Tuesday, August 28, 2012

چهره‌ها ...تحلیل گر‌...نویسنده ناشناس

چهره ها



در راستاي مرور تاريخ معاصر تصميم گرفتم بعضي از بازيگران عرصه سیاست در چند دهۀ اخير ايران را معرفي كنم. گاهي موقعيت هاي تاريخي تحت تأثیر شخصيت بازيگران صحنۀ سياسي ـ اجتماعي قرار مي گيرد و گاهی برعکس موقعيت هاي اجتماعي است كه همچون اثر مغناطيسي يك آهنربا شخصيت تمام بازيگران را همچون براده هاي آهن تحت تأثير قرار مي دهد اما غالباً اين دو كنش همزمان و در حال ديالوگ با هم رخ مي‌دهند. در هر صورت اين نيز سبكي از بازخواني تاريخ است. پيش از اين نيز به مرور سه شخصيت تاريخ معاصر ايران پرداختم: سناتور مظفر بقائي، سيد احمد مهيني يزدي (احمد فرديد) و سيد حسن آيت. علاقمندان مي توانند با مراجعه به وبلاگ تحليل‌گر نوشته ام را مطالعه كنند.
بيژن جزني
بيژن جزني از رهبران چريك‌هاي فدائي خلق ايران و به نوعی تئوريسين اصلي اين جريان بود. در حالي كه در دهۀ 40 حزب توده كاملاً منفعل شده بود و به روايتي با نفوذ ساواك اداره ميشد و روحانيت سنّتي نيز با نفوذ ساواك مشغول كشمكش با بهائيان بود چريك هاي فدائي خلق با مشي ماركسيستي امّا مستقل از سياست‌هاي كلان اتحاد جماهير شوروي (كمينترن) مبارزه با شاه را پيشه خود ساخت. بيژن جزني سقوط شاه را يك هدف استراتژيك محسوب مي كرد زيرا از نظر او شاه محور ساختاري بود كه در مقابل جهاني شدن ماركسيسم ـ كمونيسم مقاومت مي كرد. در دهۀ 60 و 70 ميلادي قطب ماركسيست جهان توسعه ی قابل ملاحظه اي پيدا كرده بود. نيمي از اروپا، نيمي از قارۀ آمريكا و بخش بزرگي از آفريقا را جريان هاي ماركسيست اشغال كرده بودند. ماركسيست هاي مائوئيست هم چين، ويتنام، كامبوج و كره شمالي را قبضه كرده بودند. ميشل عفلق سوري نوعي سوسياليسم ناسيوناليست (عربي) را پايه‌گذاري كرده بود كه سوريه و عراق را اشغال كرده بود (حزب بعث).بعضی  رهبران فلسطينی همچون جورج حبش نيز مشي ماركسيستي داشتند. كمونيست ها با نفوذ در ارتش و كودتاي نظامي افغانستان را نيز اشغال كرده بودند. تنها مانع دستيابي اتحاد جماهير شوروي به قلب انرژي جهان (نفت خليج فارس) رژيم شاه بود كه با تشكيل «پيمان سنتو» و پيوستن به پيمان امنيتي «ناتو» سدّي در مقابل کمونیسم ايجاد كرده بود. با اين تحليل «بيژن جزني» سرنگوني شاه را يك حركت راهبردي در مسير پيشرفت ماركسيسم ـ سوسياليسم مي ديد. بیژن جزنی کمک کردن به خمینی را تجویز نکرده بود بلکه به صورت یک تحلیل نوشته بود که تنها کسی که می تواند این نقش متحد کردن گروه های مختلف را به عهده بگیرد خمینی است. این تحلیل برای چریک ها نقش مهمی بازی کرد. مجالس ترحيم زنجيره اي «مصطفي خميني» كه منجر به شكل گيري انقلاب 1357 شد ابتكار چريك هاي فدايي خلق بود و وزنۀ شكل گيري اين مجالس نيز بدنۀ چريك ها بودند. تنها شروع جريان انقلاب نبود كه تحت تأثير فعاليت چريك ها قرار داشت بلكه در اوج انقلاب نيز اين چريك‌ها بودند كه به اشغال راديو ملّي ايران اقدام كردند. اولين اطلاعيۀ انقلاب كه پس از تسخير راديو از راديو پخش شد با انشاء و قرائت چريك ها نوشته و خوانده شد. رهبر ميداني وقت چريك ها ،قاسم سيادتي، در جريان تسخير راديو به ضرب گلوله كشته شد. هنگامي كه روح‌الله خميني تصميم به آمدن به ايران را گرفت و ارتش فرودگاه مهرآباد را بست چريك ها بودند كه با حمله مسلّحانه به فرودگاه زمينۀ تخليۀ فرودگاه را فراهم كردند.علي و سعيد ميرشكاري كه رهبري حملۀ مسلّحانه به فرودگاه مهرآباد را به عهده داشتند بعداً كشته شدند، يكي در جريان درگيري نظامي و ديگري در زندان.
بنابراين پيداست كه بيژن جزني با تحليلي كه در زندان نوشت و سرلوحۀ عملياتي چريك ها شد سهم مؤثري در تاريخ معاصر ايران بازي كرد. گرچه جزني در سال 1354 در زندان توسط ساواك كشته شد امّا تحليل هاي او جريان حركت تاريخ را تغيير داد. پس از پيروزي انقلاب، چريك‌ها دچار انشقاق شدند. گروهي از آنها (همگام با حزب توده)، با تفسير «خروشچفي» به اين نتيجه رسيدند كه هر جريان ضد آمريكايي در نهايت به نفع سوساليسم عمل مي كند بنابر‌اين با نام «چريك هاي فدايي خلق اكثريت» همچون «حزب توده» به جمهوري اسلامي پيوستند و كمك مؤثري به بقاي اين حكومت نمودند امّا گروه ديگر با نام «چريك‌هاي فدايي خلق اقلّيت» تحليل به شيوۀ ماركس را دنبال كردند و ريشۀ تفكر حاكم بر اين حكومت را، ارتجاعي و به نفع نظام سرمايه داري ارزيابي كردند و در مقابل حكومت ايستادند. اغلب سازمان دهندگان «گروه اقليت» با خیانت «گروه اكثريت» شناسايي و زنداني و اعدام شدند يا در درگيري ها كشته شدند.
اگر بيژن جزني تحليل متفاوتي ارائه داده بود شايد چرخشي در جريان تاريخ معاصر به وقوع مي پيوست!
ناصر مكارم شيرازي
فعّالان سياسي قبل از انقلاب اعتقاد دارند كه ناصر مكارم ملقّب به آيت‌الله العظمي مكارم شيرازي، پيش از انقلاب از نفوذي هاي ساواك در حوزه بود. مكارم ماهنامۀ «مكتب اسلام» را منتشر مي كرد كه از نشريات پر‌تيراژ با توزيع كشوري بود و مَشي آن ارائه يك اسلام غير سياسي بود. اين فعّاليت در زماني صورت مي گرفت كه حسينيه ارشادي ها با ارائۀ چهره ای انقلابي از اسلام سعي در بر‌انگيختن اجتماع داشتند. فعاليت وسيع «مكتب اسلام» و بُرد توزيع گستردۀ آن از يك سو و ارائۀ چهرۀ غير سياسي ازاسلام از سوي ديگر، ظنّ همكاري مكارم با ساواك را ايجاد مي كرد.
در بحبوحۀ انقلاب، مكارم شيرازي دست راست آيت‌الله العظمي سيد كاظم شريعتمداري مرجع تقليد برجسته اي بود كه روابط حسنه اي با دربار داشت و مذاكرات محرمانۀ او با شاه در حدّ مشاوره دادن بود! (رجوع كنيد به كتاب «ناگفته ها» خاطرات حاج مهدي عراقي كه نشر رسا در سال 1370 منتشر كرد) امّا در حالي كه شريعتمداري به سرعت با برچسب ساواكي بودن ترور شخصيت و سپس حذف شد مكارم شيرازي با همان سرعت پلّه هاي ترقّي را طي كرد.
چرخش هاي به موقع مكارم شيرازي در بزنگاه هاي تاريخي اين ظن را ايجاد مي كند كه يا او قاعدۀ بازي را به خوبي بلد است يا با همكاري با سازمان هاي اطلاعاتي و امنيّتي  بقا و رشد خود را تأمين مي‌كند. مكارم شيرازي علاوه بر ارتقاء به مقام مرجعيت تقليد توسط جامعۀ مدرسين حوزۀ علميه قم، با دريافت رانت هاي بزرگ اقتصادي ثروت بزرگي را پشتوانۀ حضور سياسي اجتماعي اش کرده است. ناصر مكارم شيرازي جزو سه نفري از بازيگران عرصۀ سياسي ايران است كه دكتر مهدي خزعلي به ريشۀ خانوادگي يهودي آنان اشاره كرده است. دو نفر ديگر محمود احمدي نژاد و حبيب‌الله عسگر اولادي مسلمان هستند.
پيشنهاد
به دوستان پيشنهاد مي كنم به جستجوي نقش اين دو نفر در تاريخ معاصر ايران بپردازند:
1- آيت الله لاهوتي -رابط هاشمي رفسنجاني و سازمان مجاهدين خلق ايران- این فرد پدر همسران دو دختر هاشمي رفسنجاني نيز بود و بلا‌فاصله پس از انقلاب در زندان به قتل رسيد.
2- حميد مولانا كه تابعيّت آمريكايي دارد، سوگند خورده كه به منافع ايالات متحده آمريكا وفادار باشد، با بورسيۀ پنتاگون دورۀ دكتراي خود را گذرانده است. ده سال پيش از كانال حسين شريعتمداري وارد فضاي رسانه اي ايران شد و اكنون عنوان مشاور رسانه اي احمدي‌نژاد را به سينه دارد.

Sunday, August 26, 2012

letter to nonaligned (NAM) english&farsi

دکتر ملکی خطاب به مدعوین اجلاس عدم تعهد: به زندان های ایران سر بزنید

سحام نیوز: دکتر محمد ملکی مبارز و آزادی خواه پر سابقه فعال ملی- مذهبی پس از انقلاب که به اتهام های گوناگون حبس های مختلفی را پشت سر گذاشته است ، طی نامه ای به سران شرکت کننده در اجلاس غیر متعهد ها در تهران ضمن خوش آمد گویی به آن ها و اشاره به فرهنگ دیرپا و غنی سرزمین ایران از جمله در رابطه با حقوق بشر ، نکاتی از وضعیت حقوق بشر در ایران پس از انقلاب را با آن ها در میان گذاشته است.
به گزارش ملی- مذهبی، نخستین رئیس دانشگاه تهران در قسمتی از این نامه گفته است: حال که در وطن من هستید به نام یک ایرانی که از اعمال ضد انسانی این حکومت زجرها برده و دردها کشیده و شاهد رنجهای مردمش بوده از شما استدعا دارم که به زندانهای سیاسی ایران، که حکومت آنها را زندانهای امنیتی نام نهاده، سربزنید و با وکلای دادگستری، دانشجویان، روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و مدنی که در این زندانها در بدترین شرایط هستند ملاقات کنید تا بر شما معلوم گردد رفتار حکومتی که از شما دعوت به حضور در ایران نموده با دگراندیشان و منتقدانش چگونه است.
متن کامل این نامه به دو زبان فارسی و انگلیسی چنین است:
با نام خدا
عالیجنابان؛
سران محترم شرکت کننده در اجلاس کشورهای غیرمتعهد در تهران
به شما که بعنوان میهمان پای به کشور مصیبت زده ی ایران نهاده اید، کشوری که این روزها در اندوه از دست دادن تعداد زیادی از هموطنانمان در زلزله شمال غرب کشور است، خوشامد میگویم. از فرصت حضورتان بهره گرفته مطالبی را با شما در میان میگذارم.
یقینا مستحضر هستید که کشور باستانی ایران، فرهنگی غنی و باسابقه دارد و خدمات ارزنده ای به غنای فرهنگ بشری نموده است. بسیاری از پژوهشگران ایران را پایه گذار حقوق بشر میدانند و خدمات کشور ما را به پیشرفت تمدن جهانی باور دارند.
عالیجنابان؛
شما اکنون پای به سرزمینی نهاده اید که این روزها بعلت بی کفایتی زمامدارانش، مردم در شرایط بسیار دردناکی بسر میبرند. از سویی گرفتار فقر و فساد هستند و از سوی دیگر سایه ی جنگی ویرانگر بر سر آنها افتاده است. در مدت بیش از سی سال، حکومتگران دست به اعمال ضدبشری زده اند، از جمله کشتار ده ها هزار مرد و زن دگراندیش که جز آزادی و عدالت چیز دیگری را طلب نمیکردند. از نمونه های بارز آن کشتارچندین هزار زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ که دوره ی محکومیت خود را در زندانها میگذراندند به دستور آقای خمینی بوده است. این گونه کشتارها در مجامع حقوق بین المللی به عنوان «جنایت علیه بشریت» شناخته میشود. نمونه دیگر کشتار مردم در تظاهرات مسالمت آمیز دراعتراض به تقلب در انتخابات سال ۱۳۸۸ می باشد.
جهت اطلاع شما عالیجنابان اجازه دهید که نویسنده این یادداشت خود را معرفی نماید. بنده محمد ملکی استاد بازنشسته دانشگاه و اولین رییس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب هستم که مختصری از آنچه در این نظام به سرش آمده را برای شما بازگو میکنم تا بهتر آگاه شوید حکومتی که به دعوت آن به ایران آمده اید چگونه حکومتی است و با مردمی که نخواستند زیر بار ظلم و بیداد این حکومت فاشیستی ـ مذهبی بروند چه رفتاری داشته و دارد.
حدود یک سال پس از بسته شدن دانشگاهها به بهانه انقلابی فرهنگی در سال ‍۱۳۵۹، نامه ای انتقادی در اعتراض به این تصمیم نوشتم که این نامه بهانه ای شد تا تیر ماه ۱۳۶۰ به خانه من هجوم آورده و مرا دستگیر کنند. پنج سال در زندانهای مختلف و بدنام در ایران از جمله اوین و قزلحصار زیر سخت ترین شکنجه ها قرار گرفتم که هنوز پس از سی سال آثار آن شکنجه بر روی بدنم باقی است.
در اسفند ۱۳۷۹ مجددا باتفاق جمعی از فعالان ملی ـ مذهبی از طرف سپاه پاسداران دستگیر و حدود ۶ ماه در زندان مخوف عشرت آباد در سلولی به درازای ۱۸۰ سانتی متر و پهنای ۸۰ سانتی متر زندانی و بعد در یک دادگاه غیر قانونی محاکمه و به ۷ سال زندان محکوم شدم. در سال ۱۳۸۸ و پس از تظاهرات تاریخی مردم تهران در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، که اکنون دعوت کننده ی شماست، درحالیکه در بستر بیماری بودم مجددا دستگیر شده و ۱۹۱ روز که ۹۰ روز آن در سلول انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین بود در شرایطی بسیار ناگوار زندانی شدم.
عالیجنابان؛ لازم به یادآوری است بنده در آستانه ۸۰ سالگی و مبتلا به بیماری های گوناگون از جمله سرطان پروستات و نارسایی قلبی هستم و بعلت وخامت وضع سلامتی ام بالاجبار من را به مرخصی فرستادند و در یک دادگاه فرمایشی و غیرقانونی محکوم به یک سال زندان شدم. اینکه در این زندانها بر من بعنوان یکی از شاهدان زندانهای جمهوری اسلامی چه گذشت و چگونه زیر انواع شکنجه ها قرار گرفتم داستانی است جداگانه که اگر امکانی فراهم شود جزییات آنرا شرح خواهم داد.
عالیجنابان؛
حال که در وطن من هستید به نام یک ایرانی که از اعمال ضد انسانی این حکومت زجرها برده و دردها کشیده و شاهد رنجهای مردمش بوده از شما استدعا دارم که به زندانهای سیاسی ایران، که حکومت آنها را زندانهای امنیتی نام نهاده، سربزنید و با وکلای دادگستری، دانشجویان، روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و مدنی که در این زندانها در بدترین شرایط هستند ملاقات کنید تا بر شما معلوم گردد رفتار حکومتی که از شما دعوت به حضور در ایران نموده با دگراندیشان و منتقدانش چگونه است.
لیست زندانیان سیاسی ایران را میتوانید از جناب آقای دکتر احمد شهید نماینده ویژه حقوق بشر سازمان ملل برای ایران که هرگز اجازه حضور در ایران را نیافته و یا دیگر سازمانهای حقوق بشر دریافت کنید.
من تعدادی از این زندانیان را جهت اطلاع شما در اینجا نام میبرم:
وکلای زندانی: نسرین ستوده، عبدالفتاح سلطانی، محمد سیف زاده
روزنامه نگاران زندانی: احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، مهسا امرآبادی، بهمن احمدی امویی، کیوان صمیمی، عیسی سحرخیز، سیامک قادری
دانشجویان زندانی: مجید توکلی، شبنم مددزاده، بهاره هدایت، عماد بهاور، فرزاد مددزاده، مجید دری، ضیا نبوی، علی اکبر محمدزاده، حامد روحی نژاد، امید کوکبی، مهدی خدایی، سما نورانی، آرش صادقی، سیاوش حاتم، بابک داشاب
فعالان سیاسی: مسعود پدرام، علیرضا رجایی، سعید مدنی، عبدالله مومنی، حشمت الله طبرزدی، خسرو دلیرثانی، محمد فرید طاهری، امیر خرم، فریبرز رییس دانا، حسن اسدی زیدآبادی، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، ابوالفضل قدیانی، علی معزی، مهدی محمودیان، آرش سقر، فیض الله عرب سرخی، محسن امین زاده، ابوالفضل عابدینی، محسن میردامادی، محمد امین هادوی، محمد کاظمینی بروجردی، ارژنگ داوودی، محمد رضایی
فعالان سیاسی در حصر خانگی: مهدی کروبی، میرحسین موسوی، زهرا رهنورد
فعالان مدنی: محبوبه کرمی، محمد صدیق کبودوند، رضا شهابی، افشین اسانلو، محمد داوری، مهدی خدایی
و دهها زندانی سیاسی و عقیدتی دیگر
با احترام و آرزوی موفقیت
تهران ـ دکتر محمد ملکی ـ ۳ شهریور ۱۳۹۱
رونوشت:
ـ دبیر کل سازمان ملل متحد آقای بان کی مون
ـ نمایندگی حقوق بشر سازمان ملل، دیده بان ویژه ایران جناب آقای دکتر احمد شهید
ـ دبیرخانه اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد
++++++++++++++++
In the name of God,
Your Excellencies,
Honorable Participants of the Non-aligned Movement Summit in Tehran,
I welcome you to my country that has recently faced yet another disaster, a country which is nowadays in the grips of having lost its compatriots in a recent earthquake. I want to use this opportunity to share some concerns with you.
You are surely aware of the great and ancient heritage of this country, which has enriched human culture. Many researchers consider ancient Iran as having contributed to the development of the idea of human rights, and even to the progress of world civilization.
Your Excellencies,
Today, sadly you have come to a country whose authorities are not qualified and legitimate to be its governors. As a consequence, its people suffer dreadfully. On the one hand, they face corruption and poverty. On the other, they are threatened by the shadow of what would be a disastrous war.
In a period of more than thirty years, the rulers of this country have committed crimes against humanity such as the killing of tens of thousands of men and women, merely because of their beliefs. These were people who wanted nothing but freedom and justice.
A grave example is the murder of thousands of political prisoners in 1988, who had received prison sentences already but were executed nevertheless. Their deaths were ordered by Ayatollah Khomeini. A recent example is the killing of peaceful people who protested the fraudulent presidential election of 2009.
For your information, please let me introduce myself. I am Mohammad Maleki, a retired professor and the first president of Tehran University after the 1979 Revolution. I want to briefly explain what happened to me as a political critic over the past thirty years. This story can raise your awareness about the regime that has invited you to Iran, a theocratic regime which does not hesitate to employ fascist solutions against dissenters.
A year after the closing of the universities in 1980, under the name of a “Cultural Revolution”, I wrote a critical letter against the policy. This letter became an excuse to arrest me. I was imprisoned for five years in many different and notorious prisons such as Evin and Ghezel-Hesar, where I faced brutal tortures. After thirty years, my body still remains scarred. In 2000, I and other activists were arrested together by the Revolutionary Guard. Again, I was imprisoned for six months in the notorious Eshratabad prison. My cell was 180 by 80 centimeters. Next, an illegitimate court sentenced me to seven years. In 2009, after the historic demonstrations of the Green Movement against the “election” of Ahmadinejad, who has invited you today, while I was being under medical treatment, I was arrested yet again and moved to Evin prison for 191 days, 90 of which in solitary confinement under grave conditions.
Your Excellencies,
I want to inform you that I am almost eighty years old and suffer from different diseases, such as prostrate cancer and cardiovascular complications. Because of my health, they had to free me. But in a show-trial afterwards I was sentenced to a one-year imprisonment again. The exact nature of the tortures I faced and witnessed in the prisons of the Islamic Republic is a separate story that I may expound on if the opportunity arises.
Your Excellencies,
Now that you are in my country, as an Iranian who has suffered the inhumane actions of this regime and who has witnessed the pains of the people, I want to beg you to visit the political prisoners in Iran who the government has mischievously described as “acting against national security”. I urge you to visit the many lawyers, students, journalists, political and civil activists who are imprisoned and suffer grave conditions, so that you may learn how the regime that has invited you treats its critics and dissidents.
You can receive the list of political and civil prisoners from Dr. Ahmed Shaheed, the UN Special Rapporteur on the human rights situation in Iran, who has not yet had the same privilege of visiting Iran.
I would like to name some of them here:
Prisoned lawyers: Nasrin Sotoudeh, Abdolfattah Soltani, Mohammad Seifzadeh
Prisoned journalists: Ahmad Zeidabadi, Masoud Bastani, Mahsa Amrabadi, Bahman Ahmadi Amooee, Keivan Samimi, Isa Saharkhiz, Siamak Ghaderi
Prisoned students: Majid Tavakoli, Bahareh Hedayat, Shabnam Madadzadeh, Farzad Madadzadeh, Emad Behavar, Majid Dorri, Zia Nabavi, Aliakbar Mohammadzadeh, Hamed Roohinejad, Omid Kookabi, Mehdi Khodaiee, Arash Sadeghi, Siavash Hatam, Babak Dashab
Prisoned political activists: Masoud Pedram, Alireza Rajaee, Saeed Madani, Abdollah Momeni, Heshmat Tabarzadi, Khosro dalirsani, Mohammad Taheri, Amir Khoram, Fariborz Raeesdana, Hasan Assadi Zeidabadi, Mostafa Tajzadeh, Behzad Nabavi, Abolfazl Ghadyani, Ali Moezi, Mehdi Mahmoodian, Arash Sagher, Feyzollah Arabsorkhi, Mohsen aminzadeh, Abolfazl Aabedini, Mohsen Mirdamadi, Mohammadamin Hadavi, Mohammad Kazemeini Boroojerdi, Arzhang Davoodi, Mohammad Rezaee
Under house arrest political activists: Mehdi Karoubi, Mirhossein Mousavi, Zahra Rahnavard
Prisoned civil activists: Mahboobeh Karami, Mohammad Sedigh Kaboodvand, Reza Shahabi, Afshin Osanloo, Mohammad Davari, Mehdi Khodaee
And tens of other prisoners
Yours sincerely,
Dr. Mohammad Maleki
August 24, 2012, Tehran
Copy to:
- The Secretary-General of the United Nations, Dr. Ban Ki-Moon.
- The UN Special Rapporteur on human rights in Iran, Dr. Ahmed Shaheed
- The secretariat of the Nonaligned Movement Meeting


Thursday, August 23, 2012

مرهمی بر زخمهای پدران،مادران،خواهران،برادران با ایران تریبونال! بهرام رحمانی

حکومت اسلامی ایران، پس از مدتی، سکوت خود علیه تریبونال مردمی لندن را شکست و پرونده سازی جدیدی را برعلیه فعالین تریبونال تحت عنوان «پشت پرده‌ی دادگاه نمایشی «ایران تریبونال» چیست؟» در یکی از رسانه های امنیتی - اطلاعاتی خود در تاریخ 10/5/1391، به نام «برهان» نوشت.
بلافاصله این نوشته در رسانه های دیگر حکومت اسلامی چون خبرگزاری فارس، فردا نیوز، پژواک نیوز، افکار نیوز، باشگاه خبرنگاران، افسران، انجمن کرسی های آزاد اندیشی، وب سایت رسمی شخصی کوچکی نژاد، نماینده مجلس از رشت و... انتشار یافت نشان دهنده کمپین تبلیغی بزرگی ست که حکومت اسلامی و ارگان های امنیتی و اطلاعاتی آن علیه تریبونال مردمی لندن راه انداخته اند.
به این ترتیب، تیری که از سوی تریبونال مردمی لندن به سوی حکومت اسلامی پرتاب شد دقیقا به قلب این حکومت اصابت کرد و آن را دچار خونریزی کرد. و مرهمی شد بر زخم های مادران و پدران، خواهران برادران، فرزندان، نزدیکان و همه کسانی که حومت اسلامی عزیزان آن ها را در زندان هایش، یا در اعتراضات خیابانی و ترورهایش به دیار نیستی فرستاده است. زخمی هایی که تنها با سرنگونی کلیت حکومت اسلامی، بهبود خواهند یافت!
نویسنده مطلب خبرگزاری برهان، «سید محمدمهدی پیامبری؛ مسئول کمیته‌ی حقوق بشر مؤسسه‌ی راهبردی دیده ‌بان» حکومت اسلامی است. او، می نویسد: «... چندی است جریان نفاق با همکاری رسانه ‌های معارض بار دیگر سوژه‌ی تکراری اعدام‌ های سال 67 را مطرح کرده و با تشکیل دادگاهی نمادین به ‌دنبال اعمال فشار حقوق بشری بر نظام هستند. پایگاه «برهان» ضمن بررسی حقوقی این اعدام‌ ها از منظر حقوق بین ‌الملل، پشت پرده‌ی پروژه‌ی «ایران تریبونال» را بررسی کرد.»
تحلیل گر «برهان» که احتمالا از عوامل امنیتی و شکنجه گران و آدم کشان حکومت اسلامی است، می نویسد: «بهانه ای که باعث شد این وجیزه نوشته شود، سالگرد فتوایی است که امام خمینی در مورد زندانیان و دستگیرشدگان منافقین (سازمان مجاهدین خلق سابق) صادر کرد که به حق می ‌توان نام آن را فتوای نجات‌ بخش نامید...»
این عنصر حکومت اسلامی، در ادامه توجیه نسل کشی حکومت شان، می نویسد: «... (تئاتری سفارشی!) به نام «ایران تریبونال» نموده ‌اند تا در آن به خیال خام خود ایران را به خاطر اعدام ‌های سال 67 محکوم به نسل‌ کشی نمایند. اعدام‌ های سال 67 از لحاظ حقوق داخلی و فقهی جای هیچ شبهه و سئوالی را باقی نگذاشته است ولیکن اثبات مشروعیت این اعدام‌ ها از نگاه حقوق بین ‌الملل محوری است که کم تر به آن پرداخته شده است. به همین علت به دنبال اثبات مشروعیت اعدام‌ های سال 67 از دید حقوق بین‌ الملل هستیم.»
به ترتیب، حکومت اسلامی یک بار دیگر به قتل عام زندانیان سیاسی با فتوای خمینی، بنیان گذار حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی اقرار می کند.
سیدمحمدمهدی پیامبری، می افزاید: «هم چنین به بررسی جایگاه حقوقی - سیاسی دادگاه نمایشی ایران تریبونال که قرار است مرحله‌ی دوم آن آبان ماه سال جاری برگزار شود، بپردازیم. در همین زمینه‌ باقی مانده‌ی منافقین و برخی کمونیست‌ های چپ، ادعاهایی را در مجامع غربی در زمینه‌ی اعدام‌ های سال 67 مطرح کرده ‌اند تا مشروع نبودن (به معنای قانونی نبودن) اعدام‌ های سال 67 را اثبات نمایند...»
این تهاجم حکومت اسلامی به تریبونال مردمی لندن، به سادگی نشان می دهد که این تریبونال جایگاه مهمی در میان مردم ایران پیدا کرده است که سران و مقامات حکومت اسلامی، این چنین سراسیمه نموده است تا رسانه های خود را علیه تریبونال بسیج کنند و تبلغیات وسیعی راه بیاندازند.
میلیون ها تن از مردم ایران، از طریق ده ها رسانه بین المللی فارسی زبان، تلویزیون های اپوزیسیون، صدها وبلاگ و پایگاه های اینترنتی در جریان مباحث این تریبونال و سخنان تکان دهنده شاهدین و جان به در بردگان از زندان ها و اعدام های حکومت اسلامی قرار گرفتند و نفرت شان از این حکومت آدم کش و تروریست چندین برابر گردید. از این رو، رسانه های حکومت اسلامی فکر می کنند با این تهاجم خود، می توانند تاثیر مباحث تریبونال در افکار عمومی را خنثی کنند. اما آن ها سخت در توهم اند و همگان می دانند که حکومت اسلامی، علاوه بر جنایات بی شمارش در این سی و چهار سال حاکمیت خونین خود، در دهه شصت دست به کشتارها و نسل کشی های هولناکی زده است که اوج این وحشی گری هایش قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 بوده است.
در این دهه همه جناح های حکومت اسلامی، به فرمان خمینی جنایت کار، دست به این قتل عام و نسل کشی زده اند. جنایت هولناکی که هیچ گاه از تاریخ حکومت اسلامی پاک نخواهد شد و پرونده آن، همواره برای نسل های بعدی نیز باز است.
گورستان خاوران و ده ها گورستان بی نام و نشان در ایران، محل دفن هزاران زن و مردی است که در دهه ۶٠ در زندان های حکومت اسلامی قتل عام شدند. حکومت اسلامی، در کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان و سیستان و بلوچستان دست به قتل عام زده است. بنابراین، پرونده وحشی گری های حکومت اسلامی آن قدر سنگین است که با این نوشته ها و سفسطه ها و دروغ پردازی ها و تهدیدها و پرونده سازی های رسانه های حکومت اسلامی علیه مخالفین، کسی را دچار توهم نمی کند و بر عکس نفرت از حکومت اسلامی را هر چه بیش تر افزایش می دهد.
جالب است که این تحلیل گر حکومت اسلامی، هیچ موردی برای خراب کردن تریبونال پیدا نکرده و تنها سعی کرده است آن را به مجاهدین خلق ایران وصل کند و بگوید که آن ها نیز دوره ای از عوامل و عناصر حکومتی را کشته اند؟! و یا علیه حکومت اسلامی جنگیده اند.
اولا، تریبونال یک نهاد مردمی است و هیچ گونه وابستگی تشکیلاتی به هیچ حزب و سازمان سیاسی ایرانی و غیرایرانی و یا دولت ها ندارد. امکانات مالی آن نیز از طریق حامیانش و با کمک های مردمی و وام های بانکی تامین شده است.
دوما، عکس العملل مجاهدین و هر سازمان مخالف حکومت اسلامی، عکس العملل طبیعی در مقابل یک حکومت جانی و آدم کش است. سردسته تروریست و آدم کشان در حکومت اسلامی نخست خمینی و سپس جانشینان آن هستند. این مساله را نه تنها جامعه ایران، بلکه جامعه جهانی نیز می دانند. این که مثلا تحلیل گر حکومت اسلامی در این نوشته خود، «فرشید آرین»، سخن گوی تریبونال را «منافق» می نامند هیچ تاثیری در اصل آدم کشی و نسل کشی حکومت اسلامی به وجود نمی آورد و هیچ کسی را نیز نسبت به جنایات حکومت اسلامی متوهم نمی کند. در عین حال فرشید، یک هنرمند پیشرو و حقوقدان انسان دوست و عدالت جو است که به هیچ سازمان و حزب سیاسی اپوزیسیون وابستگی تشکیلاتی ندارد به ویژه مجاهدین خلق. به علاوه فرشید، افکاری سکولار و غیرمذهبی و چپ دارد.
در هر حال این عکس العملل حکومت اسلامی به لحاظ حقوقی به ضررش بود. چرا که در این نوشته، کتبا به کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 اقرار شده و بی شک وکلای تریبونال آن را به عنوان سند دیگری به پرونده سنگین آن اضافه خواهند کرد. به لحاظ سیاسی نیز به ضررش بود. چرا که چنین عکس العمللی به سادگی نشان داد که تریبونال مردمی لندن، چقدر حکومت اسلامی و سران و مقامات آن را به عنوان نسل کشی و قتل عام به وحشت انداخته است.

شایان ذکر است که بنا به گزارش تریبونال مردمی لندن، مرحله نخست دادگاه رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه ٦٠ به مدت پنچ روز، از ١٨ ژوئن تا ٢٢ ژوئن ٢٠١٢ در مرکز اقدام حقوق بشر سازمان عفو بین الملل در لندن برگزار شد. در این مرحله از دادگاه، قضات تحقیق عضو کمیسیون حقیقت یاب، متشکل از شش حقوقدان و شخصیت برجسته و مترقی جهانی، پروفسور اریک دیوید، حقوقدان بلژیکی، خانم مری لوئیز اسمال، همکار برجسته کمیسیون حقیقت یاب آفریقای جنوبی، پرفسور دانیل تورپ، حقوقدان کانادائی از مونترال، خانم آن بورکلی، محقق سازمان عفو بین الملل، پرفسور ویلیام شاباز، حقوقدان ایرلندی و پرفسور موریس کوپیتورن، گزارشگر سابق شورای حقوق بشری سازمان ملل در امور ایران، هشتاد تن از اعضای خانواده های جان سپردگان دهه شصت و جان به در بردگان از اعدام ها دسته جمعی و کشتار زندانیان سیاسی در این دهه را، به دادگاه فراخواندند و از آنان تحقیق به عمل آوردند. شاهدان، از چهل شهر و استان ایران و از میان همه گرایشات سیاسی انتخاب شده بودند که رژیم جمهوری اسلامی عزیزان شان را در دهه شصت اعدام و یا زندانی و شکنجه کرد.
دادگاه، روز دوشنبه ١٨ ژوئن با سخنرانی پروفسور جان کوپر، رئیس کمیته بین المللی راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال آغاز شد. وی، ضمن معرفی اعضای کمیسیون و موریس کوپیتورن به عنوان رییس کمیسیون، به روند شکل گیری و سازماندهی دادگاه پرداخت و گفت، به دلیل وسعت کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، کمیته راهبردی تصمیم گرفت دادگاه را در دو مرحله با حضور صد شاهد برگزار کند. در این مرحله، کمیسیون حقیقت یاب، امروز در این مکان کار خود را آغاز می کند و به مدت پنچ روز، هشتاد شاهد را به دادگاه فرا می خواند و تحقیقات خود از آنان را آغاز می کند. تمامی شاهدها، از پیش شکایات نامه و اظهارنامه های خود را به کمیته راهبردی تسلیم کرده و کمیسیون براساس آن ها، تحقیقات خود را آغاز می کند. وی، گفت، کمیسیون حقیقت یاب در پایان کار خود، براساس شهادت شهود و تحقیقاتی که انجام می دهد، گزارشی تهیه و به تیم دادستانی تسلیم می کند. تیم دادستانی براساس این گزارش و اسناد و شواهدی که کمیته راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال در اختیار آن قرار می دهد، علیه جمهوری اسلامی کیفرخواست صادر می کند و به دادگاه در مرحله دوم ارائه می دهد.
بعد از جان کوپر، پیام تصویری توتو، رییس کمیسیون حقیقت یاب آفریقای جنوبی پخش شد. او، ضمن حمایت از مردم ایران، کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت را یک فاجعه انسانی برای تمام بشریت خواند و با خانواده ها اظهار همبستگی کرد و برای آنان در این دادخواهی جهانی مردمی آرزوی موفقیت نمود. وی گفت، تجربه آفریقای جنوبی نشان داده است، گذشت زمان به تنهائی التیام بخش نیست و لازم است حقیقت بیان و به آن رسیدگی شود.
بعد از پایان اجلاس تحقیق در لندن، کمیسیون طی سه هفته مدارک و شواهد را از دیدگاه حقوقی مورد بررسی قرار می دهد تا افراد مسئول، روش و برنامه سیستماتیک شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی توسط جمهوری اسلامی ایران براساس قوانین جزائی بین المللی و میثاق جهانی حقوق بشر که ایران نیز یکی از امضاء کنندگان آن است، مشخص شده و سپس گزارش خود را به تیم دادستانی اجلاس بعدی تریبونال که به فاصله ٢٥ تا ٢٧ اکتبر ٢٠١٢ در لاهه برگزار می شود، ارائه خواهد کرد تا براساس آن علیه جمهوری اسلامی کیفرخواست صادر کند.
برگزاری تریبونال مردمی لندن، خواست همه انسان های آزاده مخالف سرسخت حکومت اسلامی، به ویژه خواست همه خانواده هایی است که حکومت اسلامی عزیزان شان را در زندان های ایران قتل عام کرده است.
به این ترتیب، حکومت اسلامی به ویژه در دهه شصت دست به نسل کشی زده است بنابراین، بر اساس قوانین و معیارهای بین المللی روشن است که سران و مقامات حکومت اسلامی باید به محاکمه کشیده شوند. اما خواست قلبی همه انسان های آزاده ایران، سرنگونی کلیت حکومت اسلامی با قدرت مردمی و به دست گرفتن سرنوشت جامعه به دست خویش است. در این راستا افراد و جریاناتی که سرنگونی حکومت اسلامی را هم چون سرنگونی حکومت قذافی و قبل از آن ها نیز حکومت افغانستان و عراق، با حمایت دول امپریالیستی خارجی و ناتو و آمریکا و غیره می دانند قطعا نمی توانند بدون خشونت و سرکوب جامعه را اداره کنند. اما نیروهای آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جو از جمله تریبونال مردمی لندن، که یکی از نهادهای مستقل عدالت جوی و مخالف شکنجه و اعدام و سانسور است قطعا مخالف هرگونه دخالت خارجی در امور داخلی ایران و جنگ و خونریزی است. مردم ایران باید سرنوشت خود و آینده شان مستقیما به دست خویش رقم بزنند و در این راه نیز حامیان آزاده زیادی در سطح بین المللی دارند.
مبارزه بیش از سه دهه همه نیروهای آزادی خواه؛، عدالت جو و برابری طلب و سوسیالیست بر علیه کلیت حکومت اسلامی، مبارزه ای سخت و دشوار بوده است و در این راه نیز جامعه ما، ده ها هزار قربانی داده است. از این رو، ما باید برای تحقق جامعه ای مبارزه کنیم که دیگر در آن جامعه، هیچ انسانی در فقر و نداری زندگی نکند؛ هیچ انسانی به خاطر آزادی بیان و قلم و اندیشه اش با سانسور و اختناق روبرو نگردد؛ هیچ انسانی زیر شکنجه و اعدام نرود. به علاوه فراتر از همه، زندان های سیاسی برچیده شوند و همه شهروندان جامعه ایران، بدون در نظر گرفتن ملیت، جنسیت و باورهایشان از حقوق یک سان و برابری در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برخوردار گردند.
اجلاس بعدی تریبونال که به فاصله ٢٥ تا ٢٧ اکتبر ٢٠١٢ در لاهه برگزار می شود، شرکت کنید؛ و از هر طریق ممکن، از کارزار مردمی جهانی دادگاه دهه خونین حمایت نمایید!


Thursday, August 16, 2012

اسلامیست‌های ایرانی‌ و اخوان المسلمین: قسمت سوم،فریدون گیلانی

خانم دکتر صدیقه حجازی دبیر « اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی » ، راهکار پیروزی کامل اخوان المسلمین در مصر را پیدا کرده اند . رمز سلطه ی اخوان المسلمین در زادگاه این سازمان ، پیروی از منویات پدران روحانی پان اسلامیست های انگلیسی – آمریکائی : سید جمال الدین اسدآباید ، محمد عبدو شاگرد ارشد او ، محمد رشید رضا شاگرد اول محمد عبدو ، حسن ال بنا شاگرد خلاق محمد رشید رضا و بنیانگذار سازمان انگلیسی اخوان المسلمین ، سعید رمضان داماد حسن ال بنا و چهره ی محبوب آمریکائی ها و اروپائی ها ، و ، سرانجام ، روح الله موسوی خمینی دستیار آیت الله ابوالقاسم کاشانی نماینده ی واحد اخوان المسلمین در ایران است که سید علی خامنه ای جانشین کنونی اوست . حالا ابول علا مودودی بنیانگذار گروه اسلامی پاکستان به عنوان نخستین حزب سیاسی اسلامیست در این کشور که از مریدان حسن ال بنا بود ، و اسامه بن لادن و ایمان ال ظواهری و فوجی دیگر از سلسله ی پان اسلامیست که از 1867 تا کنون رسما در کارند و به همه ی سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی غربی سرویس داده اند ، پیشکش.
در فاصله ی 1875 تا 1925 که سه سال مانده بود به تاسیس سازمان جهانی اخوان المسلمین در قاهره ، زمینه های ایجاد پان اسلامیسم به دست معماران سیاسی امپراتوری بریتانیا ، فراهم شده بود .
بنا به روایت تاریخِ بی تعارف ؛ و در عین حال بدون ترس و لرز و رعایت ملاحظات !، سید جمال الدین اسدآبادی با حمایت کامل انگلیسی ها و کمک های گشاده دست پیشگام ماموران شرق شناس ادوارد براون ، تحرک فکری جنبش پان اسلامیسم را برای احیای اسلام اولیه ، پایه ریزی کرده بود . بر مبنای زمینه هائی که انگلیسی ها فراهم کرده بودند – و برای فراهم کردن این زمینه اسدآبادی را با کشتی مخصوص و هزینه ای گزاف ، از هندوستان تحت استیلای خود به مصر برده بودند - ، اسد آبادی به یاری لرد کرامر فرماندار انگلیسی مصر ، جنبش تند رو و انگلیسی سلفیه را سازمان داد که امروزه صدایش از حلقوم سید علی خامنه ای و محمد مورسی و خانم صدیقه حجازی و پان اسلامیسم عریض و طویل انگلیسی – آمریکائی در می آید .  
اخوان المسلمین را به این دلیل سازمانی جهانی می نامیم که پدران روحانی و بنیانگذاران و کارگزارانش ، از کشورهای مختلف بوده اند و امروزه به طور گسترده و منظمی در کشورهای مختلف واحد و شاخه و هسته دارد که در هر کشوری ، بنا به مقتضیات همان کشور ، در امور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دخالت می کند ، یا حتی با سازمان نظامی و بنیه ی اقتصادی بسیار قدرتمند متکی به انگلیس و آمریکای خود ، دست به اسلحه می برد و به ریخت و پاش غیر قابل تصور مالی می پردازد:
اسدآبادی ایرانی بود که بنا به شرایط روز و کوشش برای ایجاد وحدت اسلامی خود را افغانی می نامید و به سید جمال الدین افغانی معروف بود. « جمهوری اسلامی ایران » هم که به پدر روحانی اخوان المسلمین وفادار است ، از او پیکره ساخته و او را می ستاید. محمد عبدو که به تولید کننده ی پان اسلامیسم مصری معروف است ، مصری ست . محمد رشید رضا شاگرد سوریه ای او بود که برای انتشار نشریه « فانوس دریائی » به مثابه محور گسترش فکر ایجاد جمهوری های اسلامی، به مصر می رود تا ناشر عقاید استاد خود شود. ابول علا مودودی پاکستانی ست ، اسامه بن لادن عربستانی ست و روح الله موسوی خمینی هم که ایرانی ست . تا این جای قضیه ، سر و ته قضیه با دو ایرانی بسته می شود و در این میان رهبران دیگری هم بوده اند که بنا به شناسنامه ی جهاد آمریکائی افغانستان که به جهاد اسلامی افغانی معروف است ، زادگاه شان سایر کشورهای اسلامی بوده است .

·          خانم دکتر صدیقه حجازی دبیر اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی که در مصاحبه ی تلویزیونی روز دوشنبه 19 تیرماه 1391 ، ایشان را به همراه « خواهر » دیگری به نام دکتر انسیه خزائلی رئیس دانشگاه الزهرا ، پیچیده در چادرسیاه ملاحظه می کنیم ، می فرمایند :
« انقلاب اسلامی توانسته است مدل جدیدی از زن را در جهان ارائه دهد ( که دکترهای مصاحبه شونده نمونه های آن مدل اند و زنان مصر انقلابی هم ، باید پیرو آن مدل باشند. ) فرانسه به خاطر وحشت از این مدل است که ضد حجاب است ، مهم حجاب نیست . پیش از انقلاب اسلامی ایران هم زنان با حجاب کم نبودند ، مهم پشت حجاب است . مهم زیر حجاب است. این ها حرکات موذیانه دشمن است . مطالبه ی زنان در بیداری اسلامی نشستن بر کرسی وکالت در مجلس و گرفتن مشاغل دولتی و شغل های بالا مثل وزارت و از این حرف ها نیست . این ها ظاهر است . زن در بیداری اسلامی دنبال ظاهر و موقعیت های اجتماعی نیست . زن در بیداری اسلامی دنبال حجاب است ... »
و پس از ادای سخنانی بسیار مسلط که واقعا در میزان سلطه و احاطه بر کلمات و ترکیب های اسلامی ، هیچ از آخوند های معمم کم ندارد ، راهکار تکمیلی خود را برای بهروزی اخوان المسلمین در مصر ارائه می دهد و می گوید :
« ... برای آن که بدانیم زنان مصر از انقلاب شان چه می خواهند ، کافی ست به مصاحبه ای که یک زن مهماندار هواپیما پس از سرنگونی حسنی مبارک انجام داد توجه کنیم . آن زن مهماندار ، اصلا نگفت که ما می خواهیم نماینده مجلس و وزیر و صاحب منصب شویم . گفت تنها انتظار ما این است که حجاب داشته باشیم . ما برای حجاب مبارزه کرده ایم ... »
سیدعلی خامنه ای فعال جدی « اخوان » در ایران ، چند ماه پیش از انتخابات مصر، به صراحت گفته بود « آزادی یعنی این که مردم شعار الله اکبر سر بدهند و نماز جماعت بخوانند » .
« خواهران » متعلق به « اخوان » هم ، از مبارزات و رهبران اسلامی خود توقعی جز آن ندارند که « حجاب » را رسمی و اجباری اعلام کنند ، همان گونه که در ایران کردند . در دستگاه فکری پان اسلامیست ها ، حیثیت و حرمت و جایگاه زن ، فقط با رسمیت یافتن حجاب است که معنی پیدا می کند و می تواند پیروزی در مبارزه تلقی شود . نگرانی « خواهر حجازی » این نیست که زنان در مصر محجبه نیستند ، چرا که همه ی اعضای اخوان المسلمین محجبه اند ، خط ایشان به عنوان « ملای مونث » اسلامیست های واحد ایران ، به زنان عضو اخوان المسلمین در مصر این است که با فشار آوردن به دولت اخوان المسلمین محمد مورسی ، حجاب را در مصر دولتی و رسمی کنند .

·     صدای اخوان المسلمین ، از کشورهای مختلف ، منتها با هدفی واحد ،  انعکاس می یابد. نظریه ی سید جمال الدین اسدآبادی و شاگرد او محمد عبدو که بخصوص از سال 1928 به صورت میکروبی موذی در اندام کشورهای خاور میانه و شمال آفریقا دوید ، این است که شکل و شمایل جامعه های اسلامی به دوران خلفای عباسی ، و پیش از آن به سال های پیش از هجرت و پس از هجرت محمد و سه قرن اول پیروزی ها و کشور گشائی ها و قتل عام های کشور گشایان اسلامی برگردد.
در مکتب پان اسلام که از سال 1928 به کمک نظریه پردازان انگلیسی و کارخانه مذهب سازی لندن در سازمان جهانی اخوان المسلمین تدوین شد، اگر ظاهر ساخته نشود و بنیان های اخلاقی ، نظامی ، سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی وحدت اسلامی به اصل خود بازنگردند ، اولا کشورهائی را که اسلام فتح کرده بوده و بعدها از دست رفته است ، نمی توان به اسلام بازگرداند، ثانیا در مقابل قدرت گسترنده ی مسیحیت ، نمی توان قدرت واحد اسلامی را پدید آورد . بنابراین، برای ایجاد این قدرت ، جامعه های اسلامی باید شکل واحد به خود بگیرند و برای توسعه اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی ، اشکالی هم ندارد که علنی یا پنهانی با مسیحیت و قدرت های مسیحی صمیمانه دست بدهند و در خانه آن ها به هوا خوری بروند .
در این بستر مسموم است که حتی اگر اخوان المسلمین انگلیسی – آمریکائی مصری موقعیت را برای اعلام فوری « جمهوری اسلامی مصر » و تزریق قواعد ناب اسلامی مناسب نبینند و محمد مورسی مجبور باشد در تظاهرات پس از پیروزی از « عدالت اجتماعی و حقوق زنان » دم بزند و تلفیقی جعلی از ریش اسلامی و کراوات غربی را به نمایش بگذارد ، پان اسلامیست های اسلامی در واحد ایران طاقتش را ندارند .
پان اسلامیست های ایرانی سی و چهار سال برای حفظ ظاهر اسلامی ، جامعه را در هم کوبیده اند و تخت تعزیر و زندان شان لحظه ای بی کار نبوده است ، بنا براین ، نمی توانند تحمل کنند که پدر بزرگ شان در مصر انقلاب مردم را مال خود کند ، اما به مقرراتی که ایشان سی و چهار سال است  به تبعیت از پدر بزرگ در راه اعمال مواردش مردم ایران را به توپ بسته اند ، اعتنای فوری و جدی از خود نشان ندهند .
اسلامیست های ایران از آن می ترسند که اگر حجاب ، به مثابه نخستین اصل شکل واحد اسلامی در مصر اجباری نشود ، بخصوص در شرایط حاد اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی کنونی ، نتوانند از پس اعتراض های زنان ایران برآیند . حکومت اسلامی هر سال که هوا گرم می شود ، وحشیانه به زنان ایران یورش می برد که « مسلمان ! حدت را نگه دار ، والا حد می خوری ! » آن وقت می بیند در کشور مبداء که پدر بزرگ پیروز شده ، فاتحان به اجباری کردن « حد » نمی پردازند و حجاب هنوز اختیاری است .
اسلامی های حاکم بر ایران ، شدت ضرب و شتم و رعایت ظاهر اسلامی و شکل اسلامی دادن به جامعه را 34 سال پیش از اخوان المسلمین مصری یاد گرفته اند ، اما حالا که خود آنان به کسب قدرت سیاسی نائل شده اند و به قول سید علی خامنه ای « حرفی که ما سی سال پیش زده ایم ، اکنون در شمال آفریقا و خاورمیانه سبز شده است » ، « حکومت منتخب و مردمی » حاضر نیست ، یا بنا به شرایط مادی حاکم بر جامعه ، آن گونه که اسلامیست های ایران منتظرند اعمال فشار کند.
حکومت اسلامی ایران که توانسته است سی وچهار سال پیش فشار را به محض پرتاب شدن به قله ی قدرت سیاسی به جامعه وارد آورد ، تعجب می کند که چرا استاد به تعلمیاتش عمل نمی کند . این آموزش ها را ، اخوان المسلمین مصر پس از دسامبر سال 1972 به اسلامیست های ایران به رهبری روح الله موسوی خمینی که آن زمان در نجف در حال پخته شدن بود داده است :

·     پس از مرگ ناصر در اکتبر 1970 ، انورسادات که قبلا عضو اخوان المسلمین بود و پیش از کودتای افسران آزاد علیه ملک فاروق ، نقش رابط میان کاخ سلطنتی ، اخوان المسلمین و جنبش افسران آزاد را بازی می کرد ، قدرت را در قاهره به دست گرفت . ظرف دو سال ، انورسادات به اتحاد جماهیر شوروی پشت کرد و یکسره آمریکائی شد . این نزدیکی به حدی پیش رفت که در سال 1980 ، مصر متحد درجه ی اول ایالات متحده در جهان عرب شد و علاوه برتامین پایگاه ایالات متحده برای گسترش نفوذ آمریکا در ثروت نفتی خلیج فارس ، در واقع به موقع رهبری روابط اعراب و ایالات متحده ارتقاء یافت . در چنین موقعیتی بود که انورسادات از همان آغاز کسب قدرت ، اخوان المسلمینی ها را که جمال عبدالناصر محدود و مجبور به فرار از مصر کرده بود ، از عربستان و شیخ نشین های حاشیه جنوبی خلیج فارس به کشور بازگرداند و به آنان آزادی عمل داد. هدف انورسادات و معماران سیاسی واشینگتن این بود که از اخوان المسلمین به عنوان چکشی علیه نیروهای چپ استفاده کنند. این ، درست همان بهره ای است که باید از خمینی می بردند و به طرز وسیعی هم بردند .

برای ساختن این چکش ، انور سادات امکان گسترده ای برای تجدید سازمان اخوان المسلمین که اعضایش با سرمایه های کلان از عربستان برگشته بودند ، فراهم کرد . حالا دیگر اخوان المسلمین به طور رسمی در دانشگاه ها ، انجمن های حرفه ای و رسانه های خبری حضور یافتند .
ظرف نزدیک به سه سال ، چهره ی مصر ناگهان تغییر کرد و درست مثل سال های اول حاکمیت خمینی ، جامعه پر از ریش و پشم و چادر سیاه شد . مایکل دان سر دبیر میدل ایست جورنال می نویسد تغییری که در نیمه ی اول دهه ی هفتاد در مصر رخ داد ، باعث حیرت بود. « همه چیز به صورت غم انگیزی دگرگون شده بود. همه جا مردم ریش گذاشته بودند . شهر پر شده بود از روزنامه ها و مجله های اخوان المسلمین . مردم ردای سپید پوشیده بودند و همه جا پر از مسجد شده بود و مردم ، از هر طرف که می نگریستی ، تف به خیابان می انداختند ... »  
در این جا به جائی ناگهانی ، دانشجویان گروه گروه برای عضویت در سازمان های اخوان المسلمین هجوم بردند و هزاران مسجد تازه ساختند . آن گروه از اخوانی های وابسته به جریان پول و بازار ، چماقدارن شان را آشکارا برای حمله به مخالفان سیاسی شان بسیج کردند .
انور سادات پیش بینی نمی کرد که چکش او علیه نیروهای چپ ، به جریانی تبدیل شود که خود او را هم تهدید کند . وزارت امور خارجه ایالات متحده و سی آی ا  توانستند به صورت ناظری در آیند که با بخش های از این جنبش اسلامی رابطه داشته باشند ، همان گونه که در وقایع افغانستان و عراق و پاکستان و ایران ، در روزگار کنونی چنین نقشی را ایفا می کنند .
سرانجام پروار بندی اخوان المسلمین ، به عنوان تربیت کننده پروارترین پدیده های شیر ده که سرمشق دزدان انقلاب ایران شد، دایره ی سلطه و خشونت های مبتنی بر سلطه را به جائی کشاند که خود انور سادات را در سال 1981 به دست جوخه ی ترور جوانان مسلمان خود کشت و پس از آن بود که اسلامیست های زیر زمینی ناگهانی به سطح آب آمدند .
بنا به روایت تاریخ ، بسیاری دیگر از مقام های مصری ترور شدند ، توریست ها قتل عام شدند، مسیحی ها مورد تهاجم وحشیانه قرار گرفتند و روشنفکران سکولار مصری ، یا کشته شدند ، یا زبان
در کام کشیدند و بار دیگر، مصر تبدیل به پایگاه اصلی عملیات اخوان المسلمین شد .
در مراحل قبلی ، همکاری تاکتیکی و کاملا محاسبه شده ای با رژیم مصر صورت گرفته بود که نتیجه اش درهم شکستن سلطه ی دانشجویان چپ بر محیط دانشگاه ها بود. دانشجویان عضو انجمن های اسلامی دانشگاه ها نیز ، مثل همگنان خود در سایر مراکز ، با دست پر عمل می کردند . روش مشخص آنان ، خشونت بار و سرشار از تهدید و ارعاب علیه مخالفان بود . این گروه های اسلامی ، اغلب از حمایت بی دریغ مالی عربستان سعودی و بازاری های جناح راست مصر برخوردار می شدند . جریانی موسوم به جماعت اسلامی از مجموعه ی انجمن های اسلامی دانشجویان تشکیل می شد که در دوران ریاست جمهوری انور سادات، نیروی مقتدر و مسلط محیط های دانشگاهی مصر بود. آنان جنبش اسلامیست را با تکیه بر سازمان های پر جمعیت برپا کردند و چیزی نگذشت که به موازات به راه انداختن حمام خون از دانشجویان چپ و مخالفان سیاسی خود ، سرود ( دموکراسی ! ) را در تظاهرات دانشجوئی سر دادند، منتها با شعار الله اکبر!
دیری نگذشت که گروه های جامعه اسلامی که مثل دفتر تحکیم وحدت اسلامیست های ایران مرکب از انجمن های دانشجوئی بود ، مهار امور دانشگاه های مصر را به کف گرفتند و گروه های جناح چپ دانشجوئی ، مجبور شدند به زیر زمین بروند . و کار به جائی کشید که هر روز خون مخالفان را می ریختند و پدر خوانده ی جامعه ی اسلامی محمد عثمان اسماعیل که در سال 1971 تنگاتنگ با انور سادات کار می کرد و سابقا هم وکیل بود ، مخالفان سادات و جناح چپ را با روش های خشونت بار جامعه ی اسلامی قفل کرد و در سال 1973 که به فرمانداری « اسیوت » از مراکز قدرتمند اسلامیست ها گمارده شد ، رسما جمعیت های اسلامی را به « نبرد علیه کمونیست ها » فراخواند . از همان سال 1971 و بازگشت اخوانی ها از عربستان و سازماندهی مجدد و سریع شان در مصر ، اقدام جوخه های خشونت و ترور و چماقداری اخوان المسلمین ، مورد حمایت علنی پلیس مخفی مصر بود که چوبش را هم خود انور سادات خورد ، همانگونه که بر عکس، حسنی مبارک چوب درگیری با اخوانی ها را خورد ، والا که هر دو رئیس جمهوری و سراپای اخوانی ها ، همواره جنایتکاران و عوام فریبانی بوده اند که زیر چتر سازمان های جاسوسی بریتانیا و ایالات متحده ، در باران راه رفته اند و از نفت بی دریغ عربستان خورده اند . اگرجنگ اکتبر 1973 با اسرائیل برای بازپس گرفتن زمین های اشغال شده در ژوئن 67 نبود که به جنگ رمضان معروف شد ، و این تمهید در کار نمی بود که شکست و انهدام ارتش مصر را پیروزی حق بر باطل تبلیغ کنند و مسلمانان را بفریبند که آقا ! در جبهه ها ظاهر شده است و از این قصه ها ، اخوانی ها پیش از سال 81 ترتیب سادات را می دادند تا حسنی مبارک پرورده نشود و آنان را باردیگر به تنگنا نیندازد .
به هر صورت ، نگاهی به وقایع سال های اول انقلابی که به قول آندره مالرو هرگز در ایران اتفاق نیفتاده است ، نشان می دهد که روح الله موسوی خمینی دستیار آیت الله ابوالقاسم کاشانی نماینده اخوان المسلمین در ایران که در سال 1953 از سی آی ا پول گرفت تا به فرماندهی کرمیت روزولت حکومت قانونی دولت منتخب دکتر محمد مصدق را براندازد ؛ بیست و پنج سال بعد که توانست انقلاب مردم ایران را به یاری دست های غیبی  CIA و MI6 به سرقت ببرد ، درست نسخه ای را که اخوان المسلمین در مصر علیه نیروهای ملی و چپ پیچیده بود ، برای نیروهای ملی و چپ ایران پیچید :
در همان سال 1979 ( 1357 ) ، بر سر زنان ایران فریاد کشید که « یا روسری ، یا توسری » و درست در نخستین تظاهرات زنان ایران در تهران که زیر بار این تحمیل پان اسلامیستی نمی رفتند، زیر پل حافظ شعار را تبدیل کرد به « هم روسری ، هم تو سری » که « توسری » را دردم با پرتاب کلوخ و قلوه سنگ و سنگ ریزه به صفوف تظاهرات در عمل نشان دادند . عکس این صحنه را روی جلد مجله ای چاپ کرد ، ما که بیست و یک روزنامه نگار بودیم و با فکر احمقانه ای رفته بودیم قم به شکایت ، به خانه آیت الله روحانی که می گفتند با بقیه فرق می کند رسیدیم و عرض حال دادیم ، اما ایشان با مشاهده صفوف زنان بی حجاب که به آنان حمله شده بود ، داد مبارک شان در آمد که « آخر مگر می شود در حکومت اسلامی زنان به این صورت وقیح و بی شرمانه بی حجاب در خیابان ها ظاهر شوند ؟! حجابی را که حضرت امام مقرر فرموده اند باید رعایت کنند ، والا که حکایت همین است . ما البته با این شیوه ی برخورد موافق نیستیم ، اما چاره ای هم باقی نمی ماند . »
پس از آن بود که احکام مختلف از جانب آخوند ها و مسئولان مختلف ؛ حالا چه معمم ، مثل کروبی و منتظری ، یا مکلا ، مثل احمدی نژاد و میر حسین موسوی ، صادر شد و مساله حجاب به صورت تهدیدی اسلامی علیه آزادی زنان ایران در آمد که هنوز محور مناقشه است .
به روزنامه نگاران و نویسندگان و خبرنگاران تاختند که باید اسلامی باشید. در مصر هم چند سال پیش از آن ، اخوان المسلمین با مخالفان سیاسی خود چنین کرده بود . روزنامه ها را آتش زدند . به خانه های مردم ریختند ، کتاب را که از خانه های مردم جمع کرده بودند ، انبوه انبوه در زندان اوین و نقاط دیگر آتش زدند . در مصر سال های 1971 تا 1973 که جنگ رمضان برای انور سادات مشکل گشا شد ، چنین کرده بودند. در همه کارخانه ها و کارگاه ها و اداره ها و مراکز کار، انجمن اسلامی درست کردند که ناظر بر رفتار و گفتار و پندار کارگران و کارمندان و عموم زحمت کشان باشد . در مصر هم اخوان المسلمین چنین کرده بود. دانشگاه های ایران را از 29 فروردین ماه 1359 که هنوز دوسال از سرقت انقلاب مردم نگذشته بود ، به توپ بستند . دانشجویان و استادان دانشگاه را آمریکائی ! نامیدند و گفتند این ها قداره کش اند باید دفاتر شان را در دانشگاه ها تعطیل کنند و اصلا دانشگاه را بستند که بعد ها بگیرند و ببرند و بکشند و بازماندگان را دست چین کنند.
خمینی در پیام سیزده ماده ای نوروز 1359 خود گفت :
« ... اکثر ضربات مهلکی که به این جامعه خورده است ، اکثرا همین گروه روشنفکران دانشگاه رفته بوده است ....»
و :
« ... برای روشنفکران دانشگاه رفته ، چیزی که مطرح نیست مردمند و تمام چیز که مطرح است خود اوست ... »
و 29 روز بعد ، خامنه ای امام جمعه خمینی که 25 سال پیش از آن دستیار آیت الله ابوالقاسم
کاشانی نماینده اخوان المسلمین در ایران بود ، در نماز جمعه دانشگاه تهران که قرار بود در متن و نتیجه آن فرمان قتل عام دانشجویان و بستن دانشگاه ها مطرح شود ، از جگر نعره برآورد که :
« ... ما نمی توانیم بگذاریم که به بهانه ی کار سیاسی ، عرصه ی مقدس دانشگاه جولانگاهی برای قداره بندی و ششلول کشی شود . »
و :
« ... اگر تا سه روز دیگر [ دانشجویان ] دفاترشان را تعطیل نکنند و آدم نشوند ، سرکوب خواهند شد ... »
و دیدیم که از آن زمان تا کنون که خود خامنه ای نیز مدام در راس بوده است ، نسل های دانشجو چگونه در ایران سرکوب شده اند .
همان زمان ، گروهای طرفدار خمینی تائید کردند که دگر اندیشان « نابود باید گردند ».
همان روز جمعه 29 فروردین ماه 1359 که فرمان قتل عام دانشجویان « قداره بند » صادر شد تا « آدم » [ یعنی حزب اللهی و پیرو رهبر اسلامیست ها ] شوند ، نماینده انجمن اسلامی دانشکده پیراپزشکی ، در شورای دانشکده می گوید :
«... اگر مسئولین افراد متمایل به چپ را تصفیه نکنند ، خودمان دست به عمل خواهیم زد ... » ( یعنی همان کاری را خواهیم کرد که انجمن های اسلامی اخوان المسلمین مصر در حمایت پلیس مخفی مصر در سال 1373 کردند . )
در همان روز ، آخوند با هنر ، هجوم تاتارها را تئوریزه می کند که :
« ... نیروهای سیاسی مخالف ، دست از مقاومت بردارند و مطمئن باشند که پایگاه های دانشجوئی ایشان در دانشگاه ها ، به هیچ وجه به ایشان بازپس داده نخواهد شد ، چرا که دیگر دانشگاهی وجود نخواهد داشت ... »
در همان روز ، جامعه روحانیت و دفتر حزب جمهوری اسلامی شهر خرم آباد اعلام می کند که:
« ... خلع ید از توطئه گران سودجو و مزدوران چپ نما و منافقین تحریم کننده ی قانون اساسی، و تعطیل کردن ستادهای عملیاتی این گروه های فاسد ضد جمهوری اسلامی ایران از مراکز علم و تحقیق ، موجب کمال رضایت گردید . آمادگی خود را جهت آمدن به تهران و محو آثار این پلیدان وابسته به امریکا (!) و شوروی (!) اعلام می داریم ...»
و ...
نتیجه ، کشتار سال های دهه ی شصت بود که نقطه ی تمرکزش کشتار 1367 و نقطه تداومش تا همین امروز است که این مطلب را می خوانید .
بنابراین ، خامنه ای یاوه می گوید که اخوانی های مصر از اخوی های ایرانی شان یاد گرفته اند:
( حرفی که ما سی سال پیش زده ایم ، اکنون در شمال آفریقا و خاور میانه سبز شده است .) در واقع رهنمود عمل اخوان المسلمین مصری بود که شش سال بعد در ایران سبز شد و جمهوری اسلامی را با همان شدت عمل سال 1973 اخوانی های مصر ، در ایران پایه ریزی کرد . منتها، رهنمود متقابل اسلامیست های ایران که حالا از دهان « دکتر صدیقه حجازی دبیر اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی » در می آید ، این است که در رعایت اصل تاثیر متقابل ، ما را به عنوان واحد ایران تنها نگذارید و حالا که بالاخره قدرت سیاسی را در مصر به سرقت برده اید، از معماران انگلیسی و آمریکائی اجازه بگیرید و حرکت سال 1973 خودتان در مصر و 1979 ما در ایران را که ناشی از تعلیمات پدران روحانی همه ما بوده ، از همان آغاز انجام بدهید و اصلا اجازه ندهید که این ملی ها وسکولارها و چپ ها در قالب های دانشگاهی و کارگری و کارمندی ، و بخصوص در قالب زنان ، سر راست کنند . تا جائی که در میدان تحریر با شما آمدند وظیفه شان بود ، حالا ولی وظیفه شان تبعیت از اسلام شماست و همان گونه که آن خانم مهماندار گفته است ، حجاب را رسمی کنید تا ظاهر جامعه بتواند ریش و ردا و سیاست های فوق ارتجاعی و سوپر آمریکائی شما را تضمین کند . صدای شان هم که در آمد ، تا می توانید زندان بسازید و از آلمان و اسرائیل باتون وارد کنید و بازجو بفرستید به اسرائیل و آلمان و روسیه و ایالات متحده تا شیوه های جدید اعتراف گیری و شکستن و عجز و توبه را یاد بگیرند . کمک هم خواستید ، تماس بگیرید تا خانم هیلری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده خود را به مصر برساند و روحیه « رئیس جمهوری منتخب و مردمی » آقای محمد مورسی و رئیس شورای نظامی فیلد مارشال محمد حسین تنتاری را در مقابل خروش مردم تقویت کند . اشکالی هم ندارد اگر مردم در اسکندریه علیه وزیر امور خارجه ایالات متحده در مورد رابطه جنسی همسر ایشان آقای بیل کلینتون تظاهرات راه بیندازند . 
اگر به زعم این « ملای مونث » ، فرانسوی ها از مدل جدید زن در جهان می ترسند ، از آن چادر و روسری و برقه نیست ؛ یعنی که حجاب ظاهر است و درون مایه اش اظهر پس ما هم حجاب را «ظاهر» ی می دانیم که باطنش اعمال نفوذ روش زندگی ارتجاعی در سراسر جامعه است و رابطه اش فقط با موی سر و ناخن پا که تحریک کننده است ، نیست .
در بده بستان های درونی اسلامیست ها ، اگر چه دعوائی بر سر قدرت جاری است و اختلافی بر سر مرکز اسلامی – که ریاض باشد ، یا قاهره و انکارا و تهران – وجود دارد ، اما اصل آن است که جملگی به اسلام دوران خلفا برگردند و به صورتی واحد و به عنوان قدرتی جهانی ، با اربابان کنونی شان پشت میز مذاکره بنشینند ، منتها با استفاده از ابزارها و وسائل و اختراعات تکنولوژی جدید .
اسلامیست ها ، در تمام طول تاریخ خود ، مختصاتی داشته اند که اگر در حفظ آن ها کوشا نباشند، به پایگاه های اجتماعی شان لطمه می خورد . آن اصول را که پایه های مشابهت و همکاری را ایجاد می کنند ، به این گونه می شود خلاصه کرد که پیام سید علی خامنه ای و رهنمود خانم دکتر صدیقه حجازی ، از آن زمره است :

1-    شبه نظامیان طرفدار سرمایه و ضد اصول سیاست های مبارزه طبقاتی - ، و در عین حال اما ، ضد ناسیونالیسم باشید .

2-     از فقرا ، انسان های در حال سقوط و بدهکاران حمایت نکنید ، اما تبلیغ کنید که طرفدار مستضعفان و مخالف مستکبرانید . ( در مصر دهه ی هفتاد میلادی ، اسلامیست ها در رابطه با سیاست اقتصادی انفتاح انور سادات ، با کارگران و تهی دستان همراهی نکردند . بنا به اسناد تاریخی ، همه جا ، و بخصوص در مصر ، اسلامیست ها با کارگران و دهقانان رنج کشیده که نه تنها سودی از سیاست های اقتصادی انور سادات نبرده بودند ، بلکه زندگی شان در نتیجه « انفتاح » آشفته شده بود ، همراهی و همدلی که نمی کردند ، سهل است ، در شکستن اعتصاب ها نقش اساسی داشتند و از ته دل در نقطه ی مقابل اتحادیه های کارگری و روشنفکران متمایل به چپ عمل می کردند . در مصر 2011 هم که میلیون ها مصری به خیابان ها ریخته بودند تا نظام را بر اندازند ، در نوامبر 2011 که اخوان المسلمین ها از ارتش آمریکائی مصر قول همکاری و همدلی گرفتند و رفتند که در نمایش انتخاباتی مجلس مصر شرکت کنند ، کارگران و دهقانان و روشنفکران را در میدان تحریر و میدان های دیگر تنها گذاشتند . مقایسه ی تصاویر فرستنده های الجزیره و سی ان ان نشان می دهد که جمعیت معترض نوامبر 2011 ، نسبت به ژانویه و فوریه 2011 در میدان تحریر ، از نصف هم کمتر شده است . اسلامی ها رفتند پی معاش اسلامی و کارگران و دهقانان و روشنفکران را در میدان تنها گذاشتند تا در نوامبر2011 و پس از آن ، بنا به آمار بیش از سیزده هزار شان به وسیله ارتش آمریکائی دستگیر شوند ، بیش از سه هزارشان سر از بیمارستان ها در آورند و صدها تن شان کشته شوند . این ارتش به در خواست مشترک حسنی مبارک و اخوان المسلمین از پادگان ها در آمده بود . در انقلاب اسلامی خمینی نیز ، سخنان و ادعا های رهبر اسلامیست ها آن بود که کوخ نشینان سامان خواهند گرفت و کاخ نشینان میدان را خالی خواهند کرد . بوق و کرنای مستضعفان و مستکبران او جهان را برداشته بود. اما بعد معلوم شد که منظور او مستکبران آمریکائی ها بوده اند و مستضعفان هم همان هائی بودند که باید با به هم زدن سرمایه های باد آورده ی سرسام آور ، شکاف طبقاتی را به حدی برسانند که خبرگزاری مهر خود حکومت ، همین دو هفته پیش اعلام کند که ( مرغ و لبنیات به زودی از فهرست غذائی کارگران حذف خواهد شد .)

3-    در همه جوامع اسلامی ، باید به صورت مستقیم یا غیر مستقیم جمهوری اسلامی به وجود آید. در این راستا اختلاف های نظری میان فرقه های اسلامی نباید مانع وحدت اسلامی شود. به قول اسدآبادی پدر روحانی اخوان المسلمین و بنیان گذار پان اسلام ، « دین اسلام حلقه ای ست که مسلمانان همه کشورها را با یکدیگر متحد می کند ... مردم مسلمان که روزگاری در امپراتوری با شکوهی یگانه بودند و دستاوردشان آموزش و فلسفه و علوم بود ، باید به دوران اولیه ی اسلام باز گردند و سرزمین های از دست رفته ( مثل اسپانیا ) را همه بازپس گیرند » .این پیام که در « نشریه همبستگی پایدار» چاپ پاریس منتشر شده بود ، خطاب به «نیروهای مسلح » « شرف صدور » یافته بود.برای رسیدن به این هدف ، ضمن تقویت بنیه نظامی و اقتصادی ، باید طرح های فشار، ضربت و تصیفه در همه ی جوامع مسلمان به وجود آیند و نام « آدم کش های جوان » را بر خود بگذارند . « آدم کش های جوان » یا Young thugs ، نام سازمان مذهبی تروریست های هندی بود که مردم را خفه می کردند و تا سال 1840 نیز فعال بودند .در سال 1879 ، سید جمال الدین اسدآبادی و شاگرد و جانشین او محمد عبدو به این دلیل از مصر اخراج شده بودند که سازمانی درست کرده بودند به صورت جامعه ی مخفی و قابل مقایسه با آدم کش های جوان هندی . این ویژگی ها ، تازه مربوط به حدود نیم قرن پیش از تاسیس اخوان المسلمین در مصر به وسیله بریتانیائی ها و حسن ال بنا بود که به مرور در جوامع اسلامی توسعه یافت و کامل تر شد تا به امروز در مصر و ایران و پاکستان و سایر کشورهای اسلامی رسید . وظیفه گروه های فشار ، ضربت  و نظامی ، نابود کردن گرایش های ملی ، چپ ، سکولار و هر گونه حرکت غیر منطبق با موازین اسلامیست ها بوده است .

4-    ظاهر همه ی جوامع اسلامی ، باید مطلقا منطبق با موازین اسلام دوره ی خلفا باشد . تعریف اسلامی از زن و محدودیت های اجتماعی برای نیمی از جمعیت ، قرار دادن او در چهار چوب های اسلامی است . چه اسلام در حاکمیت مستقیم سیاسی باشد، یا در سایه نسبت به جامعه و دولت عمل کند ، تحمیل این مورد خاص ، از واجبات است .
5-    چه اسلام در حاکمیت باشد – مثل ایران و عربستان و پاکستان و افغانستان و مصر کنونی – یا در سایه ، تحمیل اشکال اسلامی باید از طریق موعظه ، انتشارات ، وسایل محدود یا ارتباط جمعی ، و اگر نشد به وسیله گروهای فشار ، ضربت و نظامی ، صورت پذیرد .

6-    برای ایجاد امپراتوری اسلامی ، باید از همه امکانات جهانی استفاده کرده و با وارد شدن به هر رابطه ای ، یا هر گروه ، دسته ، حکومت یا گرایشی ، اصل رابطه را به سود خود حل کرد . برای مثال ، زمانی که قرار شد بانک های اسلامی ایجاد شوند و صاحبان بانک فیصل هواپیمای پر از دلار نفتی از عربستان به مصر می فرستادند ، باید در رابطه ای چند جانبه با قدرت های غربی ، از آموزش ها و مدیریت بانک هائی مثل درسدن بانک و سیتی بانک و سایر بانک های آمریکائی و اروپائی ، حداکثر بهره را می بردند و حتی اشکالی هم نداشت اگر سعید رمضان به میهمانی کاخ سفید می رفت . حالا هم ، در این راستا و با این هدف ، هیچ اشکالی ندارد که به موازات جنگ های لفظی ، جمهوری اسلامی ایران و واحدهای اخوان المسلمین در سایر نقاط جهان ، روابط پنهان و آشکار با امپریالیست ها داشته باشند و حتی جهادی های آمریکائی به نام جهادی های افغانی را در سال 1979 ، و درست همزمان با انقلاب ایران ، با چنان قیمت گزافی راه بیندازند و حتی در مرز افغانستان و پاکستان صدها لابراتور هروئین سازی ردیف کنند تا سالانه بین صد تا دویست میلیارد دلار کمک هزینه برای ارتش نایب ایالات متحده در افغانستان فراهم کنند .
و...  و ...
نگرانی و رهنمود عمل خانم دکتر صدیقه حجازی از ملاهای مونث ایران ، بی جا نیست . ایشان مدافع تفکر مسمومی هستند که می خواهد همه ی جوامع اسلامی را به شکل خود در آورد ، پس مطالبه ی نیمی از جمعیت را تنها رسمیت یافتن حجاب می داند ، والا که خودش هم ناچار می شود چادر سیاهش را بردارد و مثل برف آب شود .
رهنمود های اقتصادی و نظامی را « رهبر » صادر می کند ، رهنمود های جنبی را سایر اعضای واحد ایران می دهند . واحد ایران در رقابت بر سر قرار گرفتن در مرکز وحدت اسلامی، ابائی ندارد که ملا سید علی خامنه ای را نه تنها رهبر اسلامی و پان اسلام اسدآبادی و اخوان المسلمین ، بلکه رهبر جهان اعلام کند . در مجمع جهانی زنان و بیداری اسلامی که با شرکت 1200 زن مسلمان از 85 کشور جهان در روزهای سه شنبه و چهارشنبه بیستم و بیست و یکم تیر ماه 1391 در تهران برپاشد ، آن « زنان مسلمان » به اتفاق آرا به « زیارت » « رهبر معظم » رفتند و او را « رهبر جهان » معرفی کردند . هیجان ها در حدی بود که آن « زنان مسلمان » ، بخصوص آن هائی که از لبنان و غزه و پاکستان و افغانستان و عراق « مشرف ! » شده بودند ، پیش از « زیارت رهبر معظم » گریستند و گریان گفتند که خامنه ای فقط رهبر ایران نیست ، بلکه رهبر همه مسلمانان جهان و اصلا رهبر کل جهان است !
ممکن است آدم فکر کند که این ها زده به سرشان و از عقل کم آورده اند ، اما وقتی به سابقه ی پیش از تاسیس اخوان المسلمین و پس از 1928 و تجربه ی کارخانه مذهب سازی لندن و نقش ایالات متحده در استفاده از محصولات این کارخانه برگردد ، به یاد حرف های انگلیسی ها در اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه انگلستان می افتد .
سر هوارد جونز وزیر مختار انگلستان در ایران ، بنا به این اسناد ، گفته بود :
« ... غیر از دربار و ماموران دولتی ، دسته متنفذ دیگری در ایران هستند که باید همیشه آن ها را حفظ کرد . آنان علما و روحانیون عالم تشییع اند . این طبقه موقوفات سرشار و فراوانی در اختیار دارند که روحانیون و مدرسین و طلاب در سراسر ایران از در آمد این موقوفات و و سهم امام و نذور مختلف بهره کافی می گیرند . ما انگلیسی ها باید برای نفوذ در این طبقه از دستگاه حاکم ایران، با اعزام عده ای سید و ملا و درویش از هندوستان به مراکز دینی و اماکن مقدسه و متبرکه شیعه ، به تدریج دستگاه عالیه روحانیت ایران را طبق دلخواه خود اداره کنیم . »
و ، لرد ویول وزیر امور خارجه انگلستان در جلسه سری در سفارت بریتانیای کبیر در تهران (یازده اکتبر 1941 –  تقریبا دوازده سال پیش از کودتای آمریکائی – اسلامی علیه دکتر محمد مصدق ) ، گفته بود :
« ... در ایران علاوه بر نیروها و سازمان های سیاسی و اقتصادی ، یک سازمان موثر و کاملا متنفذ دیگری هم هست که از تمام منابع دیگر قدرت در این کشور قوی تر و از لحاظ ما مورد اعتماد تر است . و آن روحانیت شیعه است که سال های طولانی در ایران نقشی بنیادی و کارساز داشته و خوشبختانه ما در میان آن ها دوستان خوب و نزدیکی داشته ایم و داریم . این نیرو می تواند در ایران کار آمد باشد و هر وقت لازم بشود ، حتی بر نیروهای دیگر از قبیل دربار و دولت و ارتش اثر بگذارد و با سلاح مذهب و جهاد ، هر مشکلی را حل کند. مهم آن است که توقعات آن ها هم از ما زیاد نیست . هر وقت لازم باشد می توانیم آن ها را وارد صحنه کنیم و هر وقت که مقتضی باشد ، به آسانی ساکت و خانه نشین سازیم . »
و دکتر حسن آیت ، یکی از بنیانگذاران پنج گانه ی حزب جمهوری اسلامی ، در شماره 73 مجله ای به نام « نگهبان انقلاب اسلامی » ، صریح تر از همه اعتراف کرده است که :
« ... دستگاه جاسوسی انگلستان که از عجیب ترین دستگاه های جاسوسی دنیاست ، برای جلب همکاری ، بخصوص به سراغ کسانی می رود که دعوی علم و برتری دارند ، اما این دانش را برای تامین منافع و زندگی مادی خود می خواهند . این دستگاه ، اعوان و انصارخود را همیشه از بین این ها بر می گزیند و دلیل آن هم این است که این گروه شکم پرست و پست و سورچران ، همیشه در پی نیروئی می گردند که نفع آن ها را تامین کند.»
نفع حکومت اسلامی ایران در آن است که سرقت انقلاب مصر ، نیم بند از از کار در نیاید . حتی اگر صلاح اخوان المسلمین نباشد ، یا در تقابل روشنفکران و کارگران مبارز نتواند جمهوری اسلامی اعلام کند ، باید به عملکرد اخوان المسلمین 1973 مصر و اخوان 1979 ایران باز گردد. 
تامین ابزارهای سرکوبی و سیاه شدن جامعه با چادر های سیاه ، وحدت اسلامی را تضمین می کند ، منتها « رهبر معظم » و ملاهای مذکر و مونث او نمی دانند که اخوان المسلمین و ستون های نگه دارنده شان ، نمی توانند تجربه ی 34 ساله ی ایران را در مصر که پیش از به صحنه رانده شدن اسلامیست های ایران چنین تجربه ای را پشت سر گذاشته اند ، تکرار کنند .
سطح جریان های روشنفکری و رگه های سوسیالیستی در مصر ، تجربه ای کمتر از اخوان المسلمین در این کشور ندارد و آن چه را مردم ایران به صورت مستقیم تجربه نکرده بودند ، بخصوص در دهه ی هفتاد میلادی تجربه کرده و محال است زیر بار رسمی شدن حجاب و انجمن های اسلامی و جامعه های اسلامی اخوان المسلمین برود . به همین دلیل است که با وجود اصرار فرستنده هائی مثل الجزیره بر انجام یافتن انقلاب ، روشنفکران و مبارزان مصری بر آنند که انقلاب ادامه دارد ، همان گونه که روشنفکران و مبارزان مستقل ایران می گویند انقلاب ادامه دارد و با وجود تسمه ای که اسلامیست های ایرانی از گرده ی جنبش های اجتماعی و جنبش کارگری و مجموعه ی نیروهای دموکرات و سوسیالیست کشیده اند ، کالای مسروقه را از حلقوم اسلامیست ها بیرون خواهند کشید .


Thursday, August 9, 2012

ادیان و مذاهب در مورد قصاص و سنگسار چه می‌گویند

بسیار قابل ستایش است که انسانیت و تمدن و ارزشهای انسانی‌ با کم و کاستیهایش آنقدر تبلیغ شده است که مسلمانان هم کم کم درک میکنند که سنگسار و قصاص عملی‌ وقیح و غیر انسانی‌ است.
البته اکثر مسلمانان وقتی‌ در مورد قوانین وحشیانه ای‌ چون سنگسار با آنها صبحت میشود،بجای دچار شدن به این سفسطه،به سفسطه دیگری دچار میشوند
و آن این است که سنگسار را با این استدلال،که اگر کسی‌ به ناموس شما نیز تجاوز کند ،شما چنین مجازاتی را برای و خواهید پسندید،توجیه میکنند.
این دسته از مسلمانان هنوز در جهالت و توحش بسر میبرند و به توحش خود افتخار میکنند،تا به واسطه این اعمال غیر انسانی‌ و بسیار،بسیار شنیع وارد بهشت الهی شوند.
واقعا چه چیز از این تأسف بارتر و وحشیانه تر است که عده‌ایی سنگ به دست بگیرند و و بر سر و صورت انسانهای کاشته شده در خاک بکوبند.
شرم باد بر حاکمان ظالم که دستور به سنگسار میدهند
شرم باد بر انسانهایی که به ظاهر انسانند،ولی‌ هیچگونه سیرت انسانی‌ در آنها دیده نمی‌شود و این جنایت را مرتکب میشوند و شرم باد بر انسانهایی که سکوت میکنند و نظاره گر‌ چنین جنایاتی هستند.

دربارهٔ قصاص در تورات نقل شده است
چشم بجای چشم،دست بجای دست،پا بجای پا،دندان بجای دندان و داغ بجای داغ.
و اگر کسی‌ چشم غلام و کنیز خود را کور کند،او را به عوض چشمش آزاد کند
و در همین زمینه در قرآن آماده است
مرد آزاد را در مقابل مرد آزاد،بنده را در مقابل بنده و زن را در مقابل زن بکشید
چشم بجای چشم،دست به جای دست،پا بجای پا......
در همین زمینه در انجیل آماده است
شنیده‌اید که گفته شده است،چشم به جای چشم،دست به جای دست،پا بجای پا،اما من به شما
میگویم که انتقام جویی فقط حق خداوند است
و یا مثلا در مورد زنا،در تورات آمده است
اگر زنی‌ با مردی نامزد شود،ولی‌ دیگری او را در شهر یافته و با او همسر شود،پس هر دو ایشان را
به دروازه شهر ببرند،و با سنگ سنگسار کنند تا بمیرند
در قرآن آمده است:
زن زنا کار و مرد زنا کار،هر کدام را صد ضربه شلاق بزنید و هیچگونه ترحم را به آنان روا مدارید و این مجازات در
حضور گروهی از مؤمنان انجام گیرد
ولی‌ در همین مورد در انجیل آمده است:
کاتبان و فریسیان،زنی‌ را که در زنا گرفته شده بود،پیش عیسی آوردند و به او
گفتند موسی در تورات به ما حکم کرده است که چنین زنان سنگسار شوند،تو چه میکنی‌
عیسی گفت در این صورت شما هم چنین کنید،به شرط اینکه سنگ اولی‌ را کسی‌ اندازد که خود زنا نکرده است،و آنان تا به آخر یکی‌ یکی‌ بیرون رفتند.

زکریأی رازی در این تناقص گویی‌ها است که ضدیّت خود را با مذهب و ادیان را با اتکا به موارد عقلی اعلام می‌دارد و همچنین زکریأی رازی میگوید ادیان و مذاهب علت اساسی‌ جنگها و مخالفت با اندیشه‌های فلسفی‌ و تحقیقات علمی‌ هستند.
کتابهایی که به نام مقدس آسمانی معروفند،کتب خالی‌ از ارزش و اعتبار اند و آثار کسانی‌ از قدما مانند،افلاطون،سقراط،ارسطو،خدمت مهمتری به بشر کرده است.

ali fekri 2