Monday, December 30, 2013
Thursday, December 19, 2013
شاهین دادخواه در نامهای از زندان اوین افشا کرد....
شاهین دادخواه، مشاور پیشین حسن روحانی در شورای عالی امنیت ملی ایران، در نامه ای
از زندان اوین، از طرحی خبر داده است که سازمان اطلاعات اسرائیل (موساد) آن را برای
گمراه کردن وزارت اطلاعات دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد اجرا کرده و طی آن
توانست، شماری از دانشمندان هسته ای ایران را ترور کند.
نامه شاهین دادخواه را گروه ''فعالان در تبعید'' در اختیار ''العربیه.نت'' قرار داده است.
بنا بر این نامه، ماجرا از آنجا آغاز شد که فردی با نام ''رضوی'' به خاطر نقشی که در سرکوب اعتراض های پس از انتخابات ریاست جمهوری چهار سال پیش ایران ایفا کرد، از معاونت داخلی وزارت اطلاعات به معاونت ضد جاسوسی منتقل شد. این نقل و انتقال در حالی روی داده است که سابقه کاری او در وزارت کشور، در زمینه مسائل داخلی بود.
بدین ترتیب و بنا به نوشته شاهین دادخواه، تیمی ضعیف متشکل از حیدر مصلحی وزیر اطلاعات و دو معاونش، تدین و رضوی، در راس وزارت قرار گرفت.
پس از آن، موساد، برای سرگردم کردن این تیم، نقشه ای پیچیده طراحی کرد و اقدام به طعمه گذاشتن برای وزارت اطلاعات به قصد مشغول کردن آن به مسائل غیر مهم و جزئی و به قصد ضربه زدن به تاسیسات هسته ای و ترور دانشمندان هسته ای و دادن پوشش کافی به ماموران مخفی خود کرد.
در این چارچوب، تعداد زیادی از جوانان درمانده و بیکار ایرانی که به قصد تفریح راهی استانبول می شوند، توسط عوامل موساد شکار و به کنسولگری آن در این شهر هدایت شده، مبلغی به آنها داده می شد و از آنها وعده همکاری گرفته می شد.
پس از آن اسامی و نشانه های این افراد توسط موساد به شکل پیچیده و غیر مستقیم به وزارت اطلاعات ایران داده می شود.
این نامه می افزاید که رضوی با افتخار تمام این افراد را دستگیر کرده و از کشفی بزرگ برای مقامات عالی رتبه سخن می گوید.
در حالی که وزارت اطلاعات درگیر این دام اطلاعاتی است، دانشمندان هسته ای، پی در پی ترور می شوند، بی آنکه عاملان آنها دستگیر شود.
تنها عامل قتل یعنی قاتل علی محمدی یکی از دانشمندان هسته ای که خود را معرفی می کند، توسط یکی از عوامل نفوذی موساد در وزارت اطلاعات، از تور امنیتی فرار داده شده و در استانبول کشته می شود.
نصیب رضوی چیزی جز مجید جمالی فشی که هیچگاه نفر اصلی نبوده و تا روز آخر در سلول انفرادی نگه داشته می شود تا با کسی سخن نگفته و قضیه را افشا نکند. او در آخرین روز قبل از اعدام داد میزد: "فریبم دادند، قرار نبود اعدام شوم."
رضوی که پی برد در دامی سخت گرفتار شده است، برای انتقام گرفتن از موساد، نقشه ای برای حمله به نمایندگی های اسرائیل در چند کشور طراحی کرد.
حاصل این نقشه قطع پاهای جوانی به نام سعید مدنی در تایلند، زندانی شدن محمد خزایی در این کشور و نیز زندانی شدن بهرام فیضی در باکو به اتهام تلاش برای منفجر کردن سفارت اسرائیل بود.
بنا به نوشته شاهین دادخواه، رضوی، زن و فرزند سعید مدنی را که جز همان افرادی بود که موساد لو داده بود، گروگان گرفت تا او عملیات تایلند را انجام دهد. این جوان هم برای رهایی زن و فرزندش، مین را زیر خود گذاشت و منفجر کرد تا شاید بمیرد، اما قسمتش این نبود.
رضوی نه تنها کاری پیش نبرد، بلکه اقدامات او باعث تنش در روابط ایران با تایلند، گرجستان، آذربایجان و برخی کشورهای دیگر شد و این در حالی است که هنوز هیچ یک از قاتلین دانشمندان هسته ای شناسایی نشده اند.
وقتی چند ماه پیش، وزیر اطلاعات جدید آقای علوی اعلام کرد، افرادی که به عنوان خرابکار هسته ای دستگیر شده اند، "دزد میله گرد" بوده اند، اوج هنر رضوی و مصلحی نمایان شد.
بنا بر این نامه، اکنون وزارت اطلاعات با دهها پرونده ساختگی مواجه شده است که رضوی و تدین با ناشی گری و چراغ سبز مصلحی ساخته اند. آنها تیم جدید را تهدید کرده اند که سراغ این پرونده و خطاهای گذشته نروند. و اظهارات تند مصلحی علیه ظریف معطوف به همین تهدید است.
شایان ذکر است که دو سال پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری سابق ایران، شماری از اعضای تیم مذاکرات اتمی ایران به جامعه جهانی که ریاست آن را حسن روحانی بر عهده داشت، بازداشت شدند. ''جاسوسی'' اتهامی بود که به این دستگیر شدگان تفهیم شد.
حسین موسویان يکی از مذاکره کنندگان ارشد جزو دستگیر شدگان بود که البته او در ۲۰ فروردین ۱۳۸۷ در دادگاه انقلاب تهران موسویان را به اتهام ''اخلال در امنیت ملی''مجرم شناخته شده و به دو سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از مشاغل دولتی محکوم شد.
اما سه تن دیگر از اعضای آن تیم و از همکاران حسن روحانی در دبیری شورای عالی امنیت ملی و مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام که ریاست آن را روحانی تا پیش از ریاست جمهوری بر عهده داشت، به زندان تعزیری محکوم شده اند.
شاهین دادخواه که یکی از این افراد است، پیشتر در نامه ای سرگشاده به حسن روحانی از زندان اوین، شرایط خود و دوتن دیگر از همکاران زندانی اش را تشریح کرده و از رئیس جمهوری ایران خواسته است در این مورد پاسخگو باشد.
نامه شاهین دادخواه را گروه ''فعالان در تبعید'' در اختیار ''العربیه.نت'' قرار داده است.
بنا بر این نامه، ماجرا از آنجا آغاز شد که فردی با نام ''رضوی'' به خاطر نقشی که در سرکوب اعتراض های پس از انتخابات ریاست جمهوری چهار سال پیش ایران ایفا کرد، از معاونت داخلی وزارت اطلاعات به معاونت ضد جاسوسی منتقل شد. این نقل و انتقال در حالی روی داده است که سابقه کاری او در وزارت کشور، در زمینه مسائل داخلی بود.
بدین ترتیب و بنا به نوشته شاهین دادخواه، تیمی ضعیف متشکل از حیدر مصلحی وزیر اطلاعات و دو معاونش، تدین و رضوی، در راس وزارت قرار گرفت.
پس از آن، موساد، برای سرگردم کردن این تیم، نقشه ای پیچیده طراحی کرد و اقدام به طعمه گذاشتن برای وزارت اطلاعات به قصد مشغول کردن آن به مسائل غیر مهم و جزئی و به قصد ضربه زدن به تاسیسات هسته ای و ترور دانشمندان هسته ای و دادن پوشش کافی به ماموران مخفی خود کرد.
در این چارچوب، تعداد زیادی از جوانان درمانده و بیکار ایرانی که به قصد تفریح راهی استانبول می شوند، توسط عوامل موساد شکار و به کنسولگری آن در این شهر هدایت شده، مبلغی به آنها داده می شد و از آنها وعده همکاری گرفته می شد.
پس از آن اسامی و نشانه های این افراد توسط موساد به شکل پیچیده و غیر مستقیم به وزارت اطلاعات ایران داده می شود.
این نامه می افزاید که رضوی با افتخار تمام این افراد را دستگیر کرده و از کشفی بزرگ برای مقامات عالی رتبه سخن می گوید.
در حالی که وزارت اطلاعات درگیر این دام اطلاعاتی است، دانشمندان هسته ای، پی در پی ترور می شوند، بی آنکه عاملان آنها دستگیر شود.
تنها عامل قتل یعنی قاتل علی محمدی یکی از دانشمندان هسته ای که خود را معرفی می کند، توسط یکی از عوامل نفوذی موساد در وزارت اطلاعات، از تور امنیتی فرار داده شده و در استانبول کشته می شود.
نصیب رضوی چیزی جز مجید جمالی فشی که هیچگاه نفر اصلی نبوده و تا روز آخر در سلول انفرادی نگه داشته می شود تا با کسی سخن نگفته و قضیه را افشا نکند. او در آخرین روز قبل از اعدام داد میزد: "فریبم دادند، قرار نبود اعدام شوم."
رضوی که پی برد در دامی سخت گرفتار شده است، برای انتقام گرفتن از موساد، نقشه ای برای حمله به نمایندگی های اسرائیل در چند کشور طراحی کرد.
حاصل این نقشه قطع پاهای جوانی به نام سعید مدنی در تایلند، زندانی شدن محمد خزایی در این کشور و نیز زندانی شدن بهرام فیضی در باکو به اتهام تلاش برای منفجر کردن سفارت اسرائیل بود.
بنا به نوشته شاهین دادخواه، رضوی، زن و فرزند سعید مدنی را که جز همان افرادی بود که موساد لو داده بود، گروگان گرفت تا او عملیات تایلند را انجام دهد. این جوان هم برای رهایی زن و فرزندش، مین را زیر خود گذاشت و منفجر کرد تا شاید بمیرد، اما قسمتش این نبود.
رضوی نه تنها کاری پیش نبرد، بلکه اقدامات او باعث تنش در روابط ایران با تایلند، گرجستان، آذربایجان و برخی کشورهای دیگر شد و این در حالی است که هنوز هیچ یک از قاتلین دانشمندان هسته ای شناسایی نشده اند.
وقتی چند ماه پیش، وزیر اطلاعات جدید آقای علوی اعلام کرد، افرادی که به عنوان خرابکار هسته ای دستگیر شده اند، "دزد میله گرد" بوده اند، اوج هنر رضوی و مصلحی نمایان شد.
بنا بر این نامه، اکنون وزارت اطلاعات با دهها پرونده ساختگی مواجه شده است که رضوی و تدین با ناشی گری و چراغ سبز مصلحی ساخته اند. آنها تیم جدید را تهدید کرده اند که سراغ این پرونده و خطاهای گذشته نروند. و اظهارات تند مصلحی علیه ظریف معطوف به همین تهدید است.
شایان ذکر است که دو سال پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری سابق ایران، شماری از اعضای تیم مذاکرات اتمی ایران به جامعه جهانی که ریاست آن را حسن روحانی بر عهده داشت، بازداشت شدند. ''جاسوسی'' اتهامی بود که به این دستگیر شدگان تفهیم شد.
حسین موسویان يکی از مذاکره کنندگان ارشد جزو دستگیر شدگان بود که البته او در ۲۰ فروردین ۱۳۸۷ در دادگاه انقلاب تهران موسویان را به اتهام ''اخلال در امنیت ملی''مجرم شناخته شده و به دو سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از مشاغل دولتی محکوم شد.
اما سه تن دیگر از اعضای آن تیم و از همکاران حسن روحانی در دبیری شورای عالی امنیت ملی و مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام که ریاست آن را روحانی تا پیش از ریاست جمهوری بر عهده داشت، به زندان تعزیری محکوم شده اند.
شاهین دادخواه که یکی از این افراد است، پیشتر در نامه ای سرگشاده به حسن روحانی از زندان اوین، شرایط خود و دوتن دیگر از همکاران زندانی اش را تشریح کرده و از رئیس جمهوری ایران خواسته است در این مورد پاسخگو باشد.
Wednesday, December 11, 2013
سعید مرتضوی...پیش مرگی برای خروج از بحران
ظاهرا اينبار قرعه به نام مرتضوى افتاده است تا پيشمرگ تندروها براى خروج از بحران باشد. مرتضوى لکه ننگى شده است که تندروهاى داخل نظام مىخواهند با چسباندن وى به احمدىنژاد و جريان انحرافى، دامن خود را از اقدامات ويرانگر و مصيبتبار وى برهانند.
مرتضوى که پيش از بيعت با آقاى احمدىنژاد و مشايى، غلام حلقه به گوش محافل تندرو بود و کثيفترين کارها نظير بستن، توقيف روزنامهها و دستگيرى و زندانى کردن روزنامهنگاران و روشنفکران را انجام مىداد، اکنون از چشم تندروها، افتاده است.
ديگر هيچکس حاضر نيست با او فالوده بخورد. هر کس سعى مىکند از او تبرى جويد. مرتضوى وقتى با آقاى احمدىنژاد پيمان بست، پيمان خود را با طائب و جريان عماريون شکست و لذا سزاى اين کار او همان است که اکنون بر او مىرود.
او هم مثل سعيد امامى بايد قربانى شود، تا اراده معطوف به افشاى تندروهاى امنيتى، اقتصادى، سياسى داخل نظام، حداقل براى مدتى تضعيف شود.
آيا در همين چند ماه اخير معلوم شده است که مرتضوى چه تخلفات کلانى داشته است؟ چرا تا پيش از برخورد احمدىنژاد با لاريجانى در مجلس، چنين اتفاقى رخ نداد؟ چرا وقتى مرتضوى تهديد کرد اسامى آمران دستگيرىهاى ٨٨ و کهريزک را افشا خواهد کرد، در فاصله ٢۴ ساعت او را از بند ٢۴١ حفاظت قوه قضاييه بيرون کشيدند؟
گريههاى آن شب تاريخى مرتضوى به او فهماند که عمر مفيد او براى تندروها تمام شده است و او دير يا زود به خاطر پشت کردن به روساى سابق خود بهاى سنگينى خواهد پرداخت.
بعد از مرتضوى نوبت باندى است که پيرامون او جمع شده بودند، از جمله مدير کل حقوقى وزارت اطلاعات که به فرمان مرتضوى و طائب براى اشخاص و جريانهاى سياسى پروندهسازى مىکرد.
پروندهسازى براى شرکت قزاق معدن طلاى کردستان به قصد تصاحب آن از سوى اسدى یکی از صدها مورد پروندهسازى باندهاى تندرو براى سلطه بر منابع اقتصادى و سپس سياسى کشور است و مرتضوى يکى از عاملان اين کار بود و قرار بود تا آخر مرئوس و تحت فرمان باشد. اما وقتى درآمدهاى بىزبان تامين اجتماعى را در اختيار گرفت، احساس رياست و بىنيازى کرد و اکنون بايد هزينه اين جسارت خود را بپردازد تا به قول معروف فراموش کند چه کسانى او را از يک دادگاه معمولى در يزد، به مقام دادستانى تهران رساندند.
سرنوشت او عاقبت آنهايى است که مىخواهند از نردبان تندروها بالا بروند و سپس مستقل عمل کنند و يا در صورت به دست آمدن فرصت، بخواهند با افشاى اسرار از روساى سابق خود امتياز بگيرند.
با حذف مرتضوى بخشى از تاريخ عملکرد تندروها در ٢ دهه گذشته حذف خواهد شد و حلقههاى واسطى که عاملان بسيارى از اقدامات خودسرانه بودند، از بين خواهند رفت تا ارزيابى اين اقدامات و شناسايى آمران آنها بيش از پيش مشکلتر شود.
دولتآبادى، دادستان تهران با عبرت گرفتن از سرنوشت مرتضوى، سکوت نسبى اختيار کرده است. در عوض اژهاى که پرونده فساد مالى آقازادهاش نقل هر محفلى است، قصد خوشخدمتى به تندروها را دارد تا بلکه پرونده پسرش بسته شود؛ تا معلوم نشود او خودسرانه در شرکت حسابرسى در شهرک غرب چه مىکرد و چرا در شرکت سيمرغ اين همه پول دريافت کرده بود.
تندروها در هر مقطعى يکى از افراد آلوده اقتصادى- مالى را بر مىگزينند تا کارهاى کثيف خود را به او سپرده و بعد از مدت زمانى او را حذف کنند.
چه کسى جز سعيد امامى مىتوانست آن اقدامات وحشتناک را در بازداشتگاه ٢٠۹ و خانههاى امن انجام دهد؟ چه کسى جز مرتضوى مىتوانست ننگ بستن ٢۹ روزنامه را در تاريخ ايران به نام خود ثبت کند؟
دکتر شاهين دادخواه
مشاور پيشين حسن روحانى در شوراى عالى امنيت ملى
بند ٣۵٠ اوين
Monday, December 9, 2013
قسمتی از دفاعیات احمد کسروی ۱۳۲۴
ای توده غافل،اندکی بیندیشید،این ملایان جز نگهداری دکان خود نخواهند.
اینان همان مردم رسوایی هستند که با هر چیز تازه ای که برای بیداری و هوشیاری مردم مفید باشند مخالفت میکنند،با مشروطه مخالفت کردند،با مدرسه مخالفت کردن اکنون هم
با ما که میخواهیم به یکباره دکان اینان را ببندیم به مخالفت برخاسته اند.
افسوس ما در این است که اینان شمارا وسیله اجرای نیت سو خود میکنند و خودشان را در
پناه نادانیها و بیخردیهای شما نگه میدارند.
به خود آیید دوست و دشمن خود را بشناسید،بیاید نوشتههای ما را بخوانید
ما دلیلهای بسیاری توانیم آورد که این ملایان و مفتخوران درد دین ندارند و در بند شکم و دکان خود هستند.
ای توده غافل،اندکی بیندیشید،این ملایان جز نگهداری دکان خود نخواهند.
اینان همان مردم رسوایی هستند که با هر چیز تازه ای که برای بیداری و هوشیاری مردم مفید باشند مخالفت میکنند،با مشروطه مخالفت کردند،با مدرسه مخالفت کردن اکنون هم
با ما که میخواهیم به یکباره دکان اینان را ببندیم به مخالفت برخاسته اند.
افسوس ما در این است که اینان شمارا وسیله اجرای نیت سو خود میکنند و خودشان را در
پناه نادانیها و بیخردیهای شما نگه میدارند.
به خود آیید دوست و دشمن خود را بشناسید،بیاید نوشتههای ما را بخوانید
ما دلیلهای بسیاری توانیم آورد که این ملایان و مفتخوران درد دین ندارند و در بند شکم و دکان خود هستند.
Sunday, December 8, 2013
تیر خلاص به ۳۰۰ زندانی در یک شب !
,پاسدار سلولها بهما ميگفت خيال نكنيد كه دارند تير آهن خالي ميكنند، بلكه دارند اعدامتان ميكنند.
بهمن جنت صادقي كه خود از سال 59 دستگير شده و در زندان اوين بوده است به يكي از جنايات احمدينژاد، در تير خلاص زدن به شمار زيادي از زندانيان سياسي در يك شب اشاره ميكند.
عكس از آرشيو:
«5 مهر سال 60 بود، من در زندان اوين بند يك طبقه بالا اتاق شماره شش بودم. حوالي ساعت دو بعد از ظهر بود كه محمود احمدينژاد كه در زندان او را ميرزايي صدا ميكردند، دريچه اتاقها را باز ميكرد، و چيزي به زندانيان مي گفت بعداز بازكردن دريچه اتاق ما با يك حالت لرزان و ترسان گفت براي هر كدام از اين اتاقها يك نارنجك كنار گذاشتهايم، و بلافاصله دريچه را بست و رفت.
ما از اتفاقات بيرون خبر نداشتيم، ولي از رفت و آمدها و جست و خيز پاسداران در محوطه زندان و بالاي ساختمان و روي پشت بام ميفهميديم، كه در خارج از زندان خبرهايي هست. چون بهشدت ترسيده بودند. همچنين صداي شليك و تيراندازي را ميشنيديم، ساعت چهار بعدازظهر بود، پاسدار محمود احمدينژاد، به همراه يك بازجوي بهنام مصطفي رمضاني و يك پاسدار شكنجهگر بند بهنام محسن در اتاق ما را باز كردند، سه نفر از زندانيها از جمله من را جدا كردند، همين كه در اتاق را بستند، چشمبندمان را زدند و ما را زير ضربات مشت و لگد قرار دادند، بهحدي كه ما تعادلمان را ازدست داده بوديم، ما را از توي بند كشانكشان به زير هشت (اتاق نگهباني بند) بردند. بازهم آنجا ميرزايي( احمدينژاد) من را زير مشت و لگد گرفت و بهداخل يك اتاق چهار در چهار، پشت اتاق نگهبانان و پاسداران بند پرتاب كرد..
من را به راهرويي بردند كه ابعادش حدود 100متر در سه متر بود، تعداد زيادي زنداني در اين راهرو نشسته بودند، در فرصتي كه پاسداران زندان نديدند، چشمبندم را مقداري بالا زدم. ديدم كه دو طرف راهرو زندانيان زيادي با چشمبند نشستهاند، تعدادي هم كه شكنجه شده بودند، روي زمين دراز كشيده بودند. هر لحظه به تعداد نفرات اضافه ميشد. دنبال دو نفري بودم كه از سلول ما را باهم آورده بودند و ميخواستم بدانم كه آيا آنها كسي از اين نفرات را ميشناسند يا نه؟
ناگهان يكي از نفراتي را كه در خارج زندان ميشناختم، بهنام وحيد ديدم، خودم را به بهانهيي به او رساندم. وقتي خودم را به او شناساندم، او به من گفت كه دستگيرشدگان را براي اعدام ميبرند.
حدود ساعت هشت شب بود كه همه را سي نفر سي نفر به صف كردند. من در صف سي نفر دوم پشت سر وحيد بودم. وقتي از ساختمان و محل بندهاي زندان اوين خارج شديم و وارد محوطه زندان شده و بهطرف پشت بند يك ما را بردند، از آنجا كه من از سال 59 در زندان بودم و آنموقع بدون چشمبند تردد ميكردم، آنجا را خوب ميشناختم، وقتي پيچيديم پشت بند يك، احساس كرديم كه ديگر اعدام قطعي است. يكي ازنفرات شروع كرد دعايي را با صداي بلند خواندن احمدينژاد كه كنار صف ما حركت ميكرد، به زدن زندانيان با كابل پرداخت. و از هيچ اذيت و آزاري عليه زنان و مردان زنداني كوتاهي نميكرد
…. به محض اينكه سي نفر اول بهطرف پشت ساختمان پيچيدند و قبل از رسيدن ما، ناگهان صداي لاجوردي بلند شد. كه گفت : آقاي مهندس ميرزايي آن سه نفر را بكش بيرون.
در همين لحظه چند پاسدار آمدند و من را از صف خارج كردند، فكر ميكردم چرا مرا از صف خارج كردند.مرا بستند به يك تيرك. با سه قطعه بند چرمي مرا از سه قسمت بدنم، پيشاني، سينه و بالاي زانو به تيرك محكم كردند.
بعداز يك ربع چشمبند ما را باز كردند. ديدم كه سي نفر از نفرات را كه صف اول بودند،پشتشان به ديواره تپه اوين، و بفاصله 15 متري آنها هم تعدادي پاسدار ژ3 بدست بهخط شده بودند. پروژكتورهايي كه بالاي ساختمان بند يك اوين نصب كرده بودند آن محوطه را روشن كرده بود. من بهوضوح چهره تكتك زندانيان را ميديدم. چهره پاسدارهايي كه آنجا بودند را هم ميديدم. چهره اين جلاد خونآشام، اين محمود احمدينژاد را هم بوضوح ميديدم، لحظاتي در همين حال و هوا بودم، كه لاجوردي فرمان شليك داد. در يك لحظه ديدم كه اين سي نفر مثل گلبرگهاي بهاري به زمين ريختند. تعدادي از آنها درخون خود ميغلتيدند و دست و پا ميزدند. ، محمود احمدينژاد كه به او ميرزايي ميگفتند، بههمراه سرجوخه اعدام مجتبي به زندانياني كه هنوز در خون خود ميغلتيدند و هنوز زنده بودند، تيرخلاص ميزدند.
هيچگاه نميتوانم آن حالت را توصيف كنم. سري دوم را آوردند. همانجا، در اين صف يك لحظه چشمم به وحيد افتاد. همه خاطراتي كه با او داشتم جلو چشمم زنده شد. نفهميدم چقدر گذشت، من داد و بيداد ميكردم. دوباره دستور شليك دادند. بازهم زندانيان به زمين افتادند. تعدادي با تمام وجودشان شعار ميدادند. باز هم تير خلاصزدن توسط اين احمدي نژاد، بههمراه لاجوردي شروع شد. گاهي چشمم به دليل فشاري كه از ديدن اين صحنهها احساس ميكردم، تار ميشد و نميتوانستم ببينم.…
به سمت سي نفر سوم شليك كردند. لحظهيي بود كه يك زنداني زن ، روي زانو بود، توي همين حالت پاسدار احمدينژاد به سمت او دويد و به اين زنداني زن تير خلاص زد. بعد از اين صحنه من از هوش رفتم.
بعداز بيست و چهار ساعت بههوش آمدم، در گوشهيي از قسمت نگهباني افتاده بودم. بعد من را بردند به سلول خودم. ساير زندانيان ميگفتند تا 10 سري سي تايي ديشب صداي رگبارهاي متعدد و تير خلاص شنيده اند. پاسدار سلولها ديشب بهما ميگفت خيال نكنيد كه دارند تير آهن خالي ميكنند، بلكه دارند اعدامتان ميكنند.
احمدي نژاد با لاجوردي آن شب به 300 زنداني تير خلاص زده بودند
برگرفته از سايت ايران بريفينگ
اعدام ۱۵ زندانی در یک روز در زندان کرمانشاه و ایلا م
خبرگزاری هرانا – سپیده دم روز پنجشنبه هفته گذشته ۱۵ نفر در زندان دیزل آباد کرمانشاه و زندان مرکزی ایلام اعدام شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سحرگاه روز پنجشنبه ۱۴ آذر ماه ۷ زندانی با اتهامهای مرتبط با مواد مخدر در زندان دیزل آباد کرمانشاه از طریق چوبه دار اعدام شدند، از هویت این زندانیان اطلاعی در دست نیست.
همچنین در همین روز ۸ زندانی در زندان مرکزی ایلام از طریق حلق آویز اعدام شدند. از اتهام و هویت ایشان اطلاعی کسب نشده است.
هیچ کدام از رسانههای رسمی ایران تاکنون خبر اعدامهای روز پنجشنبه را اعلان نکردهاند.
Friday, December 6, 2013

خشم و اعتراض مردم در مقابل شلاق زدن يك جوان در شهرستان تكاب در ملاء عام ـ۱۰۱۰ کلیک


بنابه خبر رسيده به كانون حمايت از خانواده هاي جانباختگان و بازداشتي ها, روز پنجشنبه 7 آذردر شهرستان تکاب در آذربايجان غربی جوانی به نام حسين خسروی را در ملأعام 80ضربه شلاق زدند.
Saturday, November 23, 2013
Monday, November 18, 2013
کشته شدن دختر ١٧ ساله با گلوله ی نیروهای انتظامی
آوین عثمانی ۱۷ ساله از و نامزدش در هنگام بازگشت از اطراف شهر بانه، مورد هدف ماموران نیروی انتظامی قرار گرفتند. بر اثر این تیراندازی “آوین عثمانی”، فوت کرده و وضعیت نامزدش، وخیم گزارش شده است. بنا بر اطلاع “کمپین صلح فعالان در تبعید”، روز پنج شنبه ۲٣ آبان، “آوین عثمانی” به همراه نامزدش که برای تفریح به اطراف شهر رفته بودند، در راه بازگشت از طرف نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، مورد ظن قرار گرفته و مورد هدف گلوله قرار می گیرند. بر اساس گزارش منبع مطلع به این کمپین، تیراندازی ماموران بدون هیچگونه سئوال و جواب از نامبردگان، انجام شده است. گفته میشود این تیراندازی به قصد ایجاد جراحت و دستگیری انجام شده است. طبق اظهار منابع این کمپین، اصابت گلوله ها به کمر و پای آوین، آنقدر شدید بوده که آوین دیروز در بیمارستان فوت کرده و وضعیت نامزدش هم وخیم است. هنوز از هویت نامزد خانم آوین عثمانی، اطلاعی در دست نیست.
Sunday, November 10, 2013
دکتر علی اصغر غروی نویسنده مقاله “امام، پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟” که چندی پیش در روزنامه بهار منتشر شده بود، در اصفهان بازداشت شد. این مقاله به مناسبت روز "عید غدیر خم" در بهار چاپ شد و خشم روحانیون افراطی در ایران را برانگیخت. دو تن از مراجع شیعه این مقاله را "توهین به مقدسات" خواندند. در پی آن روزنامه بهار توقیف و مدیرمسئول آن به طور موقت بازداشت شد. در تاریخ ۱۹ آبان، علی اصغر غروی نویسنده مقاله هم بازداشت گردید. در قسمتی از این مقاله، دکتر علی اصغر غروی نوشته است که: "کلمه مولی آشکارا بیانگر این حقیقت است که خلافت، امری انتصابی از جانب خداوند نیست و جانشین سیاسی رسول خدا باید توسط مردم انتخاب شود." گفتنی است دکتر علی اصغر غروی از اعضای شورای مرکزی حزب نهضت آزادی ایران و مسئول شاخه اصفهان این حزب و دارای مدرک دکترا در زمینه فلسفه اسلامی از دانشگاه سن ژوزف بیروت می باشد.
Wednesday, November 6, 2013
۱۲ اعدام در دو روز گذشته در شهرهای مختلف ایران / ۴۰ اعدام در ده روز
گزارشهای رسيده از ايران حاکی است که در روزهای يکشنبه و دوشنبه هفته جاری ۱۲ تن در شهرهای سقز، کرمان، بم و کرمانشاه اعدام شدهاند. به اين ترتيب، شمار اعدامها در ايران طی ده روز اخير به ۴۰ تن رسیده است. روز دوشنبه به جز شيرکو معارفی زندانی کرد، شش نفر ديگر در زندانهای کرمان و بم اعدام شدهاند. روز يکشنبه نيز پنج نفر در کرمانشاه اعدام شدند. به گزارش واحد مرکزی خبر، جرم اعدامشدگان در زندانهای کرمان و بم قاچاق مواد مخدر بوده است. گزارش رسانه های ايران حاکی است که طی ده روز گذشته، ۱۶ نفر در زاهدان، دو نفر در اروميه و سلماس و يک نفر در خرم آباد به اتهام محاربه و اقدام عليه امنيت ملی و دو نفر هم در ساری و سمنان به جرم قاچاق مواد مخدر. منابع محلی نیز گزارش دادهاند که هفت نفر در روز هفتم آبان در زندان اروميه اعدام شدهاند که جرم شش نفر آنها، قاچاق مواد مخدر و جرم يک نفر نيز قتل بوده است.
Tuesday, November 5, 2013
iran executed kurdish political prisoner sherko moarefi.
The Islamic Republic of Iran executed Kurdish political prisoner Sherko Moarefi 09:00 this morning, November 4, in the central prison of Saghez.
Sherko Moarefi, born in 1985, was arrested in his hometown of Baneh in October 2008 on charges of “enmity against God” and membership in a Kurdish opposition party.
Moarefi’s family have informed the Kurdistan Press Agency that they went to the Saghez prison to get permission to bury their son, but Iranian authorities refused to hand over the body of Moarefi to his family.
Moarefi’s family also stated that they had recently been in contact with Sherko and he had not mentioned anything about the possibility that he would be executed.
Moarefi’s lawyer, Khelil Behrami, said in an interview with the Kurdistan Press Agency that he had not been informed of the execution.
In the past two weeks there has been a surge of executions of Kurdish and Baloch political prisoners in Iran.
Sherko Moarefi, born in 1985, was arrested in his hometown of Baneh in October 2008 on charges of “enmity against God” and membership in a Kurdish opposition party.
Moarefi’s family have informed the Kurdistan Press Agency that they went to the Saghez prison to get permission to bury their son, but Iranian authorities refused to hand over the body of Moarefi to his family.
Moarefi’s family also stated that they had recently been in contact with Sherko and he had not mentioned anything about the possibility that he would be executed.
Moarefi’s lawyer, Khelil Behrami, said in an interview with the Kurdistan Press Agency that he had not been informed of the execution.
In the past two weeks there has been a surge of executions of Kurdish and Baloch political prisoners in Iran.
Saturday, November 2, 2013
زندانیان سیاسی بند 12 زندان رجایی شهر که نزدیک به هشتاد نفر هستند از امروز دست به اعتصاب غذا زده اند.اعتراض آنها به نصب دکل های پارازیت در بندشان است .این دکل ها با ارسال پارازیت های شدید سلامت زندانی های سیاسی این زندان را به خطر انداخته است.مجید توکلی، کیوان صمیمی، نویدخانجانی، مهدی معتمدی مهر، مسعود باستانی ، فرزاد مدد زاده، سعید ماسوری، عفیف و سعید نعیمی،فواد خانجانی و پدربزرگ هشتاد و چند ساله اش ، مصطفی نیلی و دهها زندانی سیاسی کرد و بهایی نیز در این بند محبوس هستند. همچنین خانم دهقان نیز خبر داده اند که همسرشان آقای عبدالفتاح سلطانی به همراه امیر خسرو دلیر ثانی، سعید مدنی و مهدی خدایی که اینک در زندان دوران محکومیت خود را می گذرانند در اعتراض به وضعیت زندانیان بیمار که نیاز به رسیدگی پزشکی در خارج از زندان دارند و عدم توجه مسئولان زندان به وضعیت وخیم آنان از روز شنبه 11 آبان ماه در بند 350 اوین دست به اعتصاب غذا زده اند.
Thursday, October 31, 2013
اعدام 11 نفر از جمله دو زن در زندان ارومیه و 1 نفر در ساری/ عدم رسیدگی به وضعیت وخیم زندانیان سایر زندانیان
صبح روز سه شنبه 8 آبان، یازده نفر از جمله دو زن در زندان مرکزی ارومیه اعدام شدند. کامل سعیدی، کامل حبیبی، زکی خانی، محمد گُرجی، مصیب ساداتی،ولی محمد زاده، یدالله محمودی؛ هفت تن از زندانیان اعدام شده در زندان ارومیه هستند. خبرگزاری موکریان با انتشار این گزارش، می افزاید: چهار نفر دیگر نیز که هنوز اسامی آنها مشخص نشده است، صبح امروز در زندان مرکزی ارومیه اعدام شده اند که دو تن از آنها زن بوده اند. در همین رابطه روز گذشته "کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی" به نقل از خانواده یکی از زندانیان ، خبر از اعدام قریب الوقوع 6 زندانی در زندان ارومیه داده بود. گزارش آن کمپین اشاره به اسامی آقایان لزگین خانی و کامیل بوتی داشته است که در لیست اولیه مربوط هفت زندانی اعدام شده، دیده نمی شود. در حالیکه مجامع بین المللی و نهادهای حقوق بشری طی بیانیه های متعدد از افزایش آمار اعدام در جمهوری اسلامی ایران ابراز نگرانی کرده اند؛ آمار اعدام در ایران همچنان رو به افزایش است. علاوه بر اعدام 11 زندانی فوق بسیاری زندانیان دیگر از جمله زانیار و لقمان مرادی، در زندان های جمهوری اسلامی ایران در انتظار اجرای حکم اعدام هستند و احتمال اجرای احکام دیگر زندانیان نیز قریب الوقوع است. پیشتر سازمان عفو بینالملل در بیانیهای که روز ششم آبان ماه منتشر شد، با اشاره به اجرای بیست حکم اعدام در روزهای گذشته، نگرانی خود را در مورد اعدام زانیار و لقمان مرادی، دو زندانی کردتبار ایرانی، ابراز کرده بود. از سوی دیگر وضعیت سلامت بسیاری از زندانیان دیگر در زندانهای جمهور اسلامی وخیم گزارش میشود. برخی از زندانیان در اعتراض به رفتار توهین آمیز بهداری زندان اعتصاب درمان کرده و برخی از اعزام به بیمارستانهای تخصصی محروم بوده اند.
Tuesday, October 29, 2013
تاوان 1388 برای بازیگرسینما پگاه آهنگرانی : اجرای 18 ماه حبس و تداوم 3 ساله ممنوعیت خروج از کشور
پگاه آهنگرانی ، هنرمند منتقد و جوان سینما که در زمان اعتراضات سال ۸۸ برای 17 روز دستگیر شده بود، نهایتا با حکم قاضی مقیسه به 18 ماه حبس تعزیری و ممنوعیت خروج از کشور محکوم شد. این هنرپیشه سینما که در گردهمایی حامیان روحانی هم مورد تقدیر او قرار گرفت، دیشب بازداشت شد و مادرش، منیژه حکمت نیز خبر بازداشت او را تایید کرد. او چندی پیش با ساخت مستند دهنمکی ها به بررسی کارنامه دهنمکی و مقایسه فعالیتهای مختلف او در عرصه سینما و مطبوعات و همچنین فعالیتهای سیاسی او پرداخت که این مستند با جنجال های فراوانی روبرو شد. آهنگرانی همچنین از جمله زنان سینماگری بود که نسبت به اظهارات سلحشور درباره فساد در سینمای ایران موضعگیری کرد. مادر وی در گفتگو با ایسنا توضیح داد: پگاه آهنگرانی قریب به سه سال است که از طرف دادسرای امنیت تهران ممنوعالخروج است و بهرغم دعوت از سوی جشنوارههای مختلف، موفق به حضور در آنها نشده است. به عنوان مثال، هماینک فیلم «دربند» که این بازیگر برای بازی در آن موفق به دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شده، بدون وی در جشنواره شیکاگو حضور دارد. منیژه حکمت، کارگردان تهیهکننده سینما و مادر پگاه آهنگرانی همچنین ابراز امیدواری کرد که با توجه به شرایط حال حاضر کشور و جو همدلی ایجاد شده بین مردم و بویژه هنرمندان، محدودیتهای اعمال شده بر روی این بازیگر و سینماگر کاسته شده و در رای صادر شده تجدیدنظر شود.
Saturday, October 26, 2013
در ۱ روز،۱۶ فعال مدنی و فرهنگی....بلوچ به صورت دسته جمعی اعدام شدند
سازمانی موسوم به “جیش العدل” طی صدور اطلاعیهای از حمله به یکی از پاسگاههای مرزی جمهوری اسلامی در بخش میرجاوه واقع در شهر سراوان خبر داده است.مطابق بیانیه سازمان فوق الذکر، شب جمعه ،۳آبان یک پاسگاه مرزی به همراه یک خودرو انتظامی مورد هدف قرار گرفته و ۳۰ نفر از افراد نظامی کشته شده است. سازمان جیش العدل در صفحه فیسبوک خود نیز ویدویی کوتاه ازحمله به پاسگاه مرزی را منتشر کرده است.این سازمان یک گروه نظامی مذهبی میباشد که رسالت خود را دفاع از اهل سنت ایران عنوان میکند. برابر اظهارات دادستان عمومی زاهدان، جمهوری اسلامی “در پاسخ به حمله اخیر سازمان جیش العدل، ۱۶ نفر را اعدام کرده است.” این ۱۶ نفر بنا بر گفته دادستان عمومی ، وابسته به گروه جیش العدل بوده اند که قبلاً حکم اعدامشان صادر شده بود.” سخنگوی “حزب مردم بلوچستان” در گفتگو با شبکه العربیه در مورد ۱۶ نفری که اعدام شدند گفته است: “این ۱۶ نفر اعدامی که آقای مرزیه آنها را گروههای معاند نامید از ۷۰۰ فعال مدنی و فرهنگی مرد بلوچ هستند که در سالهای ۲۰۰۸ و۲۰۰۹ هنگام برگزاری یک تظاهرات مسالمت آمیز دستگیر شده بودند. رژیم جمهوری اسلامی برای ایجاد رعب و وحشت در منطقه هر چند گاهی تعدادی از آنها را اعدام می کند.”
Tuesday, October 22, 2013
اعدام ۶ مرد و ۱ زن در زندان وکیل آباد کرمانشاه
سحرگاه روز گذشته یک زن به همراه شش مرد در محوطه زندان دیزل آباد کرمانشاه به دار آویخته شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نسترن صفری ۲۶ ساله که به اتهام قتل به قصاص (اعدام) محکوم شده بود سحرگاه روز دوشنبه ۲۹ مهر ماه در زندان مرکزی کرمانشاه (دیزل آباد) از طریق حلق آویز اعدام شد.
وی که از ۷ سال پیش در زندان بسر برده است به همراه ۶ مرد به دار آویخته شد.
تا لحظه تنظیم این خبر از اسامی و اتهامات شش مرد اعدام شده اطلاع دقیقی بدست نیامده است.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: “احتمال میدهیم که اتهام این شش نفر هم قتل عمد بوده باشد.”
گفتنی است، این هفت اعدام تاکنون از رسانه های رسمی دولت ایران و یا روابط عمومی قوه قضائیه اعلان رسمی نشده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نسترن صفری ۲۶ ساله که به اتهام قتل به قصاص (اعدام) محکوم شده بود سحرگاه روز دوشنبه ۲۹ مهر ماه در زندان مرکزی کرمانشاه (دیزل آباد) از طریق حلق آویز اعدام شد.
وی که از ۷ سال پیش در زندان بسر برده است به همراه ۶ مرد به دار آویخته شد.
تا لحظه تنظیم این خبر از اسامی و اتهامات شش مرد اعدام شده اطلاع دقیقی بدست نیامده است.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: “احتمال میدهیم که اتهام این شش نفر هم قتل عمد بوده باشد.”
گفتنی است، این هفت اعدام تاکنون از رسانه های رسمی دولت ایران و یا روابط عمومی قوه قضائیه اعلان رسمی نشده است.
Monday, October 14, 2013
بازداشت ایرانیان مهاجر در صورت بازگشت به ایران.....
کيهان ضمن تاکید مجدد در برخورد با ايرانيان مهاجر در صورت بازگشت به ايران به طور ضمنی يکی از راه های جلوگيری از بازگشت ايرانيان منتقد به کشور را تشکيل پرونده قضایی عليه آنها عنوان کرد
« محبت نیوز» - روزنامه کيهان که تحت نظر نماينده علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی منتشر می شود در شماره يکشنبه خود خواهان برخورد «قوه قضائيه، وزارت اطلاعات، نيروی انتظامی و ساير مراکز امنيتی موجود» با ايرانيان منتقدی شده است که قصد بازگشت به ايران را دارند.
به نقل از رادیو فردا، اين روزنامه با اشاره به گزارش خبرگزاری رويترز درباره احتمال بازگشت شماری از روزنامهنگاران مهاجر به ايران، نوشته است: «خبرگزاری رويترز و صدای آمريکا در اين باره با نام بردن از برخی عناصر فراری که در فتنههای سال ۸۸ و ۷۸ فعاليت داشتند مدعی شدند که آنها درصدد بازگشت به کشورند اما نگرانند که در صورت بازگشت چه سرنوشتی در انتظار آنان است.»
کيهان از اين افراد به عنوان «فتنهگران فراری» نامبرده و نوشته است: «ديپورت شدن اين افراد اقدامی هماهنگ شده از سوی سرويسهای اطلاعاتی غربی است چرا که از يک سو عناصر مذکور تبديل به مهرههای بیارزش شدهاند و اين سرويسها دليلی نمیبينند بيش از اين، پول و سرويس مفت به افراد مذکور بدهند و از طرف ديگر اين سرويسها مايلند با عودت عناصر مذکور به ايران، بتوانند آنها را در پايگاههای مطبوعاتی و حزبی خود مجددن به کار بگيرند.»
اين روزنامه نزديک به رهبر جمهوری اسلامی با اشاره به اينکه پيشتر «محمود علوی وزير اطلاعات در اظهاراتی مشروط گفته بود کسانی که مرتکب خلاف نشدند و از کشور رفتهاند، تضمين میدهيم در صورت بازگشت هيچ مشکلی نداشته باشند»، نوشته است: «وزارت اطلاعات، قوه قضائيه، نيروی انتظامی و ساير مراکز اطلاعاتی و امنيتی حق ندارند کمترين مسامحه و غفلتی درباره اين شبکه نفاق و ضد انقلاب داشته باشند.»
کيهان همچنين نوشته است که «سوابق اين افراد در وزارت اطلاعات و يا مراکز امنيتی موجود است و حتی با يک جستوجوی ساده اينترنتی نيز میتوان اين عناصر خائن را که کشور را به لبه پرتگاه بردند و آن جنايتها و خيانتهای بزرگ را مرتکب شدند، بازشناخت.»
اين روزنامه نزديک به علی خامنهای درحالی خواهان برخورد با اين افراد شده است که در همين خبر با اشاره به وجود نداشتن پرونده قضایی درباره اين دسته از ايرانيان اشاره کرده و نوشته است: مسئولان قضايی «هنوز عليه آنها شکايتی مطرح نکردهاند و در مراکز قضايی برای عناصر ياد شده که هر کدام جرايم و جنايات متعددی مرتکب شدهاند، سابقهای وجود ندارد.»
کيهان به طور ضمنی يکی از راه های جلوگيری از بازگشت ايرانيان منتقد به کشور را تشکيل پرونده قضایی عليه آنها عنوان کرده و نوشته است: «مسئولان دستگاه قضايی جمهوری اسلامی ايران، با وجود اسناد فراوانی که از خيانت فراريان در دست دارند، هنوز عليه آنها شکايتی مطرح نکردهاند» اما «انتظار آن است که مسئولان قضايی بخشی از وقت و ظرفيت کاری خود را به اين مسئله مهم و ضروری اختصاص دهند.»
Wednesday, October 9, 2013
saudi preacher rapes,beats his 5-year-old to death...gehts 8 years prison !
A Saudi preacher has been sentenced to eight years in prison and 800 lashes for raping his little daughter and torturing her to death.
Fayhan al-Ghamdi was convicted of beating his daughter Lama with canes, burning her with electrical cables, crushing her skull and tearing off her nails. She was also raped repeatedly and died months later in a Saudi hospital.
The court on Monday also ordered Fayhan al-Ghamdi to pay his ex-wife – the girl’s mother – one million Saudi riyals (USD 270,000) in blood money, Turki al-Rasheed, the mother’s lawyer, said on Tuesday.
Ghamdi’s second wife, who is accused of taking part in the crime, was sentenced to 10 months in prison and 150 lashes.
The five-year-old Lama was admitted to hospital in December 2011 with multiple injuries, including a crushed skull and extensive bruising and burns. She died several months later.
Ghamdi confessed to having used cables and a cane to inflict the injuries, human rights activists said earlier this year.
Saudi and foreign rights activists have strongly condemned the Saudi court’s verdicts in the case as too lenient.
“We are extremely disappointed,” said Saudi rights activist Aziza al-Yousef. “He should have been jailed for life or executed to serve as an example,” she urged.
Another activist, Khuloud al-Fahd, said she was also shocked by Ghamdi’s punishment.
“A few years ago, two burglars stole two sheep and were sentenced to five years in prison and lashes. How can a father who killed his daughter be condemned to such a light sentence?” she questioned.
In Saudi Arabia, rape and murder are among several crimes punishable by death.
However, a father cannot be executed for murdering his children, nor can husbands be executed for murdering their wives. They might face a jail sentence between five to 12 years if convicted.
In August, Saudi Arabia adopted the kingdom’s first law to criminalize domestic violence. But the law has not yet been implemented
Thursday, September 26, 2013
پیش از این در لایحه حمایت از کودکان، ازدواج "سرپرست" با "فرزندخوانده" به طوری کلی "ممنوع" بود، اینک اما نمایندگان مجلس با اصلاح ماده مربوط به این موضوع (ماده ۲۷)، ازدواج سرپرست و فرزندخوانده را "مشروط" به حکم دادگاه صالح کردهاند. این لایحه روز یکشنبه ۳۱ شهریور با تصویب مجلس برای تایید به شورای نگهبان رفته است. تصویب چنین مادهای از سوی قوه مقننه، موجبات نگرانی فعالان حقوق زن و کودک در ایران را فراهم کرده است. توران ولیمراد، فعال حقوق زنان و دبیر ائتلاف اسلامی زنان با طرح این سئوال که "پشتوانههای علمی و واقعیتهای اجتماعی موید تصویب این مصوبات چیست" به "روز" میگوید: "تحقیقات و شواهد همه نشان میدهند حتی سخن گفتن از این مسائل در جوامع خطرناک است. مطرح کردن این مسائل، قبح آن را ازبین برده و باعث رواج آن میشود چه برسد به قانونی کردن آن. من متاسفم که این ماده در مجلس تصویب شده و نمایندهها با آن موافق بودهاند. سالار مرادی عضو کمیسیون اجتماعی مجلس اما در گفتوگو با "روز" از اصلاح این ماده دفاع میکند: "فرزند خوانده حکم فرزند را ندارد. فقه و شرع این اجازه را میدهد که سرپرست با فرزندخوانده ازدواج بکند." او ادامه میدهد: "دختری که وارد یک خانواده میشود در زمانی که به سن بلوغ برسد، به مردهای آن خانواده نامحرم است. مگر اینکه صیغه محرمیت یا عقدی جاری شود." ولیمراد اما با انتقاد از نمایندگان مجلس میگوید: "تعجب میکنم که چرا زنان مجلس به این ماده اعتراض نکردند. من نمیدانم خانمهایی که در مجلس هستند پس قرار است چه کار بکنند؟ مردان هم همین طور؛ اینها خودشان پدر هستند فکر نمیکنند این اتفاق میتواند برای دختر بچه خودشان هم بیافتد؟ نمایندگان مجلس وقتی در خصوص مسائل مربوط به کودکان تصمیم گیری میکنند باید تمام بچههای کشور را مثل بچههای خودشان فرض کنند. با چه عقل و منطق و استدلالی میتوان پذیرفت که مردی که قرار است برای کودک بی پناهی پدری کند، اجازه داشته باشد با او ازدواج کند و با وی رابطه جنسی داشته باشد؟"
Wednesday, September 25, 2013
روحانی در مصاحبه با سی ان ان: حامل پیام صلح و دوستی با آمریکاییها هستم - هولوکاست را محکوم میکنم
"حسن روحانی" رئیس جمهوری ایران گفت "هولوکاست" را به عنوان اقدامی جنایتکارانه از سوی نازی ها علیه یهودیان ،اقدامی "سزاوار سرزنش" می داند و آن را محکوم می کند. محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری پیشین ایران بارها درستی و ابعاد هولوکاست را زیر سوال برده بود. حسن روحانی در گفتوگو با شبکه تلویزیونی سیانان، گفته است رییسجمهوری ایران این اجازه را دارد تا بر اساس منافع ملی با آمریکا مذاکره کند، ولی باید برای این کار فرصت داده شود تا به سمت گفتوگو در فضای سیاسی برویم و شرایط این کار فراهم شود. آقای روحانی در انتهای مصاحبه با کریستیان امانپور به زبان انگلیسی پیام صلح و دوستی به آمریکایی ها فرستاد
Tuesday, September 24, 2013
۸۰ نفر از محکومان امنیتی مورد عفو رهبری قرار گرفتند
"سیرنیوز": سخنگوی قوه قضائیه با اشاره به آزادی تعدادی از محکومین فتنه ۸۸ از زندان گفت: با پیشنهاد رئیس قوه قضائیه و موافقت مقام معظم رهبری، ۸۰ نفر از محکومان امنیتی مورد عفو قرار گرفتند که تعدادی از آنها از محکومان فتنه ۸۸ بودهاند.
به گزارش سیرنیوز؛ حجتالاسلام غلامحسین محسنیاژهای سخنگوی قوه قضاییه در پنجاه و دومین نشست خبری خود گفت: طبق اصل 110 قانون اساسی به مناسبتهای مختلف امکان عفو زندانیان در نظر گرفته شده است و رئیس دستگاه قضا میتواند از مقام معظم رهبری درخواست عفو تعدادی از زندانیان را که شامل قانون عفو میشوند را داشته باشد.
وی ادامه داد: بنابراین تعدادی از محکومین امنیتی دادگاه انقلاب تهران برای عفو توسط رئیس قوه قضاییه مورد بررسی قرار گرفتند و درخواست عفو آنها به رهبر معظم انقلاب ارائه شد که مقام معظم رهبری نیز با عفو 80 نفر از این محکومین موافقت کردند.
اژهای تاکید کرد: تعدادی از این 80 نفر از محکومین فتنه 88 هستند و تعدادی دیگر نیز مربوط به جرائم امنیتی دیگر میشوند.
وی با اشاره به اینکه عفو میتواند شامل بخشیده شدن تمام یا قسمتی از مجازات محکومین باشد، گفت: تعدادی از این 80 نفر به طور کامل عفو شدهاند، برخی از آنها دارای محکومیت حبس نبوده و سایر مجازاتهای آنها مشمول عفو شده است و تعدادی نیز تنها بخشی از محکومیتشان مورد عفو قرار گرفته است.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: عفو محکومین جرایم امنیتی و برخی از محکومین فتنه 88 در سالهای 90 و 91 نیز اجرا شده بود حتی در اردیبهشت سال 92 نیز تعدادی از این محکومین مورد عفو قرار گرفته بودند.
وی ادامه داد: بنابراین تعدادی از محکومین امنیتی دادگاه انقلاب تهران برای عفو توسط رئیس قوه قضاییه مورد بررسی قرار گرفتند و درخواست عفو آنها به رهبر معظم انقلاب ارائه شد که مقام معظم رهبری نیز با عفو 80 نفر از این محکومین موافقت کردند.
اژهای تاکید کرد: تعدادی از این 80 نفر از محکومین فتنه 88 هستند و تعدادی دیگر نیز مربوط به جرائم امنیتی دیگر میشوند.
وی با اشاره به اینکه عفو میتواند شامل بخشیده شدن تمام یا قسمتی از مجازات محکومین باشد، گفت: تعدادی از این 80 نفر به طور کامل عفو شدهاند، برخی از آنها دارای محکومیت حبس نبوده و سایر مجازاتهای آنها مشمول عفو شده است و تعدادی نیز تنها بخشی از محکومیتشان مورد عفو قرار گرفته است.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: عفو محکومین جرایم امنیتی و برخی از محکومین فتنه 88 در سالهای 90 و 91 نیز اجرا شده بود حتی در اردیبهشت سال 92 نیز تعدادی از این محکومین مورد عفو قرار گرفته بودند.
Thursday, September 19, 2013
رضا خندان نوشت : نسرین آمد .. به او گفتند آزادی! کمیته گزارشگران حقوق بشر –محبوبه كرمي، ژيلا كرم زاده مكوندي، مهسا امرآبادي، كفايت ملك محمدي، الميرا(فرح) واضحان،مریم جلیلی ، میترا رحمتي و صغري غلام نژاد 8 زنداني زن آزاد شده مي باشند به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر مریم جلیلی و میترا رحمتي كه از نوكيشان مسيحي مي باشند تنها 1.5 ماه از دوران حبس 2.5 ساله آنها باقي مانده بود كه نيمه شب ديروز از زندان اوين به صورت مشروط آزاد شدند. همچنين مهسا امر آبادي روزنامه نگار زنداني( كه هم اكنون در مرخصي به سر مي برد) و محبوبه كرمي كه هر كدام به ترتيب به 2 و 3 سال حبس محكوم گرديده بودند نيز تنها چند ماه از دوران حبس آنها باقيمانده بود. ژيلا كرم زاده مكوندي نيز شاعر و از اعضای «مادران عزادار» مي باشد كه به 2 سال حبس محكوم و او نيز چند ماهي بيشتر از پايان حكمش باقي نمانده بود كفايت ملكمحمدي ، با داشتن 65 سال سن، مسنترين زنداني بند زنان بوده است که به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین به تحمل ۵ سال حبس تعزیری محکوم گرديده بود که حدود 4 سال از حبس او نيز سپري گرديده بود. فرح واضحان نيز در سال 88 بازداشت و ابتدا به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین به محاربه و اعدام محكوم گرديد و سپس پس از نقض حكم در ديوان عالي كشور به 17 سال زندان محكوم گرديد. وي كه خود از بيماريهاي متعدد جسمي رنج مي برد چندي پيش جهت پرستاري از همسر بيمارش به مرخصي آماده بود وي به صورت مشروط آزاد گرديده است. صغرا غلامنژاد هم به اتهام ارتباط با «سازمان مجاهدین خلق» به تحمل ۲ سال حبس تعزیری محکوم گرديده بود ، چند ماه بيشتر از دوران زندانش باقي نمانده بود وي نيز به صورت مشروط آزاد گرديده است.
Wednesday, September 11, 2013
Sunday, September 8, 2013
استقرار ده هزار نیروی حزبالله لبنان در دمشق
نشریه اسرائیلی دبکافایل نزدیک به سرویس اطلاعاتی این کشور به نقل از منابع مطلع خود خبر از اعزام ده هزار نیروی حزب الله به دمشق داده است.حزب الله به تمام نیروهای خود در سرویه و جنوب لبنان فرمان آماده باش کامل نظامی داده و تمامی سیستم های موشکی خود را به حالت اماده باش در آورده است.با تمرکز کامل نیروهای نظامی حزب الله در دمشق به نظر می رسد که حزب الله در زمان درگیری وظیفه حفاظت از پایتخت سوریه را بر عهده خواهد داشت.پس از اعلام موافقت سنای آمریکا و جدی شدن تهدید حمله به سوریه و اعلام موضع صریح فرماندهان سپاه پاسداران از جمله اظهارات قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه مبنی بر پشتیبانی از اسد تا آخرین توان،متحدان رژیم سوریه خود را آماده رویارویی با حمله نیروهای خارجی نموده اند. همچنین خبرگزاری دانشجويان ايران، ایسنا، به نقل از «منابع آگاه لبنانی» که با روزنامه عکاظ چاپ عربستان سعودی گفتوگو کردهاند، از «استقرار ۱۰ هزار نيروی حزبالله لبنان در دمشق برای ممانعت از سقوط نظام اسد در زمان حمله آمريکا» خبر داده است. در همین زمینه يک عضو کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس ايران نيز به خبرگزاری فارس گفته است که نيروهای حزبالله «رسما، صادقانه، شفاف و آشکار» در سوريه حضور دارند. حزبالله لبنان، سازمان سياسی – نظامی شيعه در لبنان، به طور رسمی اعلام کرده است که نيروهايش در کنار نيروهای مسلح وفادار به بشار اسد، با شورشيان مسلح مخالف دولت سوريه میجنگند. اين گزارش میافزايد که «ماموريت اول» نيروهای حزبالله در سوريه «ممانعت از سقوط دمشق» و «ماموريت دوم» آن «آمادگی برای پاسخ موشکی به اسرائيل در صورت وخيم شدن شرايط عليه نظام سوريه در زمان حمله آمريکا» خواهد بود.
Monday, September 2, 2013
نقش عربستان در سناریوی سلاح شیمیایی در سوریه / بندر بن سلطان عامل حمله شیمیایی به حومه دمشق
ک رسانه معتبر آمریکایی رسما خبر داد که عربستان سعودی در سناریوی سلاح شیمیایی در سوریه نقش داشته است و رئیس دستگاه اطلاعات عربستان سعودی عامل حمله شیمیایی اخیر در منطقه غوطه دمشق بوده است. به گزارش خبرگزاری مهر، "دیل گاولاک" خبرنگار آسوشیتدپرس اعلام کرد که استفاده از تسلیحات شیمیایی در منطقه غوطه در حومه دمشق که گروه های غربی ادعا می کنند توسط نظام سوریه انجام شده است، توسط افراد مسلح در سوریه به کار گرفته شده است. وی با بیان این مطلب افزود: عربستان سعودی افراد مسلح در سوریه را به سلاح های شیمیایی مجهز کرده است و این سلاح ها توسط بندر بن سلطان رئیس دستگاه اطلاعات عربستان سعودی در اختیار گروه های مسلح قرار گرفته ا و در واقع این گروه ها عامل اجرایی حمله به غوطه دمشق بوده اند. این خبرنگار در ادامه گزارش خود گفت: افراد مسلح با نحوه استفاده از سلاح های شیمیایی آشنا نبودند و ناآشنایی این شورشیان باعث وقوع حادثه در غوطه شده است. به نظر می رسد قرار بود این سلاح ها در اختیار القاعده شاخه ای از جبهه النصره قرار گیرد. دیل گاولاک همچنین در مصاحبه ای اعلام کرده است وقتی بندر بن سلطان تسلیحات شیمیایی را به سوریه ارسال می کند باید آنها را در اختیار کسانی قرار دهد که طرز استفاده از آن را بدانند.
Saturday, August 31, 2013
قتل ۳ هموطن بلوچ در شکنجه گاههای وزارت اطلاعات و آگاهی

چند روز گذشته مأمورین وزارت اطلاعات به خانواده زردکوهی درایرانشهر استان سیستان و بلوچستان وحشیانه یورش بردند و یکی از اعضای خانواده را با شلیک گلوله از نزدیک به قتل رساندند . بدلیل اعتراض خانواده به این جنایت ، ماموران وزارت اطلاعات عضو دیگر این خانواده به نام قاسم زردکوهی را بازداشت نمودند .

از طرفی دیگر مامورین سرکوبگر ولی فقیه جوان دیگری را به نام ایوب دامنی به اتهام واهی فروش مواد مخدر دستگیر کردند و روز بعد پیکر خونین و شکنجه شده اش را به خانواده وی تحویل دادند.این جوان در ایرانشهر دستگیر و در اداره اگاهی این شهر زیر شکنجه به قتل رسانده شد.
سیاستهای سرکوبگرانه ولی فقیه رژیم آخوند علی خامنه ای علیه اقوام و مذاهب مختلف در ایران تهدید جدی برای یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران بوجود آورده است .آخوند علی خامنه ای با سوء استفاده از دین اسلام به منظور ادامه حاکمیت فاشیستی و ضدبشری خود توسط شبکه های آخوندی در ایران به طور مستمر و در منطقه خاورمیانه مرتکب جنایت علیه بشریت می شود.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، قتل هموطنان بلوچ در ایرانشهر و سرکوب وحشیانه اقوام و مذاهب در ایران را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی برای پایان دادن به جنایت علیه بشریت خواستار ارجاع پرونده آخوند علی خامنه ای و سایر آخوندهای همدست وی که در لیست بین المللی ناقضین حقوق بشر قرار دارند به مراجع قضایی بین المللی است.
Thursday, August 29, 2013
پارلمان بریتانیا با اقدام نظامی احتمالی علیه حکومت بشار اسد در پاسخ به کاربرد تسلیحات شیمیایی رای منفی داده است. دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا گفته است که نمایندگان نشان دادند که مخالف اقدام نظامی هستند و او بر اساس رای نمایندگان پارلمان عمل خواهد کرد. در جلسه پنچشنبه شب ، اقدام نظامی بر علیه سوریه با ۲۸۵ رای مخالف در برابر ۲۷۲ رای موافق از سوی پارلمان بریتانیا رد شد. بعد از گزارش بازرسان شیمیایی سازمان ملل دوباره رای گیری دیگری در پارلمان بریتانیا برگزار خواهد شد.
Wednesday, August 28, 2013
بحران سوریه با فاجعه «حمله شیمیایی» اخیر پا به مرحله جدید و شاید تعیینکنندهای گذاشته است.
اظهارنظر وزیر خارجه ایالات متحده و سخنگوی کاخ سفید که دولت اسد را بهصراحت «مسئول» استفاده از سلاح شیمیایی و «مقصر» در «جنایت» دانستهاند، میتواند به معنای آمادهباش برای شروع جنگی باشد که هزینههایش تنها گریبان واشینگتن و متحدان، و نیز سوریه را نخواهد گرفت.
تهران بهعنوان یکی از متحدان استراتژیک دمشق، بهگونهای مفروض و اجتنابناپذیر از طرفهای مهم این مناقشه محسوب خواهد شد. چگونگی مواجههی جمهوری اسلامی با جنگ محتمل در سوریه، میتواند زندگی ایرانیان را یکسر از خود متأثر کند.
بحران در سوریه در حالی بهسوی جنگی بینالمللی ـ به تعبیر برخی کارشناسان ـ خیز برداشته که تحولات سیاسی در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ نیز پا به مدار جدیدی گذاشته است.
آیا حملهی نظامی آمریکا و متحدانش به سوریه بشار اسد، با سکوت و بیطرفی جمهوری اسلامی همراه خواهد شد؟
حاکمیت سیاسی در ایران چنانکه رهبر جمهوری اسلامی تصریح کرده، به سوریه همچون «خط مقاومت» در منطقه مینگرد. در راستای نگاه رأس نظام سیاسی در ایران به جایگاه سوریهی اسد، شمار مقامهای ارشد سیاسی، نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی که از آغاز بحران در سوریه، در مقام پشتیبانی از دمشق و اسد اعلام موضع کردهاند پرشمار بوده است. جدیدترین نمونه، اظهارنظر دو روز پیش معاون ستاد کل نیروهای مسلح همزمان با ورود پادشاه عمان به ایران بود. آقای جزایری تاکید کرد که «آمریکا محدوده خط قرمز جبهه سوریه را میداند و هرگونه عبور از خط قرمز سوریه پیامدهای شدید برای کاخ سفید در پی خواهد داشت.»
تغییر رئیس قوه مجریه در جمهوری اسلامی، و پیروزی حسن روحانی بهعنوان سیاستمداری میانهرو و عملگرا که حقوقدان و دیپلمات است، بستری از توقع تغییر در حوزهی سیاست خارجی ایجاد کرده است. اما آیا این انتظار، شامل سوریه بهویژه پس از حملهی احتمالی ایالات متحده و متحدانش به آن، خواهد شد؟
همکاری و تعامل نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی با دولت اسد، دیری است که برای ناظران سیاسی، مفروض محسوب میشود. آنچه مورد تشکیک و ابهام قرار دارد، کیفیت و سطح این کمک و حمایت است. چند ماه پیش، فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: «تعدادی از نیروهای قدس نیز در سوریه حضور دارند»؛ محمدعلی جعفری البته افزود که «این به منزله حضور نظامی ما در این کشور نیست.» او مدعی شد که «ما کمکهای فکری و مشاورهای به سوریه بهعنوان حلقه مقاومت که مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره داشتند داریم.» اما هفتهی پیش، رئیس ائتلاف ملی سوریه، ارزیابی متفاوتی را بیان کرد: «اسد سقوط کرده و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در سوریه حاکم است.»
درهرحال دولت روحانی کار بس دشواری در پیش خواهد داشت. رئیس جمهور ایران میداند که نسبت تهران و دمشق اسد با رابطهی ایران و عراق صدام قابل مقایسه نیست.
روحانی در یکی از مناظرههای انتخابات ۹۲ در دفاع از سیاست خارجی دوران اصلاحات، و البته در مقام توضیح رویکرد صحیح شورای عالی امنیت ملی (با حضور خودش) در قبال حملهی آمریکا به عراق، اظهار داشت: «در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی کشور از بحران نجات پیدا کرد؛ در شرایطی که داستان ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاده بود و ایران را متهم کرده بودند، شرایطی که ما دیدیم دو کشور منطقه مورد هجوم قرار گرفتند و ایران همواره جزو لیست بود، که بعد از افغانستان، اول ایران یا اول عراق؛ ما دیدیم که ایران چگونه توانست با تدبیر و برنامهریزی کاملا از این مسیر جدا بشود و بالاترین بهرهبرداری را سیاست خارجی ما کرد؛ دشمنان ما در عراق و افغانستان منکوب شدند، ایران سالم باقی ماند.»
اما آیا جمهوری اسلامی رویکردی مشابه در قبال حملهی احتمالی آمریکا و متحدانش به سوریه در پیش خواهد گرفت؟ آیا روحانی با همراهی محافظهکاران میانه و راستهای واقعبین و عملگرا، میتواند راستهای افراطی را به حاشیه برد؟ آیا کنار کشیدن نیروهای قدس سپاه پاسداران از جنگ مزبور، ممکن خواهد بود؟ آیا همکاری اطلاعاتی و امنیتی و نظامی تهران با دمشق اسد، متوقف خواهد شد؟
فرمانده کل سپاه پاسداران شهریورماه سال پیش در پاسخ به این پرسش که «با توجه به وجود موافقتنامه امنیتی میان تهران و دمشق، آیا در صورت حمله نظامی به سوریه، ایران از این کشور حمایت نظامی خواهد کرد؟» گفته بود: «این مسئله بستگی به شرایط دارد. اینکه الان به طور قطع بگویم که چنانچه به سوریه حمله نظامی شود، ایران نیز حمایت نظامی میکند، مشخص نیست و کاملا به شرایط بستگی دارد.»
این «شرایط» اگر با کیفیت حملهی احتمالی واشینگتن و متحدانش به سوریهی اسد، و نیز چگونگی مواجههی مسکو با جنگ مزبور در رابطه خواهد بود، با کشاکش ارزیابیها و رویکردها در داخل ایران نیز نسبتی مستقیم خواهد داشت.
اگر پیروزی روحانی در انتخابات ۹۲، آنهم پس از تجربهی چهار سال ویژه در ایران (حوادث پس از انتخابات ۸۸)، امید به تغییر و بهبود تدریجی وضع زندگی ایرانیان را افزایش داده، همزمان امید زیادی برای گسترش دموکراتیزاسیون ایجاد کرده است. به دشواری میتوان در این ادعا تشکیک کرد که هرگونه درگیر شدن جمهوری اسلامی در جنگ احتمالی سوریه، باعث تشدید سرکوب و انسداد سیاسی در ایران خواهد شد. و این البته سوی خوش و ملایم چشمانداز خطرخیز و نگرانکنندهی آتی است. اگر کانون مرکزی قدرت تداوم بقای نظام سیاسی در ایران را با ضرورت ادامه حیات دمشق اسد پیوند زند، سختیها و مشقاتی که گریبان ایرانیان را خواهد گرفت، بس مشدد خواهد بود؛ ضمن اینکه فرجامی نامعلوم و غیرقابل پیشبینی برای ایران و نیز جمهوری اسلامی درپی خواهد داشت.
صاحبان قدرت در ایران البته در برشهای گوناگون، «واقعبینی» و «عملگرا بودن» خود را نشان دادهاند. اگر این جملهی مشهور آیتالله خمینی که «حفظ نظام از اوجب واجبات است»، همواره مستمسکی برای سرکوب منتقدان و دست یازیدن به خشونت علیه مخالفان بوده، درعینحال تکیهگاه خوبی برای کنارهگرفتن از عرصههای پرخطر (چون جنگ سوریه) نیز خواهد بود.
حالا برای اینکه وضع زندگی و معیشت و امنیت ایرانیان بهمراتب بدتر از این نشود، دموکراسیخواهان و صلحطلبان ایران باید امیدوار باشند که بحران تشدید شده در سوریه، با توافقی سیاسی پایان یابد؛ و اگر چنین چیزی رخ نداد، حاکمیت سیاسی در ایران، «منافع ملی» و «منافع نظام» را در عدم حمایت از دولت بشار اسد تعقیب کند. وگرنه، خیلی چیزها در ایران (ازجمله دموکراتیزاسیون) آسیبی غریب و بهشدت پرهزینه متحمل خواهند شد.
اظهارنظر وزیر خارجه ایالات متحده و سخنگوی کاخ سفید که دولت اسد را بهصراحت «مسئول» استفاده از سلاح شیمیایی و «مقصر» در «جنایت» دانستهاند، میتواند به معنای آمادهباش برای شروع جنگی باشد که هزینههایش تنها گریبان واشینگتن و متحدان، و نیز سوریه را نخواهد گرفت.
تهران بهعنوان یکی از متحدان استراتژیک دمشق، بهگونهای مفروض و اجتنابناپذیر از طرفهای مهم این مناقشه محسوب خواهد شد. چگونگی مواجههی جمهوری اسلامی با جنگ محتمل در سوریه، میتواند زندگی ایرانیان را یکسر از خود متأثر کند.
بحران در سوریه در حالی بهسوی جنگی بینالمللی ـ به تعبیر برخی کارشناسان ـ خیز برداشته که تحولات سیاسی در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ نیز پا به مدار جدیدی گذاشته است.
آیا حملهی نظامی آمریکا و متحدانش به سوریه بشار اسد، با سکوت و بیطرفی جمهوری اسلامی همراه خواهد شد؟
حاکمیت سیاسی در ایران چنانکه رهبر جمهوری اسلامی تصریح کرده، به سوریه همچون «خط مقاومت» در منطقه مینگرد. در راستای نگاه رأس نظام سیاسی در ایران به جایگاه سوریهی اسد، شمار مقامهای ارشد سیاسی، نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی که از آغاز بحران در سوریه، در مقام پشتیبانی از دمشق و اسد اعلام موضع کردهاند پرشمار بوده است. جدیدترین نمونه، اظهارنظر دو روز پیش معاون ستاد کل نیروهای مسلح همزمان با ورود پادشاه عمان به ایران بود. آقای جزایری تاکید کرد که «آمریکا محدوده خط قرمز جبهه سوریه را میداند و هرگونه عبور از خط قرمز سوریه پیامدهای شدید برای کاخ سفید در پی خواهد داشت.»
تغییر رئیس قوه مجریه در جمهوری اسلامی، و پیروزی حسن روحانی بهعنوان سیاستمداری میانهرو و عملگرا که حقوقدان و دیپلمات است، بستری از توقع تغییر در حوزهی سیاست خارجی ایجاد کرده است. اما آیا این انتظار، شامل سوریه بهویژه پس از حملهی احتمالی ایالات متحده و متحدانش به آن، خواهد شد؟
همکاری و تعامل نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی با دولت اسد، دیری است که برای ناظران سیاسی، مفروض محسوب میشود. آنچه مورد تشکیک و ابهام قرار دارد، کیفیت و سطح این کمک و حمایت است. چند ماه پیش، فرمانده کل سپاه پاسداران تصریح کرد: «تعدادی از نیروهای قدس نیز در سوریه حضور دارند»؛ محمدعلی جعفری البته افزود که «این به منزله حضور نظامی ما در این کشور نیست.» او مدعی شد که «ما کمکهای فکری و مشاورهای به سوریه بهعنوان حلقه مقاومت که مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره داشتند داریم.» اما هفتهی پیش، رئیس ائتلاف ملی سوریه، ارزیابی متفاوتی را بیان کرد: «اسد سقوط کرده و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در سوریه حاکم است.»
درهرحال دولت روحانی کار بس دشواری در پیش خواهد داشت. رئیس جمهور ایران میداند که نسبت تهران و دمشق اسد با رابطهی ایران و عراق صدام قابل مقایسه نیست.
روحانی در یکی از مناظرههای انتخابات ۹۲ در دفاع از سیاست خارجی دوران اصلاحات، و البته در مقام توضیح رویکرد صحیح شورای عالی امنیت ملی (با حضور خودش) در قبال حملهی آمریکا به عراق، اظهار داشت: «در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی کشور از بحران نجات پیدا کرد؛ در شرایطی که داستان ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاده بود و ایران را متهم کرده بودند، شرایطی که ما دیدیم دو کشور منطقه مورد هجوم قرار گرفتند و ایران همواره جزو لیست بود، که بعد از افغانستان، اول ایران یا اول عراق؛ ما دیدیم که ایران چگونه توانست با تدبیر و برنامهریزی کاملا از این مسیر جدا بشود و بالاترین بهرهبرداری را سیاست خارجی ما کرد؛ دشمنان ما در عراق و افغانستان منکوب شدند، ایران سالم باقی ماند.»
اما آیا جمهوری اسلامی رویکردی مشابه در قبال حملهی احتمالی آمریکا و متحدانش به سوریه در پیش خواهد گرفت؟ آیا روحانی با همراهی محافظهکاران میانه و راستهای واقعبین و عملگرا، میتواند راستهای افراطی را به حاشیه برد؟ آیا کنار کشیدن نیروهای قدس سپاه پاسداران از جنگ مزبور، ممکن خواهد بود؟ آیا همکاری اطلاعاتی و امنیتی و نظامی تهران با دمشق اسد، متوقف خواهد شد؟
فرمانده کل سپاه پاسداران شهریورماه سال پیش در پاسخ به این پرسش که «با توجه به وجود موافقتنامه امنیتی میان تهران و دمشق، آیا در صورت حمله نظامی به سوریه، ایران از این کشور حمایت نظامی خواهد کرد؟» گفته بود: «این مسئله بستگی به شرایط دارد. اینکه الان به طور قطع بگویم که چنانچه به سوریه حمله نظامی شود، ایران نیز حمایت نظامی میکند، مشخص نیست و کاملا به شرایط بستگی دارد.»
این «شرایط» اگر با کیفیت حملهی احتمالی واشینگتن و متحدانش به سوریهی اسد، و نیز چگونگی مواجههی مسکو با جنگ مزبور در رابطه خواهد بود، با کشاکش ارزیابیها و رویکردها در داخل ایران نیز نسبتی مستقیم خواهد داشت.
اگر پیروزی روحانی در انتخابات ۹۲، آنهم پس از تجربهی چهار سال ویژه در ایران (حوادث پس از انتخابات ۸۸)، امید به تغییر و بهبود تدریجی وضع زندگی ایرانیان را افزایش داده، همزمان امید زیادی برای گسترش دموکراتیزاسیون ایجاد کرده است. به دشواری میتوان در این ادعا تشکیک کرد که هرگونه درگیر شدن جمهوری اسلامی در جنگ احتمالی سوریه، باعث تشدید سرکوب و انسداد سیاسی در ایران خواهد شد. و این البته سوی خوش و ملایم چشمانداز خطرخیز و نگرانکنندهی آتی است. اگر کانون مرکزی قدرت تداوم بقای نظام سیاسی در ایران را با ضرورت ادامه حیات دمشق اسد پیوند زند، سختیها و مشقاتی که گریبان ایرانیان را خواهد گرفت، بس مشدد خواهد بود؛ ضمن اینکه فرجامی نامعلوم و غیرقابل پیشبینی برای ایران و نیز جمهوری اسلامی درپی خواهد داشت.
صاحبان قدرت در ایران البته در برشهای گوناگون، «واقعبینی» و «عملگرا بودن» خود را نشان دادهاند. اگر این جملهی مشهور آیتالله خمینی که «حفظ نظام از اوجب واجبات است»، همواره مستمسکی برای سرکوب منتقدان و دست یازیدن به خشونت علیه مخالفان بوده، درعینحال تکیهگاه خوبی برای کنارهگرفتن از عرصههای پرخطر (چون جنگ سوریه) نیز خواهد بود.
حالا برای اینکه وضع زندگی و معیشت و امنیت ایرانیان بهمراتب بدتر از این نشود، دموکراسیخواهان و صلحطلبان ایران باید امیدوار باشند که بحران تشدید شده در سوریه، با توافقی سیاسی پایان یابد؛ و اگر چنین چیزی رخ نداد، حاکمیت سیاسی در ایران، «منافع ملی» و «منافع نظام» را در عدم حمایت از دولت بشار اسد تعقیب کند. وگرنه، خیلی چیزها در ایران (ازجمله دموکراتیزاسیون) آسیبی غریب و بهشدت پرهزینه متحمل خواهند شد.
Wednesday, August 21, 2013
وزیر اطلاعات درباره بازگشت برخی اشخاص که بعد از حوادث 88 از کشور خارج شدهاند، گفت: به کلیه کسانی که مرتکب خلافی نشدند و از کشور رفتهاند، تضمین میدهیم که در صورت بازگشت هیچ مشکلی نداشته باشند. حجتالاسلام سیدمحمود علوی در حاشیه جلسه امروز هیئت دولت به خبرنگاران اعلام کرد که هنوز دبیر شورای عالی امنیت ملی انتخاب نشده است. وزیر اطلاعات در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره بازگشت برخی اشخاص که بعد از حوادث 88 از کشور خارج شدهاند، اظهار داشت: به تمامی کسانی که مرتکب خلافی نشدند و از کشور رفتهاند، تضمین میدهیم که در صورت بازگشت هیچ مشکلی نداشته باشند. علوی تاکید کرد: ما انشاءالله ترسهای بیمورد را حل میکنیم و هر کس خلافی انجام نداده، مشکلی نخواهد داشت.
Monday, August 5, 2013
مرگ مشکوک جوان ۲۰ ساله ( خبات مرادی ) در قرنطینه زندان مرکزی سنندج
فعالان در تبعید: یک عضو “کمیته دفاع از رضا شهابی” ؛ به طرز مشکوکی در بند قرنطینه زندان مرکزی سنندج در گذشت.
بنا بر اطلاع “کمپین صلح فعالان در تبعید” ، روز دوشنبه 14 مردادماه ، زندانی جوان به نام ”خبات مرادی” به طور مشکوک در بند قرنطینه زندان مرکزی سنندج درگذشت.
بنا بر گزارش تارنمای ” پیام” ؛ و به نقل از همبندان این زندانی که حدودا 20 سال سن داشت؛ خبات مرادی مبتلا به بیماری قند بود که به دلیل نرسیدن انسولین و بی توجهی مقامات رژیم در این زندان جان خود را از دست داد.
گفتنی است این اولین بار نیست که زندانیان در زندان های ایران به طور مشکوک جان خود را از دست می دهند.
زهرا کاظمی (تاریخ کشتهشدن ۱۳۸۲)٬ اکبر محمدی (۱۳۸۵)٬ ولیالله فیض مهدوی(۱۳۸۵)٬ زهرا بنییعقوب (۱۳۸۶)٬ ابراهیم لطفاللهی (۱۳۸۶)٬ امیرحسین حشمت سازان (۱۳۸۷)٬ امیدرضا میرصیافی (۱۳۸۷)٬ امیر جوادی فر، محمد کامرانی، محسن روح الامینی، و رامین آقازاده قهرمانی (۱۳۸۸)٬ محسن دگمهچی٬ حسن ناهید و هدی صابر (۱۳۹۰) و در آخرین مورد افشین اسانلو ؛ از جمله زندانیانی هستند که در زندانهای جمهوری اسلامی ایران ؛ جان خود را از دست داده اند.
در بیست و پنجمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی، معرفی مصطفی پورمحمدی، عضو هیات مرگ که هزاران زندانی سیاسی بیگناه به امضای او در مرداد و شهریور ۶۷ اعدام شدند، به عنوان وزیر دادگستری، واکنش وبلاگ نویسان و فعالان و کنشگران حقوق بشر را برانگیخته است برخی این انتخاب را یک شوخی تلخی می دانند. پورمحمدی، به عنوان دادستان انقلاب خراسان، مسئول اعدام اولین گروه زندانیان سیاسی زن در مشهد بوده که به برخی از آنها به شهادت اسناد و مستندات متقن تجاوز شده است. او در سال ١٣٦٧ و در ٢٩ سالگی، یکی از ٣ عضو هیئتِ مرگ منتخبِ روح الله خمینی شد و حکم اعدام و تیرباران صدها و صدها منتقد و مخالف و دگراندیش را صادر کرد. او در ٢ دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، معاون برون مرزی علی فلاحیان، وزیر اطلاعات بود. در زمان ماموریت او مخالفان سرشناسی همچون عبدالرحمان قاسملو در وین، کاظم رجوی در ژنو، فریدون فرخزاد در فرانکفورت، حسین نقدی در رم، صادق شرفکندی و نوری دهکردی در برلین و ... ترور شدند. مرحوم آیت الله منتظری – از مراجع تقلید مخالف با دولت و تنها قائم مقام خمینی – پورمحمدی را به عنوان کسی که نقشی اساسی در قتل عام زندانیان سیاسی و مخالفان دیگر در سال ۱۳۶۷ در زندان اوین تهران برعهده داشت شناسایی می کند. در آن زمان پورمحمدی نماینده رسمی وزارت اطلاعات در کمیتهای سه نفره بود وظیفه صدور احکام زندانیان سیاسی را داشت. پورمحمدی مسئولیت بازپرسی از زندانیان را بر عهده داشت.
Friday, August 2, 2013
Thursday, July 25, 2013
انتقال زندانيان اعتصاب کننده تبريز به زندان رجايی شهر
گزارشها حاکی است که وضعيت پنج زندانی سياسی آذربايجان که از ۲۲ تيرماه اعتصاب غذا کرده اند «روز به روز وخيم تر می شود». لطيف حسنی، آيت مهرعلیبيگلو، محمود فضلی، شهرام رادمهر و بهبود قليزاده پنج فعال ترک که از ۲۲تير ماه در اعتراض به روند «ناعادلانه دادرسی و همچنين شرايط بد زندان تبريز» دست به اعتصاب غذای نامحدود زدند، از دوم مرداد ماه به زندان رجايی شهر کرج منتقل شدند. سيزدهمين روز اعتصاب غذای اين پنج فعال سياسی در حالی سپری می شود که سجاد رادمهر، برادر شهرام رادمهر در گفتگو با راديو فردا می گويد که تاکنون «هيچ مسئولی جواب مشخصی درباره خواسته های آنها نداده و وضعيت آنها روبروز وخيم تر می شود». به گفته وی مسئولين دادگستری تبريز «جز تهديد و تمسخر جوابی به خانواده های زندانيان نداده اند». وی می گويد که «در انتقال به تهران هم اين فعالين شاهد غير انسانی ترين رفتارها بوده اند. زندان اوين به خاطر وضعيت جسمانی بی حال آنها، از قبول مسئوليت جان آنها امتناع کرده بودند و آنها يک روز و نيم با دستبند و پابند در قفس فلزی داخل ماشين انتقالی که صندلی هم نداشته، در آن گرمای تهران در حياط زندان اوين سپری کردند که نهايتا آنها را به سلول انفرادی زندان اوين منتقل می کنند. الان هم که به زندان رجايی شهر منتقل شده اند تا اين لحظه در قسمت قرنطينه زندان هستند». سونا فرج زاده همسر آيت مهر علی بيگلو درباره وضعيت جسمانی آنها به راديو فردا گفت که «هر کدام از اين افراد به خاطر شکنجه هايی که در طول چندين بار بازداشتهای طولانی که داشته اند، از ناراحتی جسمی مزمنی در رنج هستند که بعد از اعتصاب هم حادتر شده است. قبل از انتقال به تهران بی حالی در همه اين فعالين و خونريزی معده شهرام رادمهر را به خانواده ها اطلاع دادند». ارديبهشت ماه سال جاری شعبه سوم دادگاه انقلاب تبريز به رياست قاضی باقرپور برای هرکدام از اين فعالين حکم سنگين ۹ سال حبس تعزيری يعنی جمعاً ۴۵ سال حبس تعزيری را صادر کرد. اتهامات وارده تبليغ عليه نظام و تشکيل گروه غير قانونی عنوان شده است. در خرداد ماه در شعبه ششم دادگاه تجديد نظر تبريز به رياست قاضی ايمانی اين حکم را تاييد کرد. سازمان عفو بينالملل با انتشار بيانيهای با اشاره به حکم ۹ سال حبس رهبران تشکيلات «يئنیگاموح» نگرانی خود را از افزايش سرکوب مخالفان، معترضان و کنشگران سياسی، صنفی و اجتماعی و فعالين ملی در آستانه انتخابات رياست جمهوری در ايران، اعلام کرده بود.
Tuesday, July 23, 2013
نامه تکان دهنده یکی از ۳ کوهنورد گمشده ایرانی !
تیم 5 نفره ایران از گروه کوهنوردی آرش این بار از این مسیر تا کمپ پیش رفت و سپس، شنبه این هفته آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراحی صعود به سمت قله را شروع کردند و شب نخست را در 7350 متری گذراندند. روز بعد، از صخره بالای سرشان صعود کردند اما دشواری مسیر، سرعت صعود را کاهش داد و تنها 100 متر پیشروی داشتند و در پایان روز سوم، در 8 هزار متری بودند.
در ساعات نخست سه شنبه 25 تیرماه، هر 3 تن با حمله قله، موفق به صعود به شدند اما در حالی که انتظار میرفت تا بعدازظهر به کمپ بازگردند و به رامین شجاعی و افشین سعدی، 2 عضو دیگر گروه بپیوندند، هیچگاه این اتفاق رخ نداد و آنها در مسیر بازگشت زمین گیر شدند و تصور میشد چهارشنبه بتوانند با بازگشت به مسیر اصلی، به کمپ بازگردند و در همین راستا، "عزیز" (یک باربر ارتفاع پاکستانی) هماهنگ شده تا صبح پنجشنبه مقداری آب و مواد غذایی و یک بیسیم شارژ شده، به کمپ سوم برودپیک حمل نماید و کوهنوردان پس از بازگشت به مرتفع ترین کمپ کمبود امکانات نداشته باشند.
دو تیم شامل کوهنوردان آلمانی وپاکستانی و سوییسی نیز برای نجات سه کوهنورد گم شده ایرانی در منطقه حضور یافتند و کوهنوردان پاکستانی نیز روز جمعه برای نجات این کوهنوردان اقدام کردند که به دلیل بد بودن شرایط جوی و مناسب نبودن مسیر به کمپ اصلی بازگشتند.
خانم پرستو ابریشمی کوهنورد ایرانی در وبلاگ خاک خوب گفت ، «آیدین بزرگی» یکی از سه کوهنورد صعودکننده به قله از او خواسته تا پس از صعود آنها، نامه اش را منتشر کند، آیدین بزرگی در متن این نامه، چنین آورده است:
«به نام برودپیک، به امید تغییر
من وتو يكي دهانيم
كه با همه آوازش، به زيباتر سرودي خواناست.
من و تو يكي ديدگانيم
كه دنيا را هر دم، در منظر خويش تازهتر ميسازد.
نفرتي
از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان كند، از هر آنچه واداردمان، كه به دنبال بنگريم.
دستی
که خطی گستاخ به باطل میکشد.
من و تو يكي شوريم
از هر شعله اي برتر، كه هيچ گاه شكست را بر ما چيرگي نيست
چرا كه از عشق رویینه تنيم.
و پرستوئي كه در سرپناه ما آشيان كرده است
با آمد شدني شتابناك
خانه را از خدائي گمشده لبريز ميكند.
شاملو
این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه تر را نوید دهد.
پایانی که پایان نیست، که شالوده ی آغاز است، که پشتوانه ی آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن ها، بر خود کم بینی ها، بر در حصار ماندن ها، بر گرفتار تکرار شدن ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن ها، نرفتن ها، نرسیدن ها، غروبی است برای این فرسایش ها و طلوعی است برای ریشه زدن ها، برای شکوفه دادن ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن ها.
می خواهیم مال خودمان باشد، راه خودمان باشد، مسیر خودمان باشد، طناب خودمان باشد، از نفس و عرق خودمان باشد. می خواهیم توانستن را معنی کنیم، می خواهیم تغییر را زندگی کنیم، می خواهیم خواستن را بفهمیم، خواستن را بخواهیم. می خواهیم روی آن بزرگ مردی را سفید کنیم که مویش در این راه سفید شد، که قلبش در این راه شکست، که روحش در این راه درد کشید. می خواهیم پیرمردی را شاد کنیم که بغض به گلو نشسته اش فریاد شد، و فریادش به دادگاه برده شد. می خواهیم راهی را برویم که درست است، که رو به اعتلاست. می خواهیم طعنه بشنویم، مسخره شویم، مضحکه شویم، پول هایمان را هدر بدهیم، بدویم، گریه کنیم، خطر کنیم. می خواهیم کوهنورد باشیم، می خواهیم میراث بران شایسته ای باشیم، نمی خواهیم زیر چتر زور باشیم، نمی خواهیم کور باشیم.
آری، ما اینجاییم، تا یادی از کوهنوردی اینک مرده ی کشورمان کنیم، تا کوهنوردی مان را دوباره ورق بزنیم، تا یادگاری از خودمان به جا بگذاریم، توشه ای برای کوهنوردان آینده ی کشورمان. اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام ایران مان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم.
چه کسی است که بتواند جلوی عزم ما بایستد؟ عزم ما از ذره ذره ی وجود کوهنوردان ایران است. عزم ما بی پولی را نمی شناسد، عزم ما خطر را می هراساند، عزم ما نیازی به اجازه ی پشت میز نشینانی ندارد که خود را رئیس و سرپرست می دانند، که خود را تافته ی جدا بافته می دانند، که خود را نخبه می پندارند، که خود را کوهنورد می دانند، که آنان اند که محتاج عزم مایند، که آنان اند که زیر چتر مایند. عزم ما نامه و گواهی و مجوز شورا نمی خواهد.
عزم ما ریشه در ذات ما دارد، ریشه در پیشکسوتان ما دارد، ریشه در عمق وجود آنانی دارد که زندگی شان را وقف کوهنوردی این کشور کرده اند. عزم ما عزم جوانی است، عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی شناسد، کارشکنی را نمی فهمد، استهزا را عار نمی داند، طعنه را ننگ نمی شمارد، عزم ما فقط آنجا را می بیند، راس آن ستیغ بلند را.
گفتم ما تنهاییم. ولی نه، ما تنها نیستیم. هزاران چشم به راه ماست، هزاران دست دعاگوی ماست. چشمان مادرم، دستان پدرم، نگاه دوستانم، همه پشتوانه ی ماست. ما تنها نیستیم، چند دهه کوهنوردی پر افتخار پشت ماست، این همه کوهنورد نو جو و نو طلب پشت ماست. پشتوانه ی ما ارز دولتی نیست، حکم قهرمانی نیست، مقام نخبگی نیست. پشتوانه ی ما های و هوی نیست، جنجال نیست، مصاحبه نیست، تلویزیون نیست. پشتوانه ی ما باربر بیچاره نیست، کپسول اکسیژن نیست، طناب ثابت نیست.
پشتوانه ی ما عرق جبین ماست، صدای نفس نفس زدن های ماست، بغض در گلوی ماست، اشک حلقه شده در چشم ماست. پشتوانه ی ما سکوت ماست، صبر ماست. پشتوانه ی ما تویی، تو که چند سال تلاش ما را شکست ندانستی. پشتوانه ی ما تویی، نه آن حسودی که از ضعف خودش ما مسخره می کرد، نه آن ضعیفی که خودش جسارت پیمایش صد متر را در طناب خودش ندارد، نه آن کسی که هیمالیانوردی اش در یومارش خلاصه است، نه آن کسی که قهرمان دروغین است.
پشتوانه ی ما تویی، تو که با نگاهت، تو که با صدایت، تو که با امیدت، با امیدت به آینده ای روشن برای کوهنوردی این مملکت، ما را راهی می کنی. پشتوانه ی ما تویی که صد متر راه از مسیر اعتلا را بر هزاران متر راه از مسیر تکرار ترجیح می دهی.
می گویند نمی توانید، می گویند کشته می شوید، می گویند شما را چه به این کارها! نخبگان ما نتوانستند، شما که اصلا نخواهید توانست. می گویند راهتان را می بندیم، پایتان را می گیریم. می گویند هیمالیا مال ماست، صعودش هم مال ماست، افتخارش هم فقط مال ماست، کیف و کوکش هم مال ماست، عشق و حالش هم مال ماست. می گویند بروید چند ماه دیگر جواب نامه تان را می دهیم، می گویند مگر بچه بازیست، مگر به این آسانی است! می گویند آنجا هییییییییییمااااااااااالیییییییییاسسسسسسسسست، توچال نیست!
می گوییم بترسید، دیر یا زود سردمداریتان به پایان می رسد، می گوییم این صعود برای شما کابوس است و این کابوس رویای ماست. می گوییم نتوانستن برای ما ننگ نیست، قله برای ما هدف نیست. می گوییم جرات نداشتن ننگ است، هراسیدن ننگ است، درجا زدن ننگ است. می گوییم آری هدف قله نیست، هدف اعتلا است، هدف تجربه کردن است، هدف دیدن است، لمس کردن است، هدف آموختن است، از شکست درس گرفتن است.
می گوییم به شکست های ما بخندید، از ته دل، از سر کیف، نوبت ما نیز می رسد، آن زمانی که شکست های قبلی مان مانند نبردبانی ما را به بالای بالا می رساند. می گوییم اینک بخندید، خنده ی شما هرچه بلند هم باشد در آن پایین ها مانده است.
می گوییم ما از آن بالا به شما می خندیم، از آن بالا همه صدای مارا خواهند شنید، همه پیام ما را خواهند گرفت. می گوییم این پاداش ماست، این نتیجه ی صبر ماست، نتیجه ی پایمردی ماست، نتیجه ی جرات کردن ماست، نتیجه ی اشکهای ماست، نتیجه ی چند دهه کوهنوردی ماست که شما پایتان را بر گلویش گذاشتید، نمی گذارید بلند شود، نمی گذارید نفس بکشد. ولی ما از آن بالا پا بر گلوی شما خواهیم گذاشت، ما از آن بالا شما را پایین خواهیم کشید، ما از آن بالا ترانه ی زندگی را برای کوهنوردی مان خواهیم خواند، دست در دست هم، غرق شادی، غرق غرور، غرق افتخار.
نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می کنیم صدایش را می شنویم. ما را می خواند، به مکتب خانه ی عشقش، به مدرسه ی زندگی اش، مدرسه ی کوهنوردی اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می خواند به بهشت گم شده اش، ما را می خواند با همه ی بادهای سهمگینش، با همه ی بهمن های مهیبش، با صدای خرد شدن یخهایش. با آن که بر همه ی دنیای اطرافش محیط است، با آنکه همه را از بالا می بیند، اما ما را می خواند تا محاط ما شود، ما را می خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذره ی کاهی.
ما را می خواند چون می داند در فضای ماتم زده و درمانده ی کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می تواند دست ما را بگیرد. ما را می خواند چون می داند به او پناه آورده ایم، ما را می خواند چون می داند که ما فرعیم و اصل صدها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن ها خسته است، ما را می خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نسیت، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است.
نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزه ی مایید. این دستان شماست که دعا گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافیست بخواهید، بهترین ها را، رشدکردن ها را، بالاترین ها را، اولین ها را.»
در ساعات نخست سه شنبه 25 تیرماه، هر 3 تن با حمله قله، موفق به صعود به شدند اما در حالی که انتظار میرفت تا بعدازظهر به کمپ بازگردند و به رامین شجاعی و افشین سعدی، 2 عضو دیگر گروه بپیوندند، هیچگاه این اتفاق رخ نداد و آنها در مسیر بازگشت زمین گیر شدند و تصور میشد چهارشنبه بتوانند با بازگشت به مسیر اصلی، به کمپ بازگردند و در همین راستا، "عزیز" (یک باربر ارتفاع پاکستانی) هماهنگ شده تا صبح پنجشنبه مقداری آب و مواد غذایی و یک بیسیم شارژ شده، به کمپ سوم برودپیک حمل نماید و کوهنوردان پس از بازگشت به مرتفع ترین کمپ کمبود امکانات نداشته باشند.
دو تیم شامل کوهنوردان آلمانی وپاکستانی و سوییسی نیز برای نجات سه کوهنورد گم شده ایرانی در منطقه حضور یافتند و کوهنوردان پاکستانی نیز روز جمعه برای نجات این کوهنوردان اقدام کردند که به دلیل بد بودن شرایط جوی و مناسب نبودن مسیر به کمپ اصلی بازگشتند.
خانم پرستو ابریشمی کوهنورد ایرانی در وبلاگ خاک خوب گفت ، «آیدین بزرگی» یکی از سه کوهنورد صعودکننده به قله از او خواسته تا پس از صعود آنها، نامه اش را منتشر کند، آیدین بزرگی در متن این نامه، چنین آورده است:
«به نام برودپیک، به امید تغییر
من وتو يكي دهانيم
كه با همه آوازش، به زيباتر سرودي خواناست.
من و تو يكي ديدگانيم
كه دنيا را هر دم، در منظر خويش تازهتر ميسازد.
نفرتي
از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان كند، از هر آنچه واداردمان، كه به دنبال بنگريم.
دستی
که خطی گستاخ به باطل میکشد.
من و تو يكي شوريم
از هر شعله اي برتر، كه هيچ گاه شكست را بر ما چيرگي نيست
چرا كه از عشق رویینه تنيم.
و پرستوئي كه در سرپناه ما آشيان كرده است
با آمد شدني شتابناك
خانه را از خدائي گمشده لبريز ميكند.
شاملو
این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه تر را نوید دهد.
پایانی که پایان نیست، که شالوده ی آغاز است، که پشتوانه ی آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن ها، بر خود کم بینی ها، بر در حصار ماندن ها، بر گرفتار تکرار شدن ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن ها، نرفتن ها، نرسیدن ها، غروبی است برای این فرسایش ها و طلوعی است برای ریشه زدن ها، برای شکوفه دادن ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن ها.
می خواهیم مال خودمان باشد، راه خودمان باشد، مسیر خودمان باشد، طناب خودمان باشد، از نفس و عرق خودمان باشد. می خواهیم توانستن را معنی کنیم، می خواهیم تغییر را زندگی کنیم، می خواهیم خواستن را بفهمیم، خواستن را بخواهیم. می خواهیم روی آن بزرگ مردی را سفید کنیم که مویش در این راه سفید شد، که قلبش در این راه شکست، که روحش در این راه درد کشید. می خواهیم پیرمردی را شاد کنیم که بغض به گلو نشسته اش فریاد شد، و فریادش به دادگاه برده شد. می خواهیم راهی را برویم که درست است، که رو به اعتلاست. می خواهیم طعنه بشنویم، مسخره شویم، مضحکه شویم، پول هایمان را هدر بدهیم، بدویم، گریه کنیم، خطر کنیم. می خواهیم کوهنورد باشیم، می خواهیم میراث بران شایسته ای باشیم، نمی خواهیم زیر چتر زور باشیم، نمی خواهیم کور باشیم.
آری، ما اینجاییم، تا یادی از کوهنوردی اینک مرده ی کشورمان کنیم، تا کوهنوردی مان را دوباره ورق بزنیم، تا یادگاری از خودمان به جا بگذاریم، توشه ای برای کوهنوردان آینده ی کشورمان. اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام ایران مان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم.
چه کسی است که بتواند جلوی عزم ما بایستد؟ عزم ما از ذره ذره ی وجود کوهنوردان ایران است. عزم ما بی پولی را نمی شناسد، عزم ما خطر را می هراساند، عزم ما نیازی به اجازه ی پشت میز نشینانی ندارد که خود را رئیس و سرپرست می دانند، که خود را تافته ی جدا بافته می دانند، که خود را نخبه می پندارند، که خود را کوهنورد می دانند، که آنان اند که محتاج عزم مایند، که آنان اند که زیر چتر مایند. عزم ما نامه و گواهی و مجوز شورا نمی خواهد.
عزم ما ریشه در ذات ما دارد، ریشه در پیشکسوتان ما دارد، ریشه در عمق وجود آنانی دارد که زندگی شان را وقف کوهنوردی این کشور کرده اند. عزم ما عزم جوانی است، عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی شناسد، کارشکنی را نمی فهمد، استهزا را عار نمی داند، طعنه را ننگ نمی شمارد، عزم ما فقط آنجا را می بیند، راس آن ستیغ بلند را.
گفتم ما تنهاییم. ولی نه، ما تنها نیستیم. هزاران چشم به راه ماست، هزاران دست دعاگوی ماست. چشمان مادرم، دستان پدرم، نگاه دوستانم، همه پشتوانه ی ماست. ما تنها نیستیم، چند دهه کوهنوردی پر افتخار پشت ماست، این همه کوهنورد نو جو و نو طلب پشت ماست. پشتوانه ی ما ارز دولتی نیست، حکم قهرمانی نیست، مقام نخبگی نیست. پشتوانه ی ما های و هوی نیست، جنجال نیست، مصاحبه نیست، تلویزیون نیست. پشتوانه ی ما باربر بیچاره نیست، کپسول اکسیژن نیست، طناب ثابت نیست.
پشتوانه ی ما عرق جبین ماست، صدای نفس نفس زدن های ماست، بغض در گلوی ماست، اشک حلقه شده در چشم ماست. پشتوانه ی ما سکوت ماست، صبر ماست. پشتوانه ی ما تویی، تو که چند سال تلاش ما را شکست ندانستی. پشتوانه ی ما تویی، نه آن حسودی که از ضعف خودش ما مسخره می کرد، نه آن ضعیفی که خودش جسارت پیمایش صد متر را در طناب خودش ندارد، نه آن کسی که هیمالیانوردی اش در یومارش خلاصه است، نه آن کسی که قهرمان دروغین است.
پشتوانه ی ما تویی، تو که با نگاهت، تو که با صدایت، تو که با امیدت، با امیدت به آینده ای روشن برای کوهنوردی این مملکت، ما را راهی می کنی. پشتوانه ی ما تویی که صد متر راه از مسیر اعتلا را بر هزاران متر راه از مسیر تکرار ترجیح می دهی.
می گویند نمی توانید، می گویند کشته می شوید، می گویند شما را چه به این کارها! نخبگان ما نتوانستند، شما که اصلا نخواهید توانست. می گویند راهتان را می بندیم، پایتان را می گیریم. می گویند هیمالیا مال ماست، صعودش هم مال ماست، افتخارش هم فقط مال ماست، کیف و کوکش هم مال ماست، عشق و حالش هم مال ماست. می گویند بروید چند ماه دیگر جواب نامه تان را می دهیم، می گویند مگر بچه بازیست، مگر به این آسانی است! می گویند آنجا هییییییییییمااااااااااالیییییییییاسسسسسسسسست، توچال نیست!
می گوییم بترسید، دیر یا زود سردمداریتان به پایان می رسد، می گوییم این صعود برای شما کابوس است و این کابوس رویای ماست. می گوییم نتوانستن برای ما ننگ نیست، قله برای ما هدف نیست. می گوییم جرات نداشتن ننگ است، هراسیدن ننگ است، درجا زدن ننگ است. می گوییم آری هدف قله نیست، هدف اعتلا است، هدف تجربه کردن است، هدف دیدن است، لمس کردن است، هدف آموختن است، از شکست درس گرفتن است.
می گوییم به شکست های ما بخندید، از ته دل، از سر کیف، نوبت ما نیز می رسد، آن زمانی که شکست های قبلی مان مانند نبردبانی ما را به بالای بالا می رساند. می گوییم اینک بخندید، خنده ی شما هرچه بلند هم باشد در آن پایین ها مانده است.
می گوییم ما از آن بالا به شما می خندیم، از آن بالا همه صدای مارا خواهند شنید، همه پیام ما را خواهند گرفت. می گوییم این پاداش ماست، این نتیجه ی صبر ماست، نتیجه ی پایمردی ماست، نتیجه ی جرات کردن ماست، نتیجه ی اشکهای ماست، نتیجه ی چند دهه کوهنوردی ماست که شما پایتان را بر گلویش گذاشتید، نمی گذارید بلند شود، نمی گذارید نفس بکشد. ولی ما از آن بالا پا بر گلوی شما خواهیم گذاشت، ما از آن بالا شما را پایین خواهیم کشید، ما از آن بالا ترانه ی زندگی را برای کوهنوردی مان خواهیم خواند، دست در دست هم، غرق شادی، غرق غرور، غرق افتخار.
نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می کنیم صدایش را می شنویم. ما را می خواند، به مکتب خانه ی عشقش، به مدرسه ی زندگی اش، مدرسه ی کوهنوردی اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می خواند به بهشت گم شده اش، ما را می خواند با همه ی بادهای سهمگینش، با همه ی بهمن های مهیبش، با صدای خرد شدن یخهایش. با آن که بر همه ی دنیای اطرافش محیط است، با آنکه همه را از بالا می بیند، اما ما را می خواند تا محاط ما شود، ما را می خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذره ی کاهی.
ما را می خواند چون می داند در فضای ماتم زده و درمانده ی کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می تواند دست ما را بگیرد. ما را می خواند چون می داند به او پناه آورده ایم، ما را می خواند چون می داند که ما فرعیم و اصل صدها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن ها خسته است، ما را می خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نسیت، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است.
نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزه ی مایید. این دستان شماست که دعا گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافیست بخواهید، بهترین ها را، رشدکردن ها را، بالاترین ها را، اولین ها را.»
Sunday, July 21, 2013
رویترز از ربوده شدن یک کارمند سفارت ایران در جنوب صنعا خبر داد.سخنگوی وزارت امور خارجه ایران با تائید این خبر گفت:احمد نیکبخت، یکی از کارمندان بخش اداری سفارت ایران در یمن ربوده شده است و ایران در حال پیگیری وضعیت وی است. وی افزود: این فرد ایرانی است و در حال پیگیری سرنوشت وی هستیم که نتیجه آن اعلام خواهد شد. همچنین یک مقام مسوول در سفارت ایران در یمن نیز با اعلام این که از ربایندگان اطلاعی در دست نداریم از پیگیری این موضوع از سوی وزارت خارجه یمن و نیروهای انتظامی و امنیتی این کشور خبر داد و گفت: یک شاهد عینی این ربایش، پس از این اتفاق سفارت ایران در صنعا را در جریان گذاشت. وی ابراز امیدواری کرد که نیکبخت در اسرع وقت آزاد و نگرانی خانواده و همکاران وی رفع شود. رویترز به نقل از منابع پلیس صنعا خبر داد که مردان مسلح روز یکشنبه یکی از کارمندان سفارت ایران در پایتخت یمن را ربودند. منابع پلیس صنعا به رویترز گفتند که این کارمند مرد ایرانی در حال حرکت در منطقه دیپلماتیک جنوب صنعا بود که مردان مسلح با بستن راه او را مجبور به خروج از خودروی خود کرده و سپس به مکان نامعلومی بردند.
Saturday, July 20, 2013
چهارمین سالگرد جانباختگان بازداشتگاه کهریزک روز پنجشنبه ۲۷تیرماه در مسجد ولی عصر با حضور خانواده های کشته شدگان امیر جوادی فر، محسن روح الامینی و محمد کامرانی در مسجد ولیعصر تهران برگزار شد. همچنین در این مراسم برخی چهره ها از جمله داوود دانش جعفری وزیر دولت نهم، سردار علایی از فرماندهان جنگ، دریابان شمخانی وزیر دفاع دولت اصلاحات حضور داشتند. پدر محمد کامرانی یکی از کشته شدگان بازداشت گاه کهریزک در چهارمین سالگرد کشته شدگان کهریزک گفت: پرونده کهریزک مختومه نشده است و قطعا به حکم آقای مرتضوی اعتراض خواهیم کرد. در خبری دیگر؛ مراسم چهارمین سالگرد سهراب اعرابی از شهدای جنبش سبز در منزل این شهید برگزار شد. به گزارش خبرنگار کلمه، در مراسم چهارمین سالگرد سهراب اعرابی خانواده های شهدای سبز پس از انتخابات ۸۸ از جمله آقا سلطان، سهرابی، حسن پور، جوادی فر، مختاری، خسروی، کامرانی، کریم بیگی، زینالی، محمد کامرنی و تعدادی از خانواده های دهه ۶۰، خانواده زندانیان سیاسی و تعدادی از همراهان جنبش سبز حضور داشتند. این مراسم ابتدا با ذکر فاتحه و یک دقیقه سکوت برای مرحوم شهلا فرجاد و شهدا آغاز شد که با قرائت دلنوشته مادر سهراب اعرابی برای فرزندش همراه بود. خانم فهیمی در دلنوشته اش خوستار آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر رهبران جنبش سبز و خانم زهرا رهنورد شده و به شرح سختی ها و مشکلاتی که برخانواده های شهدا، زندانیان سیاسی، محصورین و دیگر شهروندان کشور طی چهار سال گذشته رفته است، پرداخت.
Sunday, July 14, 2013
فعالان در تبعید: ۷ تن از مدیران سایت مجذوبان نور، وکلا و فعالان حقوق دراویش از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب
تهران , در مجموع به بیش از ۵۶ سال حبس تعزیری محکوم شدند.
تهران , در مجموع به بیش از ۵۶ سال حبس تعزیری محکوم شدند.
به گزارش مجذوبان نور، پس از گذشت نزدیک به دو سال از بازداشت بیش از دهها تن از مدیران سایت مجذوبان نور «پایگاه خبری دراویش گنابادی»، وکلای دراویش و فعالان حقوق دراویش، احکام محکومیت هفت تن از این زندانیان عقیدتی که از شهریور ماه سال ۹۰ در زندان اوین محبوسند توسط قاضی پروندهٔ این دراویش در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران صادر شد.
بر اساس این حکم که توسط قاضی صلواتی صادر شده است، حمید رضا مرادی سروستانی (مدیر سایت مجذوبان نور و از فعالان حقوق دراویش) به ۱۰ سال و شش ماه حبس تعزیری، رضا انتصاری (عکاس خبری و فعال حقوق دراویش و از مدیران سایت) به ۸ سال و شش ماه حبس تعزیری و آقایان مصطفی دانشجو (وکیل دراویش و از مدیران سایت)، فرشید یداللهی فارسی (وکیل دادگستری و از مدیران سایت)، امیر اسلامی (وکیل دادگستری و از مدیران سایت)، امید بهروزی (وکیل دراویش و از مدیران سایت)، افشین کرمپور (حقوقدان و از مدیران سایت) هر کدام به ۷ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شدهاند.
همچنین این افراد از بابت تکمیل مجازات به ۵ سال محرومیت از عضویت در گروهها، احزاب، فرق و فعالیت در مطبوعات، رسانهها و فضای مجازی نیز محکوم شدهاند.
گفتنی است اتهامات این افراد تشکیل گروه غیرقانونی مجذوبان نور به قصد بر هم زدن امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و معاونت در اخلال در نظم عمومی اعلام شده است.
این احکام در حالی برای این دراویش و زندانیان عقیدتی صادر شد که این افراد از شرکت در تمامی جلسات دادگاه خود به دلیل رعایت نشدن روند آیین دادرسی در مورد پرونده اتهامی آنها امتناع کرده و از ارائه هرگونه لایحه دفاعی خودداری کردند
Subscribe to:
Posts (Atom)