشرف پهلوی درسال 1348 به دلیل حمل یك چمدان حاوی تریاك در فرودگاه زوریخ بازداشت و سپس با پا درمیانی مقامات بالای حکومتی آزاد شد.
در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی، گرایش به مواد مخدر به طور عام و گرایش جوانان به مصرف مواد مخدر به طورخاص به یکی از معضلات حاد اجتماعی تبدیل شده است و متأسفانه سیر سعودی دارد. رژیم اسلامی، لایحه قانونی را در خرداد 59 به تصویب رساند که بر طبق مواد 2، 7 و 11 قانون مذکور جهت "کشت خشخاش، واردکننده، فروشنده، مخفی کننده، دایر کننده محل در صورت تکرار جرم و حمل بیش از 1 کیلو گرم تریاک و 5 گرم مواد مخدر گرد سفید مجازات اعدام پیش بینی شد."
اجرای این قانون به دلیل کثرت معتادین، رشوه و فساد در ادارات دولتی و در رأس آنها مسئولین سپاه پاسداران، با مشکل جدی مواجه شد و ناچارآ توسط "مجمع تشخیص مصلحت نظام" اسلامی، در سال 1367 تغیراتی کرد به نحوی که، "برای صادر کننده، فروشنده و خریداران از یک کیلو گرم تریاک، خشخاش و .... . به 5 کیلو گرم و برای وارد کننده، صادر یا تولید یا توزیع یا حمل یا خرید و فروش، نگهداری هروئین، مرفین، کدئین و .... . بیش از 30 گرم، مجازات اعدام و مصادره اموال وضع شد."
مسئولین رژیم اسلامی در این عرصه با وارد کردن و ساخت وسائل جدید برای تولید انواع و اقسام مواد مخدر به منظور کسب در آمد و مقاصد سیاسی از جمله آلودە کردن نسل جوان و دوری گزیدن از مسائل سیاسی و مبارزە علیە وضع موجود سهم بزرگی در اعتیاد به مواد مخدر در میان اقشار مختلف مردم، مخصوصآ جوانان داشته و دارند. "آنتونیو دلئو"، مدیر دفتر مبارزه با مواد مخدر و جرایم مرتبط سازمان ملل در ایران می گوید، "این کشور با 26/2 درصد میزان شیوع مصرف مواد اعتیاد آور از نوع مخدرها، رتبه دوم جهان را به خود اختصاص داده است."
ابعاد مخرب و وسیع پدیده مواد مخدر در سطح کلان بدون نظارت و دخالت مافیای سپاه پاسداران غیر ممکن است. گسترش این پدیده بعد ازجنگ ایران و عراق، به دلیل فقر ناشی از بیکاری، مخصوصآ در میان جوانان شدت بیشتری یافت. کارگاه های کوچکی که یقینآ بدون اطلاع سپاه پاسداران یا به گفته احمدی نژاد، "برادران قاچاقچی خودمون"نخواهد بود، در نقاط مرزی آشکارا به ساخت و تولید مواد مخدر و روانگردان مشغول هستند. به گزارش خبرگزاری فارس، "در شهر سردشت مقدار 183 کیلو گرم شیشه همراه با انواع پیش سازهای مواد مخدر و آلات تهیه، کشف و ضبط شد."
آسیب پذیری 13 میلیون و 600 هزار دانش آموز، با توجه به کثرت و تنوع مواد مخدر و در دسترس بودن آن زنگ خطری جدی برای آنان و والدینشان است. دست اندر کاران رژیم به منظور توجیه وضع موجود با توسل به آمار و ارقام غیر واقعی در جهت منافع خود، طی جلسه ای تحت عنوان، "همایش پیشگیری از آسیب های اجتماعی و اعتیاد با رویکرد مدرسه محوری در روز یکشنبه 7 تیر 1394 باحضور مسئولان اجرایی، نظامی و فرهنگیان در شهر اراک برگزار شد. به گزارش خبرگزاری ایرنا، "محمد زیدوند"، دبیر شورای مبارزه با مواد مخدر رژیم در این همایش گفت، "نیاز جدی جامعه درحال حاضر تمرکز برکاهش گرایش افراد به مصرف مواد مخدر و روانگردان ها است که پلیس در این حوزه کمتر وارد شده."
در جامعه ای که قاچاق مواد مخدر، فروش و توزیع آن توسط مافیای سپاه پاسداران، که خود در ساختار رژیم اسلامی حرف اول و آخر را می زند، طبیعی است که پلیس در این حوزه نه "تنها کمتر وارد میشود" بلکه خود نیز به بخشی از باجگیران و رشوه خواران و توضیح کنندگان در پروسه خرید و فروش مواد مخدر در جامعه تحت حاکمیت رژیم اسلامی تبدیل خواهد شد.
هر چند آمار رسمی رژیم در عرصه های گوناگون هيچ گاه به واقعيت نزديک نيست، اما به گفته"زیدوند"
"سالانه حدود 100 تا 150 هزار نفر به چرخه مصرف مواد روان گردان افزوده میشود. هم اکنون 340 نوع مواد روانگردان به جز مواد سنتی در کشور و جهان وجود دارد که سالیانه 4500 میلیارد دلار چرخه اقتصادی آن درجهان است و از این طریق حدود 700 میلیون دلار سود به جیب مافیای مواد می رود. همچنین مواد مخدر بعد از تجارت نفت، توریسم و سلاح با 1500 میلیارد دلار چرخش مالی و 500 تا 600 میلیون دلارسود خالص چهارمین تجارت جهان و بعداز تجارت اسلحه دومین تجارت غیرقانونی محسوب می شود."
"زیدوند"، در اشاره به آمار تکان دهنده ای از اعتیاد در بین دانش آموزان گفت، "سال 81 میزان اعتیاد در بین دانش آموزان مقطع سوم ابتدایی تا پیش دانشگاهی حدود نیم درصد بود، سال 90 این رقم یک درصد افزایش داشت و هم اکنون 13 میلیون دانش آموز در کشور وجود دارد که 130 هزار نفر آنان سوء مصرف مواد مخدر دارند که 60 درصد از آنان مصرف شیشه دارند، 5 درصد از تعداد کل دانش آموزان کشور، یکی از اعضای خانواده آنان معتاد، و 7 درصد دارای دوستان مصرف کننده تریاک هستند، علاوه بر اینکه 4 درصد دارای دوستان مصرف کننده شیشه هستند، اما ظرف مدت یکسال، مصرف شیشه در بین دانشآموزان تا دو برابر افزایش پیدا کرده است."
اعتراف به این آمار از اعتیاد در میان دانش آموزان، که یقینآ کمتر از میزان واقعی است، اسفبار و در دراز مدت خانمان برانداز و جای تآسف و تأمل است. قاچاق مواد مخدر و توزیع آن در میان اقشار مختلف و عطش سیری ناپذیر مافیای سپاه پاسداران برای کسب درآمد بیشتر از این طریق و به انحراف کشاندن جوانان، از همان سالهای اول تأسیس این نهاد فاسد و ضد بشری که به مجری بخش چشم گیری از سیاست های ارتجاعی- مذهبی رژیم در عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده است، همچنان چرخه تولید و توضیع مواد مخدر را در انحصار خود دارد و سازمان یافته به تولید و باز تولید آن مشغول است.
مضافآ فقر ناشی از بیکاری در فضای خفقان و سرکوب روزانه که آزادی عقیده و بیان با شلاق، زندان و اعدام جواب خواهند گرفت، زمینه ای است برای رشد اعتیاد در میان اقشار مختلف مردم مخصوصآ دانش آموزان، دانشجویان و جوانان.
"محمد زیدوند"دبیر شورای مبارزه با مواد مخدر به استناد به آمارهای خود رژیم گفت، "23 درصد خشونت ها، 35 درصد طلاق ها، 65 درصد همسر آزاری ها، 68 درصد شیوع ایدز، 25 درصد قتل، 40 درصد وقوع سرقت ها و 64 درصد زندانیان مرتبط با مصرف مواد مخدر است."
در جامعه به فساد کشیده شده توسط نهادهای ضد بشری وابسطه به رژیم اسلامی و در رأس آنها ستاد های امر به معروف و نهی از منکر با وضع قوانین ارتجاعی- مذهبی حجاب اجباری و پاشیدن اسید به سر و صورت کسانی که از این قانون ارتجاعی سر پیچی کنند، همراه با اعمال سیاست تفکیک بر مبنای جنسیت در مدارس و مراکز آموزشی از جمله عواملی هستند که شادی، نشاط، خندیدن و امید به زندگی را که ارتباط مستقیمی با کاهش به اعتیاد دارند را حرام و ممنوع کرده اند، این محدودیت و محرومیت ها یکی از دلائل اصلی روی آوری دانش آموزان، دانشجویان و جوانان به مواد مخدر است.
در چنین شرایطی آسیب دیدگان به این پدیده خطرناک و ضدمردمی به مرور زمان قربانی مناسبات از هم پاشیده شده در جامعه تحت حاکمیت رژیم سرمایه داری اسلامی خواهند شد به نحوی که بازتاب منفی ناشی از تأثیرات مخرب آن بر زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم زحمتکش و ستمدیده به امر اجتناب ناپذیری تبدیل شده است که روزانه شاهد مرگ و میر تدریجی قربانیان اعتیاد به مواد مخدر در کوچه و بازار هستیم. به گزارش خبر گزاری جماران، "علیرضا جزینی"، قائم مقام کل ستاد مبارزه با مواد مخدر رژیم گفت، "سالانه 3000 نفر در ایران جان خود را بر اثر اعتیاد از دست میدهند."
مبارزه با قاچاق مواد مخدر و خرید و فروش آن توسط دلالها و در رأس آنها مافیای سپاه پاسداران، امری است همەگانی و تنها وظیفە معتادین و خانوادە و بستگان آنان نیست. معتادین کە خود قربانیان نظام سودپرست سرمایەداری حاکم به ایران هستند، نه مجرم، بلکە اعتیاد نوعی بیماری است که دولتهای متعارف و نهاد های مردمی موظف اند، امکانات لازم را جهت درمان و بهبود آنها از جمله: تسهیلات بهداشتی، مراکز درمانی و آموزشی، خوابگاه های مناسب، دکتر، دارو، غذا، کنترل و نظارت دولت بر توضیع مواد مخدر در میان معتادین در مراکز دولتی، مددکار، روانشناس، تسهیلاتی برای کاریابی در بازار کار پس از بهبودی و هر آنچه که کمکی خواهد کرد به معتادان تا بتوانند به زندگی انسانی، عادی و روز مره خود برگردند را فراهم کنند.
دخالت مؤثر و جدی در عرصە مبارزە با تولید و قاچاق مواد مخدر و توضیع آن توسط باند های مافیائی در گرو اتحاد و همبستگی مردم ستمدیده و در رأس آن دانش آموزان، دانشجویان، جوانان و خانودەهای آنان است. اما پیروزی نه تنها در این عرصه، بلکه در عرصه های دیگر نیز، بخشی از مبارزه همە جانبە برای سرنگونی نظام سرمایه داری اسلامی حاکم بر ایران است.
Friday, September 4, 2015
Tuesday, September 1, 2015
Sunday, August 2, 2015
Subscribe to:
Posts (Atom)