Sunday, May 25, 2014

بخش کوچکی از جنایات شاه اسماعیل صفوی

به نظر نگارنده این ناچیزترین حق ایرانیان، بالاخص جوانان سلحشور ایرانیست که از جنایات قزلباشان آناتولی یا بنیانگذاران مذهب شیعه اثنی عشری در سرزمین ایران آگاه شده و از روند شکل گیری و گسترش این مذهب مطلع شوند، باشد که قضاوتشان در مورد بانیان و مبلغان این مذهب و آینده سرزمین اجدادیشان آگاهانه تر صورت پذیرد. بر پایه ی نوشته های پطروشفسکی در تابستان سال 905 هجری، اسماعیل دوازده ساله به اتفاق حسین بیک از ایل شاملو، گیلان را ترک و وارد ییلاق ایل استاجلو گردید و مورد استقبال پرشوری واقع شد. اسماعیل برای اولین بار با سیصد قزلباش به اردبیل نزدیک شد، ولی از عهده تصرف آن شهر برنیامد. لذا امیران ایل استاجلو مصمم شدند برای فراهم نمودن سپاه بیشتر بسمت مغرب و قرجه داغ بروند و پس از آن به شورگل و کاغذمان و ارزنجان. خلاصه در پایان سال 905 هجری تعداد هفت هزار قزلباش به دور اسماعیل گردآمدند، با تشکیل جلسه ای در ییلاق ارزنجان قرار شد ابتدا به شیروان شاه حمله کنند. نهایتا در پائیز سال 906 هجری لشگر شیروان شاه را در جبانی تار و مار و شهر شماخی را تصرف کردند، در بهار سال 907 هم بادکوبه را تسخیر نمودند. هر چند که یکبار سپاهیان آقاقویونلو قزلباشان را از تبریز بیرون راندند، اما بالاخره قزلباشان در همان سال 906 هجری این شهر را به تصرف خود درآوردند.
اسماعیل صفوی در عنفوان جوانی بر تخت سلطنت جلوس کرد و بدین صورت آغاز سلسله صفویه در ایران اعلام گردید. نخستین اقدام اسماعیل در تبریز این بود که نام دوازده امام شیعه را در خطبه آورد و لعن سه خلیفه راشدین، یعنی ابوبکر، عمر و عثمان را در ملاءعام معمول داشت. حسن روملو مینویسد: که فرمان صادر شد تا در شوارع و میادین زبان به لعن ابوبکر و عمر و عثمان بگشایند و هرکس که مخالفت کند سرش از تنش جدا سازند. در واقع اسماعیل صفوی به نام پشیبانی از مذهب شیعه اثنی عشری یا دوازده امامی نه تنها مردم ایران را غرق در خرافات و موهومات مذهبی شیعه نمود، بلکه با زیر پا نهادن کلیه اصول و اعتبار انسانی به اختلافات ریشه دار میان مذاهب مختلف اسلام دامن زد و آنرا یکی از اهداف مبارزه بر علیه اندیشیدن و تفکر در حیطه یکتاپرستی نمود.
اسماعیل صفوی بعد از تصرف تبریز اعلام میکند که از این پس مذهب مردم تحت فرمان من شیعه دوازده امامی است، هر کس اصول این مذهب جدید را قبول نداشته باشد از دم تیغ خواهد گذشت. او در مقابل مردم تبریز چنین گفت: مرا باین کار واداشته اند، خدای عالم و ائمه ی معصومین همراه من هستند، من از هیچکس باک ندارم، به توفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر میکشم و یک تن را زنده نمیگذارم. در کتاب سفرنامه ونیزیان در ایران آمده است که: با آنکه تبریزیان هیچ مقاومتی نکردند، بسیاری از مردم شهر را قتل عام نمودند، و تمام این خونریزی ها و جنایت به صرف هواداری و پذیرش مذهبی بنام شیعه صورت میگرفت. در واقع با تاسیس حکومت مذهبی صفویه، مذهب شیعه بی مرکز به شیعی زیر کنترل روحانیت و حکومت تبدیل گردید و آموزه های مذهبی آن هر روز سیاسی تر گردید. مفهوم تازه ای از مجتهد پدید آمد. مجتهد در تشیع به معنای سید است، اما بر اساس آنچه که نعمت الله جزایری شاگرد شیخ باقر مجلسی در کتاب الانوار النعمانتیه شرح داده: مجتهد، یعنی وارث پیامبر و خلیفه الله و قائم به امر خدا که زبان او سخن الهی را بیان میکند، و بدین ترتیب مجتهد متولی اخلاقی و هنجارهای اجتماعی مردم گشت و مشروع ترین مقام را برای تدبیر شئوون دنیوی و آخروی را یافت و شفای جامعه از همه بیماریهای این جهانی و آنجهانی در دستان او قرار گرفت. هر چند که به کمک و مساعدت همین مجتهدین بود که قتل عام سنیان در ایران شدت یافت و جنگ شیعه و سنی بطور رسمی در ایران و بالطبع کشورهای همسایه راه افتاد و شکاف عظیمی در جوامع کشورهای مسلمان منطقه بوجود آمد و حداقل ایران را به قهقهرای و اختناق شش قرنی کشانید، حتا امپراتوری عثمانی را از فرهنگ تساهل بایزید دوم به تصلب و استبداد سلیم دوم رسانید. کتاب عالم آرای صفوی که در طرفداری از خاندان صفویه نوشته شده مینویسد: اسماعیل فرمود از هر خانه ای یک پشته ی چوب بیآورید، هیزم بسیار جمع نمودند، هر کس که علی ولی الله میگفت، شاه او را ملازم خود میکرد و هر کس که نمیگفت او را در آتش میانداختند و میسوخت. بنا بر گفته حسن روملو: عده ی کسانیکه اندک اطلاعاتی از الهیات و فقه داشتند بسیار کم بود و تعداد کتبی که در این موضوعات در دست بود نیز قلیل. این خبر از آن حکایت دارد که در آن زمان تشیع تنها بعنوان یک پرچم سیاسی علیه فرمانروایان سنی قبلی بکار برده میشد. پس از آنکه سلطان سلیم اول، پادشاه عثمانی شیعیان آسیای صغیر را قتل عام نمود، به اسماعیل نیز اعلان جنگ کرد و لشکریان وی را در رجب سال 920 هجری در دشت چالداران شکست داد و آسیای صغیر را از دست صفویان خارج نمود.
در قرن دهم هجری سلسله صفویه، دیگر عقیده تصوف و ساده زیستی در آن دچار فساد کامل گشته بود و از همه افکار آن فقط تعصبات شیعی باقی مانده بود که به مثابه لفافه ی عقیدتی در جنگها علیه دولتهای سنی بکار گرفته میشد. اسماعیل که تا پیش از شکست چالداران خود را ذات مقدس فوق بشری تائید شده به امدادهای غیبی امامان شیعه می پنداشت و خیال میکرد مادر گیتی فقط یک ذات پاک زائید و آنهم اوست، و همواره تصریح میکرد که مادرم فاطمه و پدرم علی و من امامی از دوزاده امام هستم، وقتی در صحنه جنگ چالداران تیر خورد و نقش زمین شد و مرگ تحقیر آمیز را به چشمانش دید، چنان دچار رعب و هراس گردید که کل ساختمان خود شیفتگی و نخوتش بیکباره فرو ریخت و متوجه شده که فردیست مانند دیگران و تمام آن افسانه و القابی که مریدانش به او داده بودند کمترین پشیزی ارزش ندارد. فاصله دراز چالداران تا درگزین همدان را یک منزل تاختن نه نشانه ی دلیریست و نه نشانه بی باکی، بلکه نشانه ی ضعف شخصیت و وحشت است. تمام قدرت افسانه ای او برق شمشیر آخته قزلباشان خونریز بود، و او در تصورات خام مذهبی خود غرق شده و خود را جانشین خدا بر روی زمین می پنداشت، البته این تصوراتیست که تمام رهبران این مذهب در طول تاریخ بدان مبتلا بوده اند. احمد قمی در خلاصه التورایخ صفحه154 مینویسد: میرزا شاه حسین اصفهانی، بعد از شکست چالداران چون روحیه اسفناک اسماعیل را دید بدو ترغیب لهو و لعب و ارتکاب به شرب نمود و اسماعیل هم به مدت ده سال بدان اشتغال داشت و هرگز فکر امام شدن و کشورگشائی به مغزش خطور نکرد. او دیگر علاقه به پی گیری رسالت موهومی که در زیر سایه شمشیر قزلباشان در زمان تصرف تبریز بدان مفتخر بود نداشت و همه ساعات شبانه روز را با میگساری و لواط در دشتهای دور از پایتخت در چادرها میگذارند و نهایتا هم در سن سی و هفت سالگی در گذشت.

No comments:

Post a Comment