Sunday, July 29, 2012

اسلامیست‌های ایرانی‌ و اخوان المسلمین. مقاله ایی از فریدون گیلانی 2


روز یکشنبه بیست و چهارم ژوئن 2012 ، رئیس کمیسیون نظارت بر انتخابات مصر، با مقدمه چینی ، ترس و لرز و حالتی که ریا و اضطراب درونی او را در چهره و حرکاتش منعکس می کرد، به اطلاع مردم رساند که اخوان المسلمین ریاست رسمی مردم مصر را به کف آورده است. اخوان المسلمین و حزب نور، پیش از آن نیز در صف های طویل ایستادند تا مجلس خود را زیر چتر حمایتی ارتش آمریکائی مصر تشکیل بدهند. و البته زمانی که شورای نظامی مجلس را برای پیش بردن هدف های پان اسلامیسم انگلیسی – آمریکائی و بخصوص انجام انتخابات مطلوب خود یکدست تشخیص نداد، دستور انحلالش را صادر کرد ، کما این که اگر محمد مورسی و حرکت کنونی را هم منطبق با مصالح پان اسلامیسم اخوان المسلمین به مثابه متحد امپریالیسم مسلط تشخیص ندهد ، ممکن است به مرحله ای دیگر برود.
از28 دسامبر 2011 تا 24 ژوئن 2012  راه درازی نیست . و از 28 ژانویه 2011 تا 28 دسامبر 2011 هم که شورش در مصر در گرفت ، راه چندانی نبود.
روز چهارشنبه بیست و هشتم دسامبر 2011 ( که برابر باشد با هفتم دی ماه 1390 ) ، سید علی خامنه ای در نشست « مسئولان دیپلماسی نظام » ، که مرکب از سفیران حکومت اسلامی ایران و اعضای وزارت امور خارجه ی آخوندها بود، در ژستی به ظاهر ضد آمریکائی، اولا حاکمیت شورای نظامی مصر به ریاست فیلد مارشال تنتاوی را تائید کرد، ثانیا پیامبرمابانه پیش بینی کرد که پان اسلامیسم ، به رهبری اخوان المسلمین و در کنف حمایت و اقتدار آن ارتش یکدست آمریکائی ، به رهبری مصر خواهد رسید . « رهبر عظیم الشان » جماعتی که « خمیر» مطلوب عوامفریبان اسلامی – آمریکائی را تشکیل می دهند ، به راحتی و با وجدان آسوده ی همه ی دماگوگ های جهان ، گفت :
« ... مصر انور سادات ، مصر حسنی مبارک ، مصری که به شاه پناه داده بود ، امروز در اختیار مردمی است که شعار الله اکبر می دهند ، نماز جماعت می خوانند و حکومت اسلامی را مطرح می کنند. قدرت و استحکام یعنی این . آزادی یعنی این . حرفی که ما سی سال پیش زده ایم ، اکنون در شمال آفریقا و خاورمیانه سبز شده است. بعضی ها توهم دارند که آگاهی و بیداری این مردم از طرح های آمریکاست . این ها سی سال پیش در مورد انقلاب اسلامی [ ایران ] هم همین را می گفتند . این توهم است ... »
خامنه ای به عنوان دومین بازمانده از پنج موسس حزب جمهوری اسلامی ( آیت الله بهشتی ، آیت الله موسوی اردبیلی ، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی ، حسن آیت ، و حجت الاسلام سید علی خامنه ای ) ، با کمی دست کاری در تاریخ های وقوع، و پس و پیش کردن ملایم این وقایع، مساله را در زمان وقوع ، پس از وقوع و آینده ، چنان شفاف بیان می کند که اگر « خمیر » ها اندکی هم که شده ته مانده ی مغزشان را به کار می انداختند ، سیر وقایع و درجه ی وابستگی های وقایع به امپریالیسم جهانی به رهبری ایالات متحده ، نیازی به توضیح و تفسیر نمی داشت . بنابراین ، با عطف به سخنان خود او و نتیجه ای که تا کنون از « بهار عربی » به زعم غربی ها و « بیداری اسلامی » به تعبیر اسلامیست های حاکم بر ایران حاصل شـده است ، حـرف هــای خامنــه ای ، رابطه ی نوع نگاه و پیش بینی او در مورد اخوان المسلمین و « توهم » مورد نظر او در مصر و جریان «بهار عربی – بیداری اسلامی » را به صورت فشرده مرورکنیم .
§                   نیروی غالب در خیزش ژانویه 2011 مصر ، اخوان المسلمینی ها بودند . در تظاهرات پر جمعیت میدان تحریر ( میدان آزادی ) قاهره ، راه به راه دولا می شدند به نماز خواندن و فرستنده های تلویزیوتی هم ( بخصوص سی ان ان و الجزیره ) که در نقاط مسلط و مشرف بر میدان دوربین کاشته بودند ، اصرار داشتند که از میان آن همه جمعیت ، بخصوص تکه های ادای نماز جماعت پان اسلامیست ها را نشان بدهند، اما در عین حال با تنی چند از شرکت کنندگان در تظاهرات مصاحبه کنند که قدرت غالب بر اوضاع مسلمان ها نیستند و نیروی مسلط بر صحنه نیز، اخوان المسلمینی ها و « نور» ی ها و سلفی ها نیستند .
درک خامنه ای از نماز جماعت اخوان المسلمینی ها در میدان تحریر قاهره این بود که شعار الله اکبر مسلط خواهد شد و حکومت پس از حسنی مبارک ، حکومت اسلامی خواهد بود . اگر چه محمد مورسی که کراوات می زند ، در تعریف صوری از اسلامیست ها « آخوند مکلا » تلقی می شود ، و در ظاهر قضیه هم نامزد حزبی بوده به نام « آزادی و عدالت » ؛ که البته اخوان المسلمین وابستگی آن به خود را انکار نمی کند ، مجبور بوده ، یا بنا به سیاست سازمان جهانی اخوان المسلمین، در مصر باید این چشمه را بازی می کرده ، به صراحت در مصاحبه های مستقیم و غیر مستقیم خود گفته است که قصدش ایجاد « جمهوری اسلامی مصر » و تحمیل حجاب اجباری اسلامی نیست ، و اساسا قصد دارد از حقوق زنان دفاع هم بکند !
در روند وقایع پس از ژانویه 2011 ، و بنا به گزارش های مختلف و تطبیق آن گزارش ها با واقعیت ها ، نیروهای ملی ، سوسیالیست ها ، گروه های متعلق به جنبش های اجتماعی ، و بخش های از نیروی کارگری و دانشگاهی ، در میدان ها – چه در قاهره ، یا اسکندریه و سایر شهرهای بزرگ مصر – فعال بودند، اما نیروی مسلط ، که ضمنا از عناصر خود در جنبش های اجتماعی و کارگری نیز برخوردار بود، اخوان المسلمین بود .
خامنه ای می دانست که اخوان المسلمین ، اساسا به عنوان بزرگترین سازمان فراگیر اسلامی، در سال 1928 در مصر تشکیل شده و در همه کشورهای اسلامی – و نه فقط عربی – اعم از عربستان و تونس و لیبی و اردن و یمن و بحرین و سوریه ، یا ایران و ترکیه ، شاخه ها ، واحدها و سیاست های خاص خود را دارد و از زمان تشکیل تا کنون ، بنا به هزاران صفحه سند و مدرک ، همواره در حاکمیت های منطقه دست و نفوذ داشته و تا سال 1979 که روح الله موسوی خمینی به عنوان یکی از قدیمی ترین فعالان این سازمان بتواند ایران را فتح کند ، همیشه به عنوان حکومت در سایه صاحب چنان اقتداری بوده که می توانسته دولت ها و روسای دولت ها را جا به جا کند .
§                          در مورد خود خمینی ، بنا به همان هزاران صفحه سند و مدرک و اسناد خارج شده از طبقه بندی محرمانه ؛ حضرت ایشان در سال 1332 ، یعنی 25 سال پیش از وقوع « انقلاب اسلامی ایران! » ، دستیار آیت الله ابوالقاسم کاشانی بودند . دریکی از آخرین اسناد به نام « بازی شیطان » نوشته ی رابرت دریفوس که صاحب این قلم آن را به فارسی برگردانده ، به صراحت ثابت شده است که ابوالقاسم کاشانی نماینده اخوان المسلمین در ایران بود و می خواست تا محمد رضا پهلوی که از ایران فرار کرده بود ، به قدرت باز گردد . پس روح الله خمینی که در آن زمان آخوندی پر شور بود، در قلب تظاهراتی فعال بود که مطالبه اش بازگشت شاه بود . ماجرای 28 مرداد سال 32 را که دیگر هر طفل ابجد خوانی هم می داند . به قول آقای دریفوس ، همین آدم ، بنا به تغییر خط و سیاست سی آی ا  و اخوان المسلمین در ایران ، 25 سال بعد ماده را برای حرکت کردن از سایه به آن آفتاب مردم سوز آماده دید و پس از پاکستان ، دومین جمهوری اسلامی اخوان المسلمین انگلیسی – آمریکائی را در منطقه تشکیل داد.
§                         بنابراین ، سید علی خامنه ای وقوع واقعه را پس و پیش کرده که می گوید :  « حرفی که ما سی سال پیش زده ایم ، اکنون در ... سبز شده است » . سابقه ی اخوان المسلمین در « شاخ آفریقا و خاور میانه » ، آنقدر روشن است که جائی برای این معلق زدن ها باقی نمی گذارد . رابرت دریفوس  ( در صفحه 174 کتاب بازی شیطان ) می نویسد :
« ... همان گونه که ( آمریکائی ها ) در مصر اخوان المسلمین را علیه ناصر به خط کردند ، نیروهای تند رو اسلام سیاسی در ایران هم ، با بد گمانی علیه  مصدق بسیج شدند . همان رهبر جناح راست اسلامی که در سال 1979 شاه را سرنگون کرد ، در سال 1953 از سی آی ا  پول گرفت تا از او حمایت کند ...
« ... دو سازمان جاسوسی انگلیسی و آمریکائی ( CIA  و MI6 ) ، تنگاتنگ با روحانیان و علمای ایران کار کردند که در مرحله ی نخست ، مصدق را تضعیف کنند ، و در نهایت ، او را براندازند . جمعیت انبوهی از اوباش به خیابان ها ریخته بودند که سران شان را سی آی ا خریده بود و به خیلی شان پول نقد داده بود . این جمعیت نا آگاه که اغلب از اراذل بودند ، در پیوند با علما و به وسیله آنان به حرکت در آمده و سازماندهی شده بودند، و مطالبه شان برکناری مصدق و بازگشت شاه بود . آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی ، نماینده اصلی اخوان المسلمین در ایران و آیت الله روح الله خمینی تعزیه گردان روحانیون اسلامیست ، در مرکز این جدال سازماندهی شده به وسیله سی آی ا قرار داشتند . خمینی آن زمان آخوند گمنام و میان سالی بود که از پیروان کاشانی بود و در جریان طرفداری از شاه ، علیه مصدق در مرکز تظاهرات سازماندهی شده به وسیله ی سی آی ا شرکت داشت. آیت الله ابوالقاسم کاشانی پدر خوانده روح الله خمینی بود ... » 
§     درست در همان زمانی که سید علی خامنه ای از پیروزی اسلامیست ها در مصر خبر می دهد ، اخوان المسلمین  خود را از تظاهرات میدان تحریر قاهره و سایر شهرهای بزرگ مصر کنار می کشد و به تائید شورای نظامی مصر به رهبری فیلد مارشال تنتاوی و رفتن پای صندوق های رای برای ورود به مجلس می پردازد .
ارتش آمریکائی مصر ، از آغاز هم از حمایت اخوان المسلمین برخوردار بود . اخوان المسلمین نمی توانست همصدا با مردم به تنگ آمده از جور و ظلم ، از ارتش بخواهد که به پادگان ها برگردد. اخوان المسلمین می دید که ارتش آمریکائی بیش از سیزده هزار تظاهر کننده و فعال سیاسی را که متعلق به جریان های اسلامی نبودند به زندان افکنده ، بیش از سه هزار تن از آنان را روانه ی بیمارستان ها کرده و بسیاری شان را کشته است ، اما ادامه تظاهرات ، یا به تعبیری ادامه ی جنبش انقلابی را مفید نمی دانست ، چرا که قرار بود ستاد مرکزی این سازمان در مصر ، قدرت سیاسی را از طریق انتخابات به دست بگیرد و اطمینان داشت که چنین خواهد شد .
سید علی خامنه ای هم این اطمینان را داشت . هم او و هم رهبری اخوان المسلمین در ستاد قاهره ، می دانستند که اساسا خود اخوان المسلمین از ارتش در خواست کرده است تا به خیابان ها بیاید و جانشین پلیس و نیروهای امنیتی که فرار را بر قرار ترجیح داده بودند شود . زمانی که حسنی مبارک دید دیگر نمی تواند حریف شورش شود ، از ارتش خواست تا به خیابان ها بریزد . مردم مخالفت کردند ، اما رهبر اخوان المسلمین رسما در خواست حسنی مبارک را تائید کرد .
در ژانویه 2011 که شورش در گرفته بود ، فرماندهان عالی ارتش مصر در ایالات متحده بودند . آنان ، از جمله فیلد مارشال تنتاوی ، همزمان با ایلچی اوباما به قاهره برگشتند و منتظر درخواست حسنی مبارک و اخوان المسلمین بودند تا به خیابان ها بریزند .
ارتش آمریکائی مصر می دانست نیروی اصلی شورش که قرار است به حاکمیت برسد ، با خروج آنان از پادگان ها مخالفتی نخواهد کرد . و چنین شد . تازه ، آمریکائی ها برای آن که خیال شان راحت تر باشد ، علاوه بر حضور هزاران مامور سی آی ا  و بخصوص ماموران ویژه ی عملیاتی در سراسر این کشور ، آقای جیمی کارتر را که همیشه به عنوان میانجی صلح ! عمل می کند، به قاهره فرستادند . درست همان زمان که سیدعلی خامنه ای داشت می گفت   « بعضی ها توهم دارند که آگاهی و بیداری این مردم از طرح های آمریکاست » ، علاوه بر آن که ارتش آمریکائی مصر علنا حاکمیت را به عنوان « شورای نظامی » ، به دست گرفته بود ، تلویزیون های جهان تصاویر جیمی کارتر را پخش کردند که با فیلد مارشال تنتاوی صمیمانه دست می دهد و آرزو می کند که او با موفقیت به اوضاع مصر سر و سامان بدهد .
عجیب است این حد از وقاحت در وجود مردم فریبان مذهبی که حکومتی آمریکائی را رسما تائید می کنند و در عین حال  شعار ضد آمریکائی سر می دهند ! مگر با حامد کرزای در افغانستان و همتای منصوب او در عراق جز این کردند ؟ 
§                           در سال 1952 ( همزمان با فراهم شدن زمینه های کودتای آمریکائی علیه دکتر محمد مصدق ) که افسران آزاد در مصر به قدرت رسیدند ، حواس شان جمع بود که با اخوان المسلمین وحدت نکنند، اما اخوان المسلمین که به عنوان حاصل تفکر پان اسلامیستی سید جمال الدین اسدآبادی و با طراحی دقیق انگلیسی ها و سعودی های عربستان در مصر پادشاهی تشکیل شده بود ، دارای چنان قدرتی در مصر و عربستان و سایر کشورهای مسلمان بود که جمال عبدالناصر به عنوان رهبر جنبش افسران آزاد مصر ، با وجود آن همه اعتباری که برای خود به هم زده بود و از حمایت علنی اتحاد جماهیر شوروی هم برخورد دار بود ، جرئت نکرد دست به ترکیبش بزند . در سال 1953 ، همزمان با وقوع کودتای آمریکائی علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق که رژیم جدید مصر احزاب سیاسی را ممنوع اعلام کرد ، اخوان المسلیمن در فهرست قرار نگرفت .
در کودتای 1952 افسران مصری علیه ملک فاروق ، ژنرال نجیب به ریاست جمهوری و نخست وزیری مصر رسید ، و عبدالناصر معاون نخست وزیر شد. پشت صحنه اما ، قدرت واقعی در دست جمال عبدالناصر بود.
در تاریخ سیاسی مصر آمده است که در رقابت میان ناصر و نجیب ، اخوان المسلمین حرف آخر را می زد و سرانجام نجیب از حسن اسماعیل الحدایبی که جانشین حسن بنا رهبر سازمان جهانی اخوان المسلمین بود حمایت خواست ، اما جنگ قدرت را ناصر برد . و اساسا در دهه ی چهل ، اغلب افسران عضو جنبش افسران آزاد برای براندازی حکومت پادشاهی در مصر، روابط تنگاتنگی با اخوان المسلمین داشتند . حتی انورسادات که بعدها جانشین جمال عبدالناصر شد، از اعضای اخوان المسلمین بود که چون در نهایت به سازمان خود وفادار نماند ، تاوانش را پس داد . در واقع مشکل اصلی حسنی مبارک هم آن بود که پا روی دم اخوان المسلمین گذاشته بود. همه ی مطلعان می دانستند که اخوان المسلمین به عنوان قدرت اساسی کشورهای اسلامی ، زیر چتر حمایتی انگلیسی ها و آمریکائی ها حرف آخر را می زند، منتها قرار براین نیست که مستقیما در حاکمیت سیاسی مصر، یا سایر کشورهائی که در آن ها نفوذ دارد قرار بگیرد.
§                           تضاد اصلی اخوان المسلمین با جمال عبدالناصر آن بود که این سازمان خواهان جامعه ای اسلامی بود ، اما ناصر به عدم دخالت دین در دولت اعتقاد داشت .      
§                           اکثر مفسران و نویسندگان و تحلیل گران جهان ، از هر گروه و قماشی که باشند ، بر آنند که بریتانیائی ها و آمریکائی ها ، هرگز مایل نبوده اند روابط رسمی خود با اخوان المسلمین را از هم بگسلند . و اسناد بسیاری وجود دارد که اسرائیل نیز هرگز روابط پنهانی خود با اخوان المسلمین را قطع نکرده است . 
§                           در رابطه با ژانویه 1954 که درگیری جمال عبدالناصر و اخوان المسلمین به اوج خود رسید، « رابرات بائر » کارشناس عملیات محرمانه ی سی آی ا ، در گزارش محرمانه خود ( که در صفحه 163 کتاب بازی شیطان آمده است ) ، تاکید می کند که  از اخوان المسلمین علیه ناصر استفاده ابزاری شده است . رابرت بائر در بخشی از کتاب خود به نام « همخوابگی با شیطان » می نویسد :
« . . . در اساس ، اقدام سری و کثیف واشینگتن [ در حمایت ابزاری از اخوان المسلمین علیه ناصر ] ، در این واقعیت نهفته بود که کاخ سفید ، اخوان المسلمین را متحدی خاموش و سلاحی علیه کمونیسم می پنداشت ... »   
§                           شکل جاری وقایع ، بخصوص وقایع زمینه ساز ژانویه 2011 و وقایع 2011 تا کنون ، نشان دهنده این واقعیت است که این متحد خاموش ، به مثابه سلاحی کار ساز و جلادی فعال علیه ناسیونالیسم و کمونیسم و هر گونه جنبش اجتماعی و کارگری ، هنوز و همچنان وجود دارد ، و سیدعلی خامنه ای هم با علم به این است که مجموعه عناصر تشکیل دهنده واقعه را صمیمانه تائید و از آن ها پشتیبانی می کند . خامنه ای خود از عناصر شاخص تشکیل دهنده ی این « سلاح » است .
رابطه ی تائیدیه سیدعلی خامنه ای را در همین زمینه باید پیدا کرد که همسانی سرقت انقلاب مردم ایران در سال 1979 و پرتاب شدن اخوان المسلمین به قله ی قدرت سیاسی در مصر ، در کجاست ؟
نگاهی به گذشته نشان می دهد که در جریان درگیری ناصر و اخوان المسلمین ، فدائیان اسلام ایران که تجربه ی موفق کودتای آمریکائی 28 مرداد سال 32 در همکاری با کرمیت روزولت را در آستین داشت ، اخوان المسلمین را برای سازماندهی علیه جمال عبدالناصر تقویت کرد .  بنابراین ، حرکت اسلامیست های حاکم برایران در حمایت از اخوان المسلمین و ارتش آمریکائی آن ها ، تازگی ندارد و پیشتر به صورتی دیگر ، انجام گرفته است .
§                          خامنه ای به عنوان شاگرد ارشد اخوان المسلمین در واحد ایران ؛ ممکن است به پس و پیش کردن وقایع ، یا ، بنا به خصلت های این جماعت ، به نفی واقعیت ها بپردازد، اما می داند که آخوندهای همراه و همکار خمینی ، بنیادهای سرکوبی و شیوه های ریاکاری و خشونت و ضرب و شتم و مانورهای مرحله ای را ، از سازمان جهانی اخوان المسلمین آموخته اند. درست به همان شیوه ای که اعضا و هواداران اخوان المسلمین در قاهره و سایر شهرهای مصر علیه جمال عبدالناصر خود را در هیئت های اتحادیه ها و انجمن های اسلامی سازماندهی کردند و دست به خشونت های هولناک زدند ، پان اسلامیست های ایران نیز پس از پرتاب شدن به قله قدرت توانستند خود را علیه نیروهای آزادیخواه و دموکرات و کمونیست سازماندهی کنند . بنابراین ، واقعیت نشان می دهد که دست کم در این مقطع تاریخی ، الگو برداری از اسلامیست های ایرانی بوده منتها روابط متقابل است .
اگر به زعم خامنه ای ،  قدرت و استحکام و آزادی مترادف با تحمیل عقیده و روش زندگی و باورهای دینی باشد ، لابد اخوان المسلمین مصر می تواند در رابطه ای متقابل ، به استخدام آدمکشان حرفه ای حکومت اسلامی ایران بپردازد تا زودتر بتواند تجربه های خمینی را در شمال آفریقا و خاور میانه سبز کند.
این که خامنه ای علنا ، و البته با نعل وارونه که روش قدیمی آخوندهاست ، به طرح آمریکائی « سی سال پیش در مورد انقلاب اسلامی » اشاره می کند ، که اثبات این رابطه نیازی به اعتراف غیر مستقیم ندارد ، فضا را برای بازنگری جدی وقایع و رابطه های پیش از به سرقت رفتن قیام مردم ایران – که البته بسیار از آن گفته اند و گذشته اند – باز تر می کند . اما، در این بازنگری، آن چه جدی تر از هر موردی است ، وحشت خامنه ای از بیان این واقعیت است که جای آمریکا در وقایع مصر و سایر کشورهای خاور میانه وشاخ آفریقا کجاست ؟ و در مصر که راس کشورهای تحت سلطه ی پان اسلامیست هاست ، قرار است با قرار گرفتن اخوان المسلمین در حاکمیت مستقیم سیاسی ، چه اتفاقی بیفتد ؟
آیا باید نگران این باشیم که نیروهای ملی ، دموکرات و کمونیست مصری ، باید تجربه ای را که نیروهای مشابه آنان در سی و چند سال گذشته ی ایران از سر گذرانده اند ، از سر بگذرانند؟
به قول فاروق سلطان رئیس دیوان عالی قانون اساسی مصر و رئیس کمیسیون نظارت بر انتخابات ، نزدیک به 52 میلیون مصری در سن رای دهی بوده اند که کمی بیش از 26 میلیون شان رای داده اند . تقریبا نیمی از این جمعیت رای نداده اند ، و از آن 26 میلیون هم ، کمی بیش از 13 میلیون به محمد مورسی رای داده اند . آیا این اقلیت منسجم ، البته با برخورداری از وحدت انگلیسی – آمریکائی و تشکیلات و ثروتی کلان ، می تواند سرقت اسلامی انقلاب ایران علیه نیروهای ملی ، دموکرات و سوسیالیست را تکرار کند و در تداوم دیکتاتوری حسنی مبارک، تسمه از گرده جامعه بکشد ؟
در فوریه 2011 ، ارتشی که به در خواست حسنی مبارک و اخوان المسلمین به خیابان ها آمده بود تا اوضاع را پس از کشتار نیروهای پلیس و امنیتی و فرار آنان از چنگ مردم آرام کند ، خود ؛ بنا به گزارش منابع خبری ، تسمه از گرده ی مردم کشید . یعنی می شود باور کرد حالا که اخوان المسلمین قدرت سیاسی را دزدیده است ، ارتش و نیروهای امنیتی و پلیس که بی درنگ و به سرعت باز سازی شده اند ، به سرکوبی و اختناق ادامه نخواهند داد ؟

اسلامیست‌های ایرانی‌ و اخوان المسلمین. مقاله ایی از فریدون گیلانی 1

سرانجام پس از هجده ماه کشمکش ؛ که در جریانش باید خون مردم به زمین ریخته می شد و عمله ی ظلم با چوب و چماق و گلوله و تانک و زره پوش و اسب و شتر به مطالبات آنان پاسخ می دادند ، راس هرم راهزنان پان اسلامیستِ انگلیسی – آمریکائی ، در جائی که باید بر اساس طراحی معماران سیاسی واشینگتن و لندن قرار می گرفت ، قرار گرفت:  محمد مورسی نامزد اخوان المسلمین که در صورت مساله به عنوان حزب آزادی و عدالت به میدان تزریق شده بود، با چیزی در حدود سیزده میلیون رای از میان بیش از پنجاه میلیون رای که باید، یا می توانست ، به صندوق ها ریخته شود، از صندوق در آمد تا در مقام مظهر و حاصل « بهار عربی » یا « بیداری اسلامی » ، به بیش از 85 میلیون مصری ریاست کند و در ملازمت ارتشِ تا خرخره آمریکائی مصر و صهیونیست های کشور مجاور و اسلامیست های حاکم برایران به رهبری سید علی خامنه ای ، نگذارد که خدای نکرده لرزه ای براندام اقتدار همه جانبه ی امپریالیست ها در منطقه بیفتد و مبادا که آن « بهار » عوام فریبانه ، در جریان تداوم تنش ها ، واقعا روزی معنی حقیقی پیدا کند و « بهار»ی شود از آن گونه که مردم ایران در سال 1979 آرزویش را داشتند ، نه از این گونه که به ایشان تحمیل شد . جنبش اجتماعی مصر هم ، باید مثل جنبش 1979 ایران به سرقت می رفت تا بستر منطقه برای تداوم اقتدار امپریالیست ها و اسلامیست های دست پرورده ی آنان ، آماده می شد. 
واقعه ای که تا زمان در آمدن نامزد اخوان المسلمین از صندوق ، در حدود هجده ماه طول کشیده تا باعث شعف کامل کاخ سفید و اتحادیه اروپا و « بیت رهبری » در تهران و ستاد صیهونیسم در دفتر نتان یاهو و خمیده کمرهای سعودی و ... عجیب نیست که همه ی اهل بخیه شود، در زبان سیاسی دماگوژی Demagogie ست . در این زبان ، دماگوژی معادلی جز عوام فریبی ندارد . در فرهنگ می گویند مردم فریبی یا همان دماگوژی ، سوء استفاده از احساسات و علایق و گرایش ها و تعصب ها و نیازهای عامه ی مردم است . بنابراین ، در زبان سیاسی جدید، دماگوگ برابر و معادل است با عوام فریب و مردم فریب .
یعنی وقتی باراک اوباما قرار است آمریکائی ها را به خود جلب کند تا سرمایه داری مقتدر بتواند از کنار موج های سنگین بگذرد و به تخته سنگ های مهیب نخورد ، باید اصول عوام فریبی را رعایت کند و طوری به دماگوژی بپردازد که تو گوئی راست می گوید و حتی توانسته است خود را هم بفریبد. « تغییر » شوخی نیست . اوباما آدم با سوادی است، ادبیات خوانده ، فلسفه خوانده ، سیاسی مرد ایالات متحده است، از پشت میز کار اداره و ماشین کارخانه و گاو آهن مدرن که برش نداشته اند به میدان رقابت ریاست جمهوری تزریقش کنند . می داند که « تغییر » عمل ناشی از «حرکت » است و در دیالکتیک بالاترین مفهوم رشد انسان و جامعه را که حاصل « حرکت » است تداعی می کند . از طرف دیگر ، اوباما ؛ حتی اگر اصول فلسفه ی مارکس را خوانده باشد ؛ که من اطمینان دارم خوانده است ، مارکسیست و معتقد به انقلاب علیه نظام سرمایه داری مسلط که نیست ، هست ؟ پس برای ایفای نقش خود به مثابه دماگوگِ مدرنِ متعلق به حزب دموکرات ، باید از ابزاری استفاده کند که غیر مستقیم ارتباطی هم با مفاهیم دموکراتیک داشته باشد . اوباما و حزب او و ستاد انتخاباتی حزب دموکرات و مغزهای متفکر بورژوازی حاکم برایالات متحده که خود را علنا رهبر جهان معرفی می کنند و هیچ جائی برای پنهان کردن دم خروس نگذاشته اند و در شرایط کنونی ضرورتی را هم برای این پنهان کاری احساس نمی کنند ، عمیقا اصل «تغییر» را در «ماتریالیسم دیالکتیک » می شناسند و می خواهند با سوء استفاده از آن ، مردم آمریکا را سرکار بگذارند و رای بگیرند و با رای آن ها و چاپیدن و تحمیق بخش های وسیعی از مردم جهان ، اساس مفهوم « تغییر» و مقدمه ی آن « حرکت » را از اعتبار بیندازند . و موفق می شوند . یعنی که هنوز هم می شود نه تنها در ایران و مصر و عراق و تونس و ترکیه و سوریه و هرجائی دیگر از جاهای تحت سلطه ، بلکه خود جامعه سلطه گر، مردم را فریفت .  
خمینی در ایران با بهره گیری نادرست از احساسات و علایق و تعصب ها و نیازهای عامه ی مردم ، از صندوق جهانی در آمد. خمینی هم دماگوگ بود. دماگوژی سیاست حاکم بر جهان است . بالاترین بخش توده ها که در چنبره ی علایق برنیامده و احساسات سرکوب شده و نیازهای در بیراهه مانده به تله افتاده اند ، همیشه مستعد فریب خوردنند . خمینی و کسانی که مانیفست و کنش و واکنش او را تنظیم کرده بودند ، می دانستند که از سال های 1563 تا 1979 که به بیش از چهار قرن سر می زد ، مردم ایران ملعبه ی سلسله های پادشاهی و رقابت های استعمارگران بوده اند و همواره قدرتمندان خارجی و نوکران داخلی شان ؛ که گاهی مثل مظفرالدین شاه کشور را به سه میلیون تومان فروخته اند و گاهی ، مثل پیشینیان او ، با قراردادهای گلستان و ترکمن چای ، فروش بخش های وسیعی از کشور را به صورت عقدی دایمی در آورده اند ، احساسات و تعصب ها و نیازها و علایق مردم را به سمت منافع و مطامع بی در و پیکر خود جهت داده اند و آن مردم تشنه که در اسارت صدها سال شیعه گری مدام پای علم قدرتمندان و تصویرهای جعلی بر سر و سینه کوفته بودند ، همواره ماده ی مستعدی بوده اند تا به یک اشاره ی « دماگوگ » به اسارت او در آیند و داوطلبانه رشته های مبارزه ای دیرینه را که سر به سال های 1907 می زد ، پنبه کنند . ( و تازه پس از سی و چهار سال تاوان پس دادن، بر بام ها شوند و بانگ بر آرند که « الله اکبر » و « یا حسین میر حسین» ! )
خمینی در مفهوم و در مصداق ، درست مثل باراک اوباما و حکومت های وابسته به معماری سیاسی امپریالیست ها ، نیاز مردم به تغییر را فهمیده بود و می دانست که شعارهای سوسیالیستی که در جامعه نفوذ پیدا کرده ، می تواند اسلام را به طور اعم و اسلام انگلیسی – آمریکائی را به طور اخص ، به خطر بیندازد . خمینی می دانست که در جنگ جهانی دوم ، سی هزار سرباز مسلمان در خدمت هیتلر قرار گرفتند تا در جبهه ی قفقاز بجنگند . و می دانست که وجه مشترک سربازان مسلمان و ارتش هیتلر و به طور کلی نازی ها ، یهودی ستیزی آنان بود.
بنابراین ، می شد از کمونیسم ستیزی اسلامی ها و کمونیسم ستیزی آمریکائی ها و اروپائی ها ، وجه مشترک و جبهه ی مشترک ساخت ، اما برای پیش بردن این طرح که می توانست به کشتار کمونیست ها و نیروهای دموکرات بینجامد – که انجامید – ، براندام هدف اصلی همان کمونیست ها لباس اسلامی پوشاند و عوام فریبی کرد :   پیش بردن هدف های ضد سوسیالیستی ، با شعار های سـبز شـده ی سوسیالیستی !
از نخستین مداخله های خارجی در امور ایران تا « ظهور ! » خمینی ، این جدی ترین مورد بود که هدف قدرت های خارجی با هدف های قدرتمندان داخلی ، بدون هیچ گونه اختلافی منطبق می شد : از آزادی و استقلال و فرو دستان حرف بزن ، اما زمینه را برای انهدام آزادی و قدرتمند تر شدن فرا دستان و هولناک تر کردن اختلاف طبقاتی و وابستگی های بی حد و حصر فراهم کن . این حرف های فریبنده ، جز با معیارهای جهانی دماگوژی قالب گیری نمی شد.
اختلاف طبقاتی ، تمایلات ضد آمریکائی ، تمایل به آزادی اندیشه و بیان ، کینه نسبت به حاکمیت ، زمینه های انفجار علیه سرکوبی و اختناق ، نفرت نسبت به زنجیره ای موسوم به هزار فامیل و تا حدود قابل تاملی زمینه های گرایش سوسیالیستی و دموکراتیک در جامعه تشدید شده بود. خمینی باید می توانست با بهره گیری از این حالت ها و احساسات و نیازها و قالب گیری آن ها با فریبکاری های مذهب ، توده ها را در جهت خود سازماندهی می کرد . مسجدها و ملاها و آبادی های عقب نگه داشته شده و تکیه ها و هیئت ها و ذهن های واپس گرای قالب پذیر را هم شرایط مادی حاکم بر جامعه برایش آماده کرده بود . باید با استفاده از موقعیت کاریسماتیکی که در بستر مذهبی داشت، آس عوامفریبی را برای آرایش جدید خاورمیانه به زمین می زد و موضع مشخص طبقاتی و ضد آمریکائی می گرفت تا می توانست همه ی این مراحل را در اوج موفقیت های دماگوگیک از سر بگذراند و استحکامات مردم فریبی را به صورت های افقی و عمودی برای حال و آینده بسازد . مانع این حرکت دماگوگیک را هم که نیروهای سازمان یافته و عناصر سوسیالیست و ملی و دموکرات بودند، می توانست با موافقت و همکاری صمیمانه ی فریب خوردگان از سر راه بردارد. و چنین کرد.
فریاد زد : ویلاهای شمال را خراب کنید و به جای شان گندم بکارید ! اما خبر می رسد که حالا قیمت ویلاهای شمال به چند میلیارد تومان هم رسیده است ! گفت :   مستکبران از صحنه می روند و مستضعفان در صحنه می مانند . یعنی غنی و ثروتمند می رود و فقیر و فرو دست می ماند . اما درست به عکس شد . گفت و فریاد زد و گفت و فریاد زد ، اما گویا حالی جامعه نشده بود که نظام جهانی ، دماگوگ تازه ای را کشف کرده و پرورش داده تا زمینه های نا مطلوب بستر منافع خود را هموارتر کند .  
ابزاری هم که نظام جهانی برای دماگوگ های خود ساخته ، دموکراسی یا همان مردم سالاری است که اتفاقا کامل ترین معادل فارسی را دارد . « دموس » به معنی همان « مردم » و ( البته عموما مردم فقیر) ، « کراتوس » به معنی قدرت است . دماگوگ ها برای گیج کردن عقربه ی شناخت جامعه ، انتقال قدرت به مردم را با استفاده از ترکیب « دموکراسی » مطرح می کنند و عموما تکیه شان از مبنای حرکت بر این پایه ، آموزش و تنظیم در آمد و بهبود معیشت و بیمه و بازنشستگی و ایجاد تعادل در دخل و خرج و ایجاد محل کار و تعمیم آموزش و بهداشت و مفاهیم و مواردی از این دست است . استعمار گران هم با خرج کردن همین ترکیب ها شیره جان ملت ها را مکیده اند . امپریالیسم جدید هم برای اشغال عراق و افغانستان از همین کلمات استفاده کرده است . منتها ، « همه با هم » برای حرکت در شریان های جامعه ، مجبور شده اند از لابه لای باورها و علایق مذهبی فریب خوردگان ستمدیده ، یا ستم دیدگان بمب خورده بگذرند. به هر حال ، خیال مذهبی هائی که هم راحت فریب می دهند و هم  راحت فریب می خورند ، باید راحت باشد که اگر در بغداد و کابل و حلبچه و خرمشهر و میدان تحریر مصر و آن همه و این همه جای جهان ، مردم قتل عام می شوند ، هیچ لطمه ای به ساحت مقدس خدا و پیامبران خداوند و سایر وابستگان به خداوند وارد نمی شود . مهم آن است که گنبدهای واقع در نجف و کربلا و اسرائیل و قم و مشهد سالم بمانند ، مردم گور پدرشان .
مارکس در نقد اقتصاد سیاسی ( 1859 ) می گوید « این آگاهی انسان ها نیست که زندگی شان را تعیین می کند ، بلکه بر عکس ، زندگی اجتماعی آن هاست که آگاهی شان را تعیین می کند. »  
زندگی اجتماعی انسان ها را در نظام مسلط جهانی چنان تنظیم کرده اند که در هر پیچ و معبر و گذری ، راه را بر آگاهی و تعمیم آگاهی در جامعه می بندد. بنابراین ، حتی اگر مارکس را چنین تعبیر کنیم که رابطه ی میان زندگی و آگاهی به صورت رابطه ای متقابل عمل می کند ، شرایط مادی حاکم بر جهان را چنان تنظیم کرده اند که این رابطه عملا در جهت ارتقای انسان قرار نمی گیرد . بنابراین ، انسانی که در برهوت بر سر می زند تا به لقمه نانی کفایت کند ، برای مردم فریبان ، یا دماگوگ های ساخت کارخانه های مطلق سازی و بحران سازی و ثروت سازی؛ چه از قماش مذهبی های صرفا عمامه ای باشند ، یا از قماش مذهبی های کراواتی مثل محمد مورسی ، و جرج واکر بوش ، خمیر مطلوب را تشکیل می دهد . چه گوارا می گوید سرمایه داری انسان ها را به صورت خمیر خام می خواهد و آنان را به همین صورت نگه می دارد تا به هر شکلی که می خواهد درشان بیاورد و در فرصت هائی که برای خود ایجاد می کند ، قالب های سازنده ی آن شکل ها را طراحی کند و بسازد .
زندگی اجتماعی انسان ها ، در کشورهای عربی و به طور کلی کشورهائی که به جوامع زیر توسعه و در حال توسعه معروفند ، با اهرم های مذهبی و روحانی و نهادها و موسسه های گوناگون سرمایه داری حاکم ، و با تعمیم و تعمیق مبانی و صورت های اجتماعی مذهبی، راه را بر حرکت به سوی آگاهی می بندد. بنابراین است که می تواند با طراحی دقیق و سوء استفاده از غفلت حاکم بر جامعه ، توان اجتماعی را از طریق شکل دادن به خمیر، تباه کند. وقایعی مثل سرقت توان و مطالبه ی اجتماعی مردم ایران در سال 1979 ( 1357) ، سرقت توان و مطالبه ی اجتماعی مردم مصر در سال 2012 ( 1391 ) ، شکل دادن به همان خمیری ست که نظام اقتصادی - سیاسی حاکم بر جهان ، قالب هایش را ، بنا به تجربه و تخصص ، از پیش آماده کرده بوده است .


Monday, July 23, 2012

نامه سر گشاده بیش از صد پزشک و حقوقدان آلمانی‌ به دولت آلمان در مورد ممنوعیت ختنه کودکان

خانم صدراعظم، وزراي محترم ، اعضای محترم مجلس آلمان!
شما در هفته هاي آينده بطور متمرکز درگير يک جدل مهم در مورد تنظيم قانوني در رابطه با ختنه کودکان پسر خواهيد بود. اين بحث هم اکنون در سطح افکار عمومي آلمان شروع شده است . اما بنظر ميرسد اين مباحثات بيش از پيش بر مبناي غير علمي به پيش برده ميشود. شما در نظر داريد فورا موقعيت قانوني ختنه کردن معلوم شود و قضيه فيصله يابد. ولي اين موضوع مهم نبايد با عجله کنار گذاشته شود. ما خواهان تمرکز بر روي مسائل پايه اي در اين مورد هستيم و خودمان براي يک جدل عميق و پايه اي بر نکات اصلي بحث تمرکز ميکنيم. از نظر ما نکته اصلي اينست که حق آزادي مذهب براي بزرگسالان ارجحيتي بر حق کودک ندارد. در مورد اينکه کسي حق ندارد به جسم او تعرض کند و حق طبيعي کودک است که بر جسم خود تسلط داشته رشد جنسي نمايد و به او حرمت قائل شويم٬ اينها مهمترين اصول در اين مباحث است.

در اين مجموعه موضوع آزادي مذهب نميتواند و نبايد يک مجوز براي استفاده از خشونت جنسي عليه کودکان پسر باشد. کودکاني که نميتوانند خودشان نظر دهند و تصميم بگيرند.
واقعيت اينست که قباحت اعمال خشونت عليه دستگاه تناسلي دختران هم در سطح ملي و هم بين المللي امري به رسميت شناخته شده است در حاليکه در مورد ختنه پسران چنين نيست. ختنه پسران نيز از نظر پزشکي امري بيهوده و غير ضروري است. اين عمل ابدا از نظر پزشکي لازم نيست. اين عمل در موارد زيادي همراه است با اسيب ديدن دستگاه تناسلي پسر بچه ها و همچنين همراه است با مضرات روحي و جنسي بسيار که بايد در سطح علني مورد بحث و بررسي قرار گيرد. ما بايد کاري کنيم که اين جنبه هاي مخرب در افکار عمومي مورد توجه بيشتري قرار گيرد.

جمع بندي کنيم از نظر پزشکي ما بايد با نهايت صراحت اعلام کنيم که براي ختنه پسران اصلا هيچ دليل پزشکي وجود ندارد. براي قطع کردن و پرتاب کردن يک بخش از پوست آلت تناسلي کودکان سالم٬ کودکاني که از خود نميتوانند دفاع کنند٬ هيچ دليلي وجود ندارد.
ما در مواردي به اعمال جراحي دست ميزنيم براي جلوگيري از بيماريهاي مقاربتي و يا اگر از طرف يک فرد بالغ خواست ختنه وجود داشته باشد٬ اينرا انجام ميدهيم. . ختنه کردن را نميتوان با واکسن زدن به کودکان مقايسه کرد. وقتي به يک کودک واکسن ميزنيم براي ايمن کردن او از يک بيماري اين کار را ميکنيم.

در اينجا بطور آشکار يک خلط مبحث وجود دارد. ختنه براي کودکان درد و رنج زيادي بهمراه دارد و در اينجا بي توجهي آشکاري در مقابل درد و رنج کودکان پسر وجود دارد. اين درد را بايد ديد. هيچ توجيه مذهبي و سنتي نميتواند اينرا قابل قبول کند. و جواب اعتراضات را بدهد. در ٣۰۰ سال گذشته دفاع از حقوق کودکان به عنوا ن يک اصل بنيادي رشد کرده در اين زمينه نبايد فقط براي کودکان دختر اينرا در نظر گرفت و نه پسران چرا که اين با برابري بين دوجنس هم در تناقض است.

بديهي است که درجريان مباحثات حتما بايد درمورد تمايلات٬ خواستها و ترسها و سنتهاي گروههاي مذهبي هم حرف بزنيم. اينجا بهتر است پاسخ اتهامات بزرگ پرتاب شده در اين مورد مثلا ممنوعيت ختنه را مترادف با هولوکاست اجتماعي قرار دادن و يا اعلام اينکه بدليل ممنوعيت ختنه زندگي يهوديها در آلمان نا ممکن شده را بدهيم که اين حملات براي نمايندگان مدافع حقوق کودکان غير قابل قبول است. به عنوان فرزندان روشنگری، ما باید در نهایت چشمان خود را باز کنيم . لطفا به بچه ها آسيب نرسانيد.

اينرا در اين زمان فعالين مخالف ختنه همچون جوناتان انوش در اسراييل نيز اعلام ميکنند. آنها از اين تصميم دادگاه کلن کاملا دفاع ميکنند. آقاي نادم الياس مسئول قبلي شوراي مسلمانان در آلمان از اينکه اسلام توجه به تغييرات ميکند و خواهان ختنه کودکان در سنين بين ۴ تا ۶ سال است حرف ميزند. اتفاقا اين سنين براي پسربچه ها کاملا حساس است سنيني که بچه رشد ميکندو جسم خود را مي شناسد درست در اين سنين ختنه بيشترين لطمات روحي و جسمي را به کودک ميزند. درست در شرايطي که کودک احتياج زيادي به مراقبت والدين دارد٬ او را ختنه کردن يعني زدن بيشترين لطمه به اين کودک سوال اينست چرا نميتوانيم صبر کنيم قرباني خودش در اين مورد بتواند تصميم بگيرد.

يافتن راه حل در اين دعوا ها ابدا نبايد بر مبناي ترس و فشار باشد. ما امضا کنندگان ميحواهيم شما بعنوان قانونگزاران و دقيقا به همين دليل که مرجع قانونگزاري هستيد به حقوق کودکان توجه کنيد ٬ دفاع از کودکان و توجه به خواست و نيازهاي کودکان بايد يک امر اصولي و اساسي براي شما باشد ما از شما ميخواهيم که در اين موقعيت حساس بطور واضح و آشکار در کنار کودکان قرار بگيريد و بحث را بر مبنايي علمي و قانوني پيش ببريد و دستاوردهاي علمي و پيشرفتهاي علمي را در نظر بگيريد. براي اينکه يک راه حل منطقي در اين ميان پيدا کنيد٬ شما بايد وقت کافي به اين مباحثات اختصاص دهيد. بحث ختنه بحث حساسي است و جايي براي يک شليک فوري سياسي در اين ميان نيست.


Thursday, July 12, 2012

international tribunal for iran -1980's massacre of political prisoners


“May this Tribunal prevent the crime of silence“…?

… Reflecting upon a human tragedy which took place during the 1980s in Iran’s prisons, when over 20000 political prisoners, men and women, and numerous under aged detainees were sentenced to death by execution. The mass executions of political prisoners were carried out during this decade. The pinnacle of these crimes took place during the summer of 1988 when over 5000 political prisoners were executed in a short space of time throughout Iran’s prisons.
For the first time in the contemporary history of Iran, the families of the victims, along with the survivors of the mass executions have initiated an international Commission/ Tribunal in order to investigate the mass genocide of Iran’s political prisoners. “Iran Tribunal” is aiming to hold the Iranian Islamic Regime accountable for its crimes against humanity.
“Iran Tribunal” does not hold a “Legal” statute”, but acts as a court of the people, a Tribunal of conscience, faced with injustices and violations of international law. Regrettably, such abuse and breach of international laws are ignored by the existing international jurisdictions, or that is recognized, and due to the lack of political will of the international community, perpetrators are allowed to continue with complete impunity.
“Iran Tribunal” also aims to raise the awareness of the international community and the civil societies by exposing the horrific magnitude of this human tragedy.
“Iran Tribunal does not gain its legitimacy from a  government or any political party. The driving force behind “Iran Tribunal” is the will of ordinary people complemented and supported by the clear conscience of  eminent people and  various professionals who are committed to the fundamental rights of those who initiated this Tribunal. Its achievements does not Give legitimacy to any government or political party for their own causes.
This Tribunal should bring this human tragedy, which has been concealed and undisclosed for so long, onto the world stage.
With your solidarity and through unity, we would be able to succeed in mobilising the world opinion and support behind our humanitarian cause. The Iranian regime must be held accountable for its crimes against humanity.

Saturday, July 7, 2012

مرحله نخست دادگاه رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی

مرحله نخست دادگاه رژیم جمهوری اسلامی با موفقیت به پایان رسید"
مرحله نخست دادگاه رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه ٦٠ به مدت پنچ روز، از ١٨ ژوئن تا ٢٢ ژوئن ٢٠١٢ در مرکز اقدام حقوق بشر سازمان عفو بین الملل در لندن برگزار شد. در این مرحله از دادگاه، قضات تحقیق عضو کمیسیون حقیقت یاب، متشکل از شش حقوقدان و شخصیت برجسته و مترقی جهانی، پروفسور اریک دیوید، حقوقدان بلژیکی، خانم مری لوئیز اسمال، همکار برجسته کمیسیون حقیقت یاب آفریقای جنوبی، پرفسور دانیل تورپ، حقوقدان کانادائی از مونترال، خانم آن بورکلی، محقق سازمان عفو بین الملل، پرفسور ویلیام شاباز، حقوقدان ایرلندی و پرفسور موریس کوپیتورن، گزارشگر سابق شورای حقوق بشری سازمان ملل در امور ایران، هشتاد تن از اعضای خانواده های جان سپردگان دهه شصت و جان به در بردگان از اعدام ها دسته جمعی و کشتار زندانیان سیاسی در این دهه را، به دادگاه فراخواندند و از آنان تحقیق به عمل آوردند. شاهدان، از چهل شهر و استان ایران و از میان همه ی گرایشات سیاسی انتخاب شده بودند که رژیم جمهوری اسلامی عزیزان شان را در دهه شصت اعدام و یا زندانی و شکنجه کرد.
دادگاه، روز دوشنبه ١٨ ژوئن با سخنرانی پروفسور جان کوپر، رئیس کمیته بین المللی راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال آغاز شد. وی، ضمن معرفی اعضای کمیسیون و موریس کوپیتورن به عنوان رئیس کمیسیون، به روند شکل گیری و سازماندهی دادگاه پرداخت و گفت، به دلیل وسعت کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، کمیته راهبردی تصمیم گرفت دادگاه را در دو مرحله با حضور صد شاهد برگزار کند. در این مرحله، کمیسیون حقیقت یاب، امروز در این مکان کار خود را آغاز می کند و به مدت پنچ روز، هشتاد شاهد را به دادگاه فرا می خواند و تحقیقات خود از آنان را آغاز می کند. تمامی شاهدها، از پیش شکایات نامه و اظهارنامه های خود را به کمیته راهبردی تسلیم کرده و کمیسیون براساس آن ها، تحقیقات خود را آغاز می کند. وی، گفت، کمیسیون حقیقت یاب در پایان کار خود، براساس شهادت شهود و تحقیقاتی که انجام می دهد، گزارشی تهیه و به تیم دادستانی تسلیم می کند. تیم دادستانی براساس این گزارش و اسناد و شواهدی که کمیته راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال در اختیار آن قرار می دهد، علیه جمهوری اسلامی کیفرخواست صادر می کند و به دادگاه در مرحله دوم ارائه می دهد.
بعد از جان کوپر، پیام تصویری توتو، رئیس کمیسیون حقیقت یاب آفریقای جنوبی پخش شد. او، ضمن حمایت از مردم ایران، کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت را یک فاجعه انسانی برای تمام بشریت خواند و با خانواده ها اظهار همبستگی کرد و برای آنان در این دادخواهی جهانی مردمی آرزوی موفقیت نمود. وی گفت، تجربه آفریقای جنوبی نشان داده است، گذشت زمان به تنهائی التیام بخش نیست و لازم است حقیقت بیان و به آن رسیدگی شود. رویا غیاثی، از فعالان کارزار ایران تریبونال، خواهر جان باخته کبری غیاثی، پیام جمعی از مادران خاوران را قرائت کرد(١). پیام اخوان، به نمایندگی از سوی تیم دادستانی، ضمن تبریک برگزاری این دادگاه تاریخی مردمی، به تشریح کار دادگاه و وظایف تیم دادستانی در مرحله دوم دادگاه پرداخت. وی، در کنفرانس خبری روز هفده ژوئن، که یک روز پیش از برگزاری دادگاه توسط ایران تریبونال برگزار گردید، گفت، علاوه برجنایتی که جمهوری اسلامی در دهه شصت انجام داده است، کسانی که در این باره سکوت کرده اند نیز، در این جنایت شریک هستند. ما امروز، با برگزاری این دادگاه این سکوت را می شکنیم.
دادگاه، با سخنان کوتاه رئیس دادگاه، ساعت ده و نیم صبح روز دوشنبه ١٨ ژوئن٢٠١٢ کار خود را آغاز کرد. روزانه شانزده تن در جایگاه شهود قرار گرفتند و در باره جنایاتی که رژیم جمهوری اسلامی در دهه شصت در زندان مرتکب شده بود، شهادت دادند. دادگاه، روز جمعه ٢٢ ژوئن ٢٠١٢، با سخنان حمید صبی، عضو کمیته راهبردی و مشاور کمیسیون حقیقت یاب، جان کوپر و قضات تحقیق به پایان رسید. سحر محمدی، که رژیم جمهوری اسلامی پنچ تن از عزیزترین و نزدیک ترین اعضای خانواده اش را، در دهه شصت به قتل رسانده است، همراه با مریم چیتگر، که پدرش را جمهوری اسلامی در سال ۱٩٨٧ در وین ترور کرد، دسته گل هائی به اعضای کمیسیون و حقوقدانان عضو کمیته راهبردی اهداء کردند. مریم، با قرار گرفتن در جایگاه ریاست دادگاه، به نمایندگی از کارزار ایران تریبونال، از قضات و حقوقدانان عضو کمیته راهبردی، که بدون هیچ گونه چشم داشت مالی و تنها به دلیل همبستگی انسانی و بین المللی شان به این پروژه تاریخی پیوسته اند، سپاسگزاری کرد و همبستگی آنان با مردم ایران را ستود.
پیش از این، حمید صبی، از هیئت قضات و همه ی کسانی که به نوعی به این پروژه مردمی کمک کردند، تشکر کرد و یاد پروفسور کادر اسمال، عضو کمیته بین المللی راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال را که در ژوئیه ٢٠١١ در اثر سکته قلبی در گذشت، گرامی داشت. وی گفت، تشکیل کمیسیون حقیقت یاب به پیشنهاد کادر اسمال بود.
در پایان، جمعیت یک پارچه سرود"سر اومد زمستون" را خواندند و به این ترتیب، دادگاه درمیان هلهله و شادی جمعیت حاضر در محل به پایان رسید.
جلسات دادگاه روزانه به طور زنده از محل دادگاه در لندن پخش شد. دویست و پنچاه و یک هزار و دویست و سی نفر در سراسر دنیا، به ویژه در ایران، دادگاه را به صورت زنده دنبال کردند. پوشش خبری جهانی این دادگاه، علی رغم بی تفاوتی و بی میلی بسیاری از رسانه های کوچک و برزگ در ابتدای آغاز این پروژه تاریخی، بی نظیر بود. تنها کافی است که گفته شود، بیش از پانصد میلیون نفر در سراسر جهان از طریق بی بی سی ورد سرویس، الجزیره، العربیه، تلویزیون کانال دو سوئد، خبرگزاری سوئد و ده ها روزنامه سوئدی و بریتانیائی، چندین رادیو و سایت فعالان اجتماعی در آمریکا و شبکه اطلاع رسانی "پرس اسوسیشن" در جریان دادگاه قرار گرفتند. به این مجموعه، لازم است مجموعه ای از رسانه های سیاسی و خبری ایرانی، از جمله بی بی سی فارسی، صدای آمریکا، رادیو فرانسه، رادیو دویچه وله، و تقریبا تمامی تلویزیون ها و رادیوهای سازمان ها و احزاب سیاسی ایرانی و چند روزنامه فارسی زبان، روند دادگاه را رو به ایران و ایرانیان خارج کشور پوشش دادند.
ایران تریبونال، روز هفده ژوئن، یک روز پیش از آغاز دادگاه، در محل دادگاه، کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد. در این کنفرانس مطبوعاتی که پوشش وسیعی گرفت، جان کوپر، دانیل تورپ، اریک دیوید و پیام اخوان به سئوالات رسانه ها و حاضران در جلسه پاسخ دادند. یکی از این پرسش ها، در رابطه با محدودیت زمانی دستور کار این دادگاه بود، که چرا فقط به کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت رسیدگی می شود. جان کوپر، رئیس کمیته راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال گفت، دامنه نقض حقوق بشر در ایران بسیار گسترده است و تمامی محدودیت های این پروژه به دلیل کمبود امکانات در زمینه رسیدگی است. در حقیقت، این پروژه محصول زحمات خانواده های جان سپردگان و جان بدر بردگان از این کشتارها است. آنها، بدون هیچ گونه حمایت یا کمک دولتی و یا دریافت کمک مالی از دولت ها و سایر موسسات وابسته به آنها، این پروژه تاریخی را سازمان دهی کرده اند. هم چنین، آرمان برگزار کنندگان این دادگاه این است که این نوع دادرسی الگویی شود برای سایر قشرهای جامعه ایران تا بتوانند به دادخواهی و رسیدگی به امور حقوقی شان در موقعیت فعلی ایران بپردازند، با این هدف که سرانجام چرخه خشونت و کشتار در فرهنگ و جامعه ایران خاتمه یابد و قدرت نظام حقوقی مستقل و عدالت اجتماعی برقرار شود.
در پاسخ به پرسشی که گفته می شود، هزینه های این دادگاه را دولت آمریکا تامین می کند، جان کوپر گفت، قبل از هرچیز باید بگویم من و سایر همکارانم داوطلبانه به این پروژ پیوسته ایم و پولی دریافت نمی کنیم. ما مطلقا، هیچ کمکی از سازمان ها و دولت ها نمی گیریم. من حتا، با نمایندگان پارلمان و احزاب در باره این پروژه صحبت نکرده ام که شائبه وابستگی به آنها را پیدا نکنیم. تامین هزینه های این دادگاه به عهده کمیته ای است که از طرف سازماندهندگان برای جمع آوری کمک های مالی از افراد و نه دولت ها سازماندهی شده است.
دانیل تورپ، در این باره گفت، شاید هیچ کس به اندازه ما در این باره دغدغه فکری نداشته باشد. شرط پیوستن من به این پروژه، استقلال آن از دولت ها و احزاب سیاسی بوده است. من حاضر نیستم در دعواهای سیاسی، طرف یکی را علیه دیگری بگیرم. هدایت متین دفتری گفت، راز موفقیت این کارزار، استقلال آن بوده است و اگر غیراز این بود، من هم به آن نمی پیوستم.
در پاسخ به پرسشی دیگر در مورد روش کار اجلاس پنج روزه کمیسیون حقیقت یابی ایران تریبونال در لندن، یادآوری شد که کمیسیون تحقیق، به صدها برگ مدارکی که خانواده های جان باخته گان و جان بدربردگان به آنها ارائه داده اند، رسیدگی می کند و به شهادت ٨٠ تن شاهد از اعضای خانواده ها و جان بدربردگان که از چندین کشور جهان، از جمله از ایران به لندن آمده اند، رسیدگی خواهد کرد.
بعد از پایان اجلاس تحقیق در لندن، کمیسیون طی سه هفته مدارک و شواهد را از دیدگاه حقوقی مورد بررسی قرار می دهد تا افراد مسئول، روش و برنامه سیستماتیک شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی توسط جمهوری اسلامی ایران براساس قوانین جزائی بین المللی و میثاق جهانی حقوق بشر که ایران نیز یکی از امضا کنندگان آن است، مشخص شده و سپس گزارش خود را به تیم دادستانی اجلاس بعدی تریبونال که بفاصله ٢٥ تا ٢٧ اکتبر ٢٠١٢ در لاهه برگزار می شود، ارائه خواهد کرد تا براساس آن علیه جمهوری اسلامی کیفرخواست صادر کند.
در ادامه گفته شد، نکته قابل توجه این است که قضات تحقیق و تمامی اعضای کمیته راهبردی کارزار ایران تریبونال از شناخته شده ترین حقوقدانان و وکلا و پژوهشگران حقوقی و قضایی درجه یک جهانی هستند و همه داوطلبانه حاضر شدند در این دادگاه مردمی خدمت کنند.
اسامی و موقعیت بین المللی اعضای تیم قضات تحقیق به این ترتیب است:
پروفسور اریک دیوید، استاد حقوق کیفری بین الملل و رییس مرکز قوانین بین المللی در دانشگاه آزاد بروکسل و یکی از مهم ترین کارشناسان عالی رتبه حقوق کیفری در جهان است.
پروفسور دانیال تورپ، استاد حقوق در دانشگاه مونترال و کارشناس حقوق اساسی است.
پروفسور ویلیام شاباس، استاد حقوق بین الملل در دانشگاه میدلسکس انگلستان و شناخته شده ترین کارشناس حقوقی در رابطه با مسئله اعدام و رییس اتحادیه بین المللی دانشمندان قتل عام است.
ماریا لوئیس آسمال، فعال حقوق بشر علیه آپارتاید در افریقای جنوبی که همراه همسرش پروفسور کادر اسمال (عضو متوفی کمیته راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال) عضو کمیسیون حقیقت یاب آفریقای جنوبی بودند.
آن بورکلی، محقق حقوق بشر ایران در سازمان عفو بین الملل در اوایل دهه شصت بوده است.
پروفسور موریس کاپیتورن، گزارشگر پیشین سازمان ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و استاد افتخاری حقوق در دانشگاه ایالت بریتیش کلمبیا است.
کارزار ایران تریبونال
٢٤ ژوئن ٢٠١٢ برابر با ٤ تیر ١٣٩١
................................................................................

Sunday, July 1, 2012

ناصر محمد خانی یکی‌ از چهره‌های منفور دنیای ورزش

در پی‌ شور و حال نه چندان جذاب فوتبال جام ملتهای اروپا، با دیدن فوتبال خواه ناخواه
یاد کثیف‌ترین چهره فوتبال ایران،ناصر محمد خانی می‌‌افتم که حکم قصاص شهلا جاهد را از دادگاه فرمایشی خواستار شد و بدین طریق خود را منفور جامعه و دوستداران ورزش قرار داد و در صفوف قاتلین و شکنجه گران رژیم قرار گرفت.
شهلا جاهد یکی‌ از صد هزار قربانیان این حکومت فاسد،حکومت اعدام و شکنجه و سنگسار
بود که تا آخرین روزهای زندگییش عاشق زندگی‌ بود.
ما همه قربانی انتقام جویی هستیم که تیغ بدستمان داده‌اند که نامش قصاص است
و چیزی از ما به غارت برده اند که نامش بخشایش است.
علیه اعدام و شکنجه و سنگسار متحد شویم
بپاخیزیم تا شکوفه‌های انسانیت را به جای طناب دار بر گردن انسانها بیاویزیم
انسان بودن را بیاموزیم و انسانیت را هدایت کنیم
و در اینجا دکلمه ایی در وصف شهلا جاهد
آب می‌خواهم سرابم میدهند         عشق می‌‌ورزم عذابم میدهند
خنجری بر قلب بیمارم زدند        بی‌ گناهی بودم و دارم زدند
دشنه نامرد بر پشتم نشست       از غم نامردمی پشتم شکست
عشق آخر تیشه زد بر ریشه‌ام           تیشه زد بر ریشهٔ اندیشه ام
عشق اگر این است مرتد میشوم           خوب اگر این است من بد میشوم
بس کن‌ای دل‌ نابسامانی بس است         کافرم دیگر مسلمانی بس است
نیستم از مردم خنجر به دست            بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم بت پرستی‌ کار ماست         چشم مستی تحفه‌ٔ بازار ماست
خسته‌ام خسته‌ام از قصّه‌های شومتان       خسته از همدردی مسمومتان
آسمان خالی‌ شد از فریادتان       بی‌ ستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گرنباشد بیشه‌ام        بویی از فرهاد دارد تیشه ام
وای که در شهر شما یاری نبود       قصّه‌هایم را خریداری نبود
وای که رسم شهرتان بیداد بود          شهرتان از خون ما آباد بود
از در و دیوارتان خون می‌چکد       خون من فرهاد و مجنون می‌چکد
به امید ایرانی‌ آزاد