Wednesday, August 1, 2012

هنر : همه احساس دارند از جمله رعایا و غیر کاتولیک ها

هنر كسی كه خلاف جریان است همیشه این بوده است كه چقدر در بر خلاف روال عادی حركت كردن موفق بوده است. ژان ژاك روسو نامی است آشنا در حیطه فلسفه. روسو اما، همراه با ساموئل ریچاردسون (Samuel Richardson) سهم بسیار بزرگی در قلقلك كردن ذهن و احساس انسان‌ها، در توجه دادن بخش وسیعی از كسانی كه جز شاه و كلیساچیان، مظلومانه، كس دیگری را انسان بحساب نمی آوردند بازی كرده است. و این قلقلك كردن صرفا با كتابها و مقالات ملال آور و خسته كننده فلسفی اتفاق نیافتد. روسو در سال ١٧٦١ یك رمان رساله ای به نام Julie, ou la nouvelle Héloïse می نویسد. ترجمه عنوان اولیه این رمان "نامه های دو عاشق در شهرك كوچكی در كوهپایه آلپ" است. همچنانكه از عنوان این رمان بر می آید این رمان، رمانی است عاشقانه. منتها رمانی كه در نوع خود سنت و ساختارشكن و خلاف جریان بود. داستان عاشقانه ای كه مرزهای ممنوعه عشاق غنی و فقیر را در هم شكست. داستان عاشقانه ای كه دیگر صرفا داستان عشق شاهان و شاهزاده ها نبود. داستان عاشقانه ای كه چنان گوشت و پوست به احساس انسان عادی ـ در تقابل با شاهان و اشراف ـ داد كه بین سالهای ١٧٦١ تا ١٨٠٠، حداقل صد بار تجدید چاپ شد؛ و گفته می شود كه به دلیل درصد بالای تقاضا، كسانی كه نسخه ای از این كتاب را داشتند، آن را ساعتی قرض می دادند. داستانی كه خواننده با هر سطرش چه در مرگ جولی و چه در عشق عاشق جولی، خود را آنجا حاضر می دید. این كتاب گرچه یك رمان دیگری بود، اما شهرت روسو به آن اجازه داد كه روانشناسی دیگری را به خواننده بیاموزد: انسان از هر نوعش احساس دارد.

پیش از انتشار رمان روسو، ساموئل ریچاردسون كه اتفاقا در همان سال انتشار رمان روسو جهان را بدرود گفته بود و خود یك نویسنده بسیار شناخته شده و مدبر بود، چندین رمان و از جمله Pamela: or, virtue rewarded در سال ١٧٤٠ و Clarissa: or the history of a young lady در سال ١٧٤٨ نوشته بود كه به احساس انسان غیر نجیب زاده همانند رمان روسو و شاید هم حتی بسیار قوی تر، گوشت و پوست داده بود. با انتشار این رمانها و وارد شدن انسان عادی به جرگه بشر، رمانهای متعدد دیگری در همین خصوص در فرانسه، انگلیس، ایتالیا و غیره منتشر شدند.

باز در همان حوزه هنر و پوست و گوشت دادن به احساس انسان، می توان به مسئله كالس (Calas Affair) اشاره كرد. فرانسه تا قبل از انقلاب كبیر، دو ركن اصلی حكومتی داشت: شاه و كلیسای كاتولیك. برخورد كلیسای كاتولیك به هر كس كه این كلیسا را ترك می كرد و عمدتا به فرقه های پروتستان روی می آوردند، شبیه به برخورد امروز دولت شیعه ایران به بهائیان، یهودیها و بی‌خدایان بود. جان كالس یك پروتستان بود كه پسرش به كلیسای كاتولیك تغییر مذهب می دهد. (واقعه ای كه بندرت اتفاق می افتاد، اما انسان‌هائی در زیر فشار برای پیدا كردن شغل و یا از ایزوله شدن در آمدن، "همرنگ جماعت" می شدند.) جان كالس این موضوع را یك آبروریزی برای خانواده خود می داند و برای جلوگیری از این "آبروریزی" در تبانی با دیگر اعضا و همچنین كلفت خانواده، تصمیم به قتل او می گیرد. مقامات دولتی به این موضوع شك می كنند و در ادامه بازجوئی های همراه با شكنجه و بخصوص از توضیحاتی كه از كلفت خانواده به دست می آورند، متوجه اصل قضیه می شوند. جان كالس با وحشیانه ترین شكلی با (Breaking Wheel) كه با بستن مجرم به یك چرخ و كوبیدن بدنش با یك چماق كه به مرور تمامی استخوان‌های بدنش شكسته و داغان می شود، او را زجركش می كنند. بدن له و لورده شده كالس توسط نقاش ماهری به نام دانیل چودویكی (Daniel Chodowiecki) به دقت به تصویر كشیده می شود كه وسیعا دست به دست می شود و احساس خشمی نسبت به این شیوه غیرانسانی كشتن مجرم، در هر بیننده ای را بر می خیزاند.

تابلوی جسد تكه تكه شده كالس و رمان‌های روسو و ریچاردسون، سهم مهمی در زنده كردن احساس انسان و بخصوص در آن دوره بازی كردند.



No comments:

Post a Comment