Thursday, December 19, 2013

شاهین دادخواه در نامه‌ای از زندان اوین افشا کرد....

شاهین دادخواه، مشاور پیشین حسن روحانی در شورای عالی امنیت ملی ایران، در نامه ای از زندان اوین، از طرحی خبر داده است که سازمان اطلاعات اسرائیل (موساد) آن را برای گمراه کردن وزارت اطلاعات دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد اجرا کرده و طی آن توانست، شماری از دانشمندان هسته ای ایران را ترور کند.

نامه شاهین دادخواه را گروه ''فعالان در تبعید'' در اختیار ''العربیه.نت'' قرار داده است.

بنا بر این نامه، ماجرا از آنجا آغاز شد که فردی با نام ''رضوی'' به خاطر نقشی که در سرکوب اعتراض های پس از انتخابات ریاست جمهوری چهار سال پیش ایران ایفا کرد، از معاونت داخلی وزارت اطلاعات به معاونت ضد جاسوسی منتقل شد. این نقل و انتقال در حالی روی داده است که سابقه کاری او در وزارت کشور، در زمینه مسائل داخلی بود.

بدین ترتیب و بنا به نوشته شاهین دادخواه، تیمی ضعیف متشکل از حیدر مصلحی وزیر اطلاعات و دو معاونش، تدین و رضوی، در راس وزارت قرار گرفت.

پس از آن، موساد، برای سرگردم کردن این تیم، نقشه ای پیچیده طراحی کرد و اقدام به طعمه گذاشتن برای وزارت اطلاعات به قصد مشغول کردن آن به مسائل غیر مهم و جزئی و به قصد ضربه زدن به تاسیسات هسته ای و ترور دانشمندان هسته ای و دادن پوشش کافی به ماموران مخفی خود کرد.

در این چارچوب، تعداد زیادی از جوانان درمانده و بیکار ایرانی که به قصد تفریح راهی استانبول می شوند، توسط عوامل موساد شکار و به کنسولگری آن در این شهر هدایت شده، مبلغی به آنها داده می شد و از آنها وعده همکاری گرفته می شد.

پس از آن اسامی و نشانه های این افراد توسط موساد به شکل پیچیده و غیر مستقیم به وزارت اطلاعات ایران داده می شود.

این نامه می افزاید که رضوی با افتخار تمام این افراد را دستگیر کرده و از کشفی بزرگ برای مقامات عالی رتبه سخن می گوید.

در حالی که وزارت اطلاعات درگیر این دام اطلاعاتی است، دانشمندان هسته ای، پی در پی ترور می شوند، بی آنکه عاملان آنها دستگیر شود.

تنها عامل قتل یعنی قاتل علی محمدی یکی از دانشمندان هسته ای که خود را معرفی می کند، توسط یکی از عوامل نفوذی موساد در وزارت اطلاعات، از تور امنیتی فرار داده شده و در استانبول کشته می شود.

نصیب رضوی چیزی جز مجید جمالی فشی که هیچگاه نفر اصلی نبوده و تا روز آخر در سلول انفرادی نگه داشته می شود تا با کسی سخن نگفته و قضیه را افشا نکند. او در آخرین روز قبل از اعدام داد میزد: "فریبم دادند، قرار نبود اعدام شوم."

رضوی که پی برد در دامی سخت گرفتار شده است، برای انتقام گرفتن از موساد، نقشه ای برای حمله به نمایندگی های اسرائیل در چند کشور طراحی کرد.

حاصل این نقشه قطع پاهای جوانی به نام سعید مدنی در تایلند، زندانی شدن محمد خزایی در این کشور و نیز زندانی شدن بهرام فیضی در باکو به اتهام تلاش برای منفجر کردن سفارت اسرائیل بود.

بنا به نوشته شاهین دادخواه، رضوی، زن و فرزند سعید مدنی را که جز همان افرادی بود که موساد لو داده بود، گروگان گرفت تا او عملیات تایلند را انجام دهد. این جوان هم برای رهایی زن و فرزندش، مین را زیر خود گذاشت و منفجر کرد تا شاید بمیرد، اما قسمتش این نبود.

رضوی نه تنها کاری پیش نبرد، بلکه اقدامات او باعث تنش در روابط ایران با تایلند، گرجستان، آذربایجان و برخی کشورهای دیگر شد و این در حالی است که هنوز هیچ یک از قاتلین دانشمندان هسته ای شناسایی نشده اند.

وقتی چند ماه پیش، وزیر اطلاعات جدید آقای علوی اعلام کرد، افرادی که به عنوان خرابکار هسته ای دستگیر شده اند، "دزد میله گرد" بوده اند، اوج هنر رضوی و مصلحی نمایان شد.

بنا بر این نامه، اکنون وزارت اطلاعات با دهها پرونده ساختگی مواجه شده است که رضوی و تدین با ناشی گری و چراغ سبز مصلحی ساخته اند. آنها تیم جدید را تهدید کرده اند که سراغ این پرونده و خطاهای گذشته نروند. و اظهارات تند مصلحی علیه ظریف معطوف به همین تهدید است.

شایان ذکر است که دو سال پس از روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری سابق ایران، شماری از اعضای تیم مذاکرات اتمی ایران به جامعه جهانی که ریاست آن را حسن روحانی بر عهده داشت، بازداشت شدند. ''جاسوسی'' اتهامی بود که به این دستگیر شدگان تفهیم شد.

حسین موسویان يکی از مذاکره کنندگان ارشد جزو دستگیر شدگان بود که البته او در ۲۰ فروردین ۱۳۸۷ در دادگاه انقلاب تهران موسویان را به اتهام ''اخلال در امنیت ملی''مجرم شناخته شده و به دو سال حبس تعلیقی و پنج سال محرومیت از مشاغل دولتی محکوم شد.

اما سه تن دیگر از اعضای آن تیم و از همکاران حسن روحانی در دبیری شورای عالی امنیت ملی و مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام که ریاست آن را روحانی تا پیش از ریاست جمهوری بر عهده داشت، به زندان تعزیری محکوم شده اند.

شاهین دادخواه که یکی از این افراد است، پیشتر در نامه ای سرگشاده به حسن روحانی از زندان اوین، شرایط خود و دوتن دیگر از همکاران زندانی اش را تشریح کرده و از رئیس جمهوری ایران خواسته است در این مورد پاسخگو باشد.

Wednesday, December 11, 2013

سعید مرتضوی...پیش مرگی برای خروج از بحران

ظاهرا اين‌بار قرعه به نام مرتضوى افتاده است تا پيش‌مرگ تندروها براى خروج از بحران باشد. مرتضوى لکه ننگى شده است که تندروهاى داخل نظام مى‌خواهند با چسباندن وى به احمدى‌نژاد و جريان انحرافى، دامن خود را از اقدامات ويران‌گر و مصيبت‌بار وى برهانند.
مرتضوى که پيش از بيعت با آقاى احمدى‌نژاد و مشايى، غلام حلقه به گوش محافل تندرو بود و کثيف‌ترين کارها نظير بستن، توقيف روزنامه‌ها و دستگيرى و زندانى کردن روزنامه‌نگاران و روشن‌فکران را انجام مى‌داد، اکنون از چشم تندروها، افتاده است.
ديگر هيچ‌کس حاضر نيست با او فالوده بخورد. هر کس سعى مى‌کند از او تبرى جويد. مرتضوى وقتى با آقاى احمدى‌نژاد پيمان بست، پيمان خود را با طائب و جريان عماريون شکست و لذا سزاى اين کار او همان است که اکنون بر او مى‌رود.
او هم مثل سعيد امامى بايد قربانى شود، تا اراده معطوف به افشاى تندروهاى امنيتى، اقتصادى، سياسى داخل نظام، حداقل براى مدتى تضعيف شود.
آيا در همين چند ماه اخير معلوم شده است که مرتضوى چه تخلفات کلانى داشته است؟ چرا تا پيش از برخورد احمدى‌نژاد با لاريجانى در مجلس، چنين اتفاقى رخ نداد؟ چرا وقتى مرتضوى تهديد کرد اسامى آمران دستگيرى‌هاى ٨٨ و کهريزک را افشا خواهد کرد، در فاصله ٢۴ ساعت او را از بند ٢۴١ حفاظت قوه قضاييه بيرون کشيدند؟
گريه‌هاى آن شب تاريخى مرتضوى به او فهماند که عمر مفيد او براى تندروها تمام شده است و او دير يا زود به خاطر پشت کردن به روساى سابق خود بهاى سنگينى خواهد پرداخت.
بعد از مرتضوى نوبت باندى است که پيرامون او جمع شده بودند، از جمله مدير کل حقوقى وزارت اطلاعات که به فرمان مرتضوى و طائب براى اشخاص و جريان‌هاى سياسى پرونده‌سازى مى‌کرد.
پرونده‌سازى براى شرکت قزاق معدن طلاى کردستان به قصد تصاحب آن از سوى اسدى یکی از صدها مورد پرونده‌سازى باندهاى تندرو براى سلطه بر منابع اقتصادى و سپس سياسى کشور است و مرتضوى يکى از عاملان اين کار بود و قرار بود تا آخر مرئوس و تحت فرمان باشد. اما وقتى درآمدهاى بى‌زبان تامين اجتماعى را در اختيار گرفت، احساس رياست و بى‌نيازى کرد و اکنون بايد هزينه اين جسارت خود را بپردازد تا به قول معروف فراموش کند چه کسانى او را از يک دادگاه معمولى در يزد، به مقام دادستانى تهران رساندند.
سرنوشت او عاقبت آن‌هايى است که مى‌خواهند از نردبان تندروها بالا بروند و سپس مستقل عمل کنند و يا در صورت به دست آمدن فرصت، بخواهند با افشاى اسرار از روساى سابق خود امتياز بگيرند.
با حذف مرتضوى بخشى از تاريخ عمل‌کرد تندروها در ٢ دهه گذشته حذف خواهد شد و حلقه‌هاى واسطى که عاملان بسيارى از اقدامات خودسرانه بودند، از بين خواهند رفت تا ارزيابى اين اقدامات و شناسايى آمران آن‌ها بيش از پيش مشکل‌تر شود.
دولت‌آبادى، دادستان تهران با عبرت گرفتن از سرنوشت مرتضوى، سکوت نسبى اختيار کرده است. در عوض اژه‌اى که پرونده فساد مالى آقازاده‌اش نقل هر محفلى است، قصد خوش‌خدمتى به تندروها را دارد تا بلکه پرونده پسرش بسته شود؛ تا معلوم نشود او خودسرانه در شرکت حسابرسى در شهرک غرب چه مى‌کرد و چرا در شرکت سيمرغ اين همه پول دريافت کرده بود.
تندروها در هر مقطعى يکى از افراد آلوده اقتصادى- مالى را بر مى‌گزينند تا کارهاى کثيف خود را به او سپرده و بعد از مدت زمانى او را حذف کنند.
چه کسى جز سعيد امامى مى‌توانست آن اقدامات وحشتناک را در بازداشتگاه ٢٠۹ و خانه‌هاى امن انجام دهد؟ چه کسى جز مرتضوى مى‌توانست ننگ بستن ٢۹ روزنامه را در تاريخ ايران به نام خود ثبت کند؟
 
دکتر شاهين دادخواه
مشاور پيشين حسن روحانى در شوراى عالى امنيت ملى
بند ٣۵٠ اوين

Monday, December 9, 2013

قسمتی‌ از دفاعیات احمد کسروی ۱۳۲۴
ای توده غافل،اندکی‌ بیندیشید،این ملایان جز نگهداری دکان خود نخواهند.
اینان همان مردم رسوایی هستند که با هر چیز تازه ای‌ که برای بیداری و هوشیاری مردم مفید باشند مخالفت میکنند،با مشروطه مخالفت کردند،با مدرسه مخالفت کردن اکنون هم
با ما که میخواهیم به یکباره دکان اینان را ببندیم به مخالفت  برخاسته اند.
افسوس ما در این است که اینان شمارا وسیله اجرای نیت سو خود میکنند و خودشان را در
پناه نادانیها و بیخردیهای شما نگه میدارند.
به خود آیید دوست و دشمن خود را بشناسید،بیاید نوشته‌های ما را بخوانید
  ما دلیل‌های بسیاری توانیم آورد که این ملایان و مفتخوران درد دین ندارند و در بند شکم و دکان خود هستند.

Sunday, December 8, 2013

تیر خلاص به ۳۰۰ زندانی در یک شب !


,پاسدار سلولها به‌ما مي‌گفت خيال نكنيد كه دارند تير آهن خالي مي‌كنند، بلكه دارند اعدامتان مي‌كنند.
بهمن جنت صادقي كه خود از سال 59 دستگير شده و در زندان اوين بوده است به يكي از جنايات  احمدي‌نژاد، در تير خلاص زدن به شمار زيادي از زندانيان سياسي در يك شب اشاره مي‌كند.
عكس از آرشيو:

«5 مهر سال 60 بود، من در زندان اوين بند يك طبقه بالا اتاق شماره شش بودم. حوالي ساعت دو بعد از ظهر بود كه  محمود احمدي‌نژاد كه در زندان او را ميرزايي صدا مي‌كردند، دريچه اتاقها را باز مي‌كرد، و چيزي به زندانيان مي گفت بعداز بازكردن دريچه اتاق ما با يك حالت لرزان و ترسان گفت براي هر كدام از اين اتاقها يك نارنجك كنار گذاشته‌ايم، و بلافاصله دريچه را بست و رفت.
ما از اتفاقات بيرون خبر نداشتيم، ولي از رفت و آمدها و جست و خيز پاسداران در محوطه زندان و بالاي ساختمان و روي پشت بام مي‌فهميديم، كه در خارج از زندان خبرهايي هست. چون به‌شدت ترسيده بودند. هم‌چنين صداي شليك و تيراندازي را مي‌شنيديم، ساعت چهار بعدازظهر بود، پاسدار  محمود احمدي‌نژاد، به همراه يك بازجوي به‌نام مصطفي رمضاني و يك پاسدار شكنجه‌گر بند به‌نام محسن در اتاق ما را باز كردند، سه نفر از زندانيها از جمله من را جدا كردند، همين كه در اتاق را بستند، چشمبندمان را زدند و ما را زير ضربات مشت و لگد قرار دادند، به‌حدي كه ما تعادلمان را ازدست داده بوديم، ما را از توي بند كشان‌كشان به زير هشت (اتاق نگهباني بند) بردند. بازهم آنجا ميرزايي( احمدي‌نژاد) من را زير مشت و لگد گرفت و به‌داخل يك اتاق چهار در چهار، پشت اتاق نگهبانان و پاسداران بند پرتاب كرد..
من را به راهرويي بردند كه ابعادش حدود 100متر در سه متر بود، تعداد زيادي زنداني در اين راهرو نشسته بودند، در فرصتي كه پاسداران زندان نديدند، چشمبندم را مقداري بالا زدم. ديدم كه دو طرف راهرو زندانيان زيادي با چشمبند نشسته‌اند، تعدادي هم كه شكنجه شده بودند، روي زمين دراز كشيده بودند. هر لحظه به تعداد نفرات اضافه مي‌شد. دنبال دو نفري بودم كه از سلول ما را باهم آورده بودند و مي‌خواستم بدانم كه آيا آنها كسي از اين نفرات را مي‌شناسند يا نه؟
ناگهان يكي از نفراتي  را كه در خارج زندان مي‌شناختم، به‌نام وحيد ديدم، خودم را به بهانه‌يي به او رساندم. وقتي خودم را به او شناساندم، او  به من گفت  كه   دستگيرشدگان را براي اعدام مي‌برند.
حدود ساعت هشت شب بود كه همه را سي نفر سي نفر به صف كردند. من در صف سي نفر دوم پشت سر وحيد بودم. وقتي از ساختمان و محل بندهاي زندان اوين خارج شديم و وارد محوطه زندان شده و به‌طرف پشت بند يك ما را بردند، از آنجا كه من از سال 59 در زندان بودم و آن‌موقع بدون چشمبند تردد مي‌كردم، آنجا را خوب مي‌شناختم، وقتي پيچيديم پشت بند يك، احساس كرديم كه ديگر اعدام قطعي است. يكي ازنفرات  شروع كرد دعايي را با صداي بلند خواندن  احمدي‌نژاد كه كنار صف ما حركت مي‌كرد، به زدن زندانيان با كابل پرداخت. و از هيچ اذيت و آزاري عليه زنان و مردان زنداني كوتاهي نمي‌كرد
…. به محض اين‌كه سي نفر اول به‌طرف پشت ساختمان پيچيدند و قبل از رسيدن ما، ناگهان صداي لاجوردي  بلند شد. كه گفت : آقاي مهندس ميرزايي آن سه نفر را بكش بيرون.
در همين لحظه چند پاسدار آمدند و من را از صف خارج كردند، فكر مي‌كردم چرا مرا از صف خارج كردند.مرا بستند به يك تيرك. با سه قطعه بند چرمي مرا از سه قسمت بدنم، پيشاني، سينه و بالاي زانو به تيرك محكم كردند.
بعداز يك ربع چشمبند ما را باز كردند. ديدم كه سي نفر از نفرات را كه صف اول بودند،پشتشان به ديواره تپه اوين، و بفاصله 15 متري آنها هم تعدادي پاسدار ژ3 بدست به‌خط شده بودند. پروژكتورهايي كه بالاي ساختمان بند يك اوين نصب كرده بودند آن محوطه را روشن كرده بود. من به‌وضوح چهره تك‌تك زندانيان را مي‌ديدم. چهره پاسدارهايي كه آنجا بودند را هم مي‌ديدم. چهره اين جلاد خون‌آشام، اين  محمود احمدي‌نژاد را هم بوضوح مي‌ديدم، لحظاتي در همين حال و هوا بودم، كه لاجوردي فرمان شليك داد. در يك لحظه ديدم كه اين سي نفر مثل گلبرگهاي بهاري به زمين ريختند. تعدادي از آنها درخون خود مي‌غلتيدند و دست و پا مي‌زدند.  ، محمود احمدي‌نژاد كه به او ميرزايي مي‌گفتند، به‌همراه سرجوخه اعدام مجتبي  به زندانياني  كه هنوز در خون خود مي‌غلتيدند و هنوز زنده بودند، تيرخلاص مي‌زدند.
هيچ‌گاه نمي‌توانم آن حالت را توصيف كنم. سري دوم را آوردند. همان‌جا، در اين صف يك لحظه چشمم به وحيد افتاد. همه خاطراتي كه با او داشتم جلو چشمم زنده شد. نفهميدم چقدر گذشت، من داد و بيداد مي‌كردم. دوباره دستور شليك دادند. بازهم زندانيان به زمين افتادند. تعدادي با تمام وجودشان شعار مي‌دادند. باز هم تير خلاص‌زدن توسط اين  احمدي نژاد، به‌همراه لاجوردي  شروع شد. گاهي چشمم به دليل فشاري كه از ديدن اين صحنه‌ها احساس مي‌كردم، تار مي‌شد و نمي‌توانستم ببينم.…
به سمت سي نفر سوم شليك كردند. لحظه‌يي بود كه يك زنداني زن ، روي زانو بود، توي همين حالت   پاسدار احمدي‌نژاد به سمت او دويد و به اين زنداني زن  تير خلاص زد. بعد از اين صحنه من از هوش رفتم.
بعداز بيست و چهار ساعت به‌هوش آمدم، در گوشه‌يي از قسمت نگهباني افتاده بودم. بعد من را بردند به سلول خودم. ساير زندانيان مي‌گفتند تا 10 سري سي تايي ديشب صداي رگبارهاي متعدد و تير خلاص شنيده اند. پاسدار سلولها ديشب به‌ما مي‌گفت خيال نكنيد كه دارند تير آهن خالي مي‌كنند، بلكه دارند اعدامتان مي‌كنند.
احمدي نژاد با لاجوردي آن شب به 300 زنداني تير خلاص زده بودند
برگرفته از سايت ايران بريفينگ

اعدام ۱۵ زندانی در یک روز در زندان کرمانشاه و ایلا م

خبرگزاری هرانا – سپیده دم روز پنج‌شنبه هفته گذشته ۱۵ نفر در زندان دیزل آباد کرمانشاه و زندان مرکزی ایلام اعدام شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سحرگاه روز پنج‌شنبه ۱۴ آذر ماه ۷ زندانی با اتهام‌های مرتبط با مواد مخدر در زندان دیزل آباد کرمانشاه از طریق چوبه دار اعدام شدند، از هویت این زندانیان اطلاعی در دست نیست.
هم‌چنین در همین روز ۸ زندانی در زندان مرکزی ایلام از طریق حلق آویز اعدام شدند. از اتهام و هویت ایشان اطلاعی کسب نشده است.
هیچ کدام از رسانه‌های رسمی ایران تاکنون خبر اعدام‌های روز پنج‌شنبه را اعلان نکرده‌اند.

Friday, December 6, 2013